خب بریم سراغ داستان اوسیمون=|~
قصه از جایی شروع میشه که این لیندا خانومه ما یه خوانندس در اصل یه ستارس که دوست خیلی سمیمیه چیز بوده اهاا سمی لورنس....
که سمی میارش تو استودیو دوبلاژ گر یه کاراکتر بشه یا برا انمیشنا اواز بخونه ولی خوب سرمایع گزار استدیو میشه بعدش دوبلور بندی(اگه یادتون باشه تو یه قسمت یه ضبظ بود تو بازی که دوبلورش دی گیمز بود فرز کنید شبیه اون)
عاشقش میشه....
حالا وارد بحث عاشقانه دو مرغ عاشق نمیشیمم:|~
بله و فکر کنید جویی.....
حالا جدا ازینا من قصه بندیو دقسق نمیدونم ولی لیندا بعد از اون بلا هایی که سر استدیو اومد خب خبر نداشت....و قبلا بعد یه اتفاقاتی از استدیو اخراج میشه.....
خلاصه اون طور که تو چپتر ۱دیدید یه نامه اومد به دستش برعکس جویی زنگ میزنه میگه بیا کار گاه وقتی میره کار گاه میبینه کثیفه(بعد اینکه هنری بعد لبندا میاد تو استدیو اول لیندا گول خورده درواقع)
بعد انقد لیندا هنریو صدا میکنه میبینه یه هیولایه جوهری روبروشه وقتی میاد فرار کنه پاش گیر میکنه هیولاعه میگیرتش خب...(خب درواثع اگه فکر کنید اچهمون نکته که گفتم دوبلور بندی اون بالا خمون یاروعه اون هیولاهه که تی یه اتفاقاتی بنده خدا این شکلی میشه:/
اره خلاصه لیندارو میبره ته اه تهههههه استدیو که جایی به شکل یه اتاق با یه تخته سیاه اغشتع به جوهر یه زندان که یه نیمکت جوهری داره و چندتا میز بیرون زندانه حالا خلاصه میندازش تو اون زندانه
بعد انقد دختر جیغ میزنه من از اینجا بیار بیرون بیهوش میشه از ترسم صد درصد ریده بود به خودش خب ولی نقسمت رمانتیک اینجاس نمدونست که کسی که دوسش داشته بخاطر اینکه بلا سرش نیاد انداختش این تو تا در امان باشه....
ا دهنم کف کرد...
ار یعد برا اینکه دختره فرار نکنه درو که شکسته بودو با چوب تخته میبنده دختره بدبخت شیش سال اونجا میمونه ولی هنوز جوان زیباس.... ولی هیولا عه براش از زیر در غذا میفرستاده...
بعد دختره فقط کیفش همراش بوده که توش کیف پولو لوازم ارایشیو یه کتاب یه قلم یه اینه...
و ففط سرگرمیش این شد که ارایش کنه
اها راستی لورن یه زن زیبا با موهایه بلند که به موهاش مدل میداد داشت یه زن خوشهیکل با چشمای سیاه که همیشه یه کاپشن پشمالو با دست کشه سیاه...اینخواننده هایه امریکایی اون موقع چه شکلی بود اون جوری
دختره اخر با اون اینه اون نوشته هایه طلایی که تو چپتر پنج هنری میخوند میتونست ببینه فقط با اینه
اخر اون توشته دنبال میکنه که گوشه دیوار خراب بوده و اونجا یه تبر بودع با تبر درو میشکنه تبره هم میشکنه....
بعد دیگه نمیتونه اون تخته هارو واکنه.....
دیگه برا بقیش فکر نکردم اگه کردم ادامش مینویسم....
#loren