آرامش را در این میان، درست در میانِ ابر ها پیدا کردم، قدم زدن و پریدن از ابری به ابرِ دیگر، لمسِ آفتاب و بوسیده شدن توسطِ خانمِ خورشید، تماشای موجوداتی که شبیه به مورچه میمانند اما انسان نام دارند، دراز کشیدن روی
حلالِ ماه و همصحبت شدن با ستارگان. آری، دقیقاً آرامش را همین بین یافتم و متوجه زندگیام شدم. من اینجا
ستارهام، جزوی از کیهانم و از همه مهمتر آرامم، وجودِ من هم مایهی آرامش است و این منم. من دقیقا همینم. در همین رویا بود که نورِ
آفتاب از لابهلای پنجره رد شد و صداش کرد و از خواب بیدار شد .