امروز خیلی بد چت زده بودیم😂
صبح جشن ولادت پیامبر بود، حصیر پهن کرده بودن تو کل حیاط ما دوازدهمای انسانی رفتیم اون ته نشستیم،
مولودی خون اومد گفت من دو بیت میخونم آخرش دست بزنید، همین که شروع کرد بیت اول ماها شروع کردیم دست و سوت و کل و جیغ تا بیت آخر😂😂
بعد میگن یارو چندبارم گفته وایسید مولودیم تموم شه و گویا ما مشغول کف زدن بودیم نشنیدیم😂
بعد حالا این وسط زهرا یهو شروع میکنه رقص رباتیک، ستایش صدا بوقلمون درمیاره، من جیغ میزنم بهار کِل میکشه بقیه عم دست میزنن😂
حالا مراسم تموم شد همه رفتن ما دوازدهما مونده بودیم رو حصیر من و با زهرا رقص دهه پنجایی میرفتیم معاون پرورشی داد میزد خانومای دوازدهم عههه😂😂😂
آخرشم انقدر چت بودیم رفتیم کنار مدیر شروع کردیم سینه زدن (ازین سینه مردونهها) بهارم داد میزد زن زندگی آزادی(بسیاری ربط و سلامت عقلی)
اصن یه داستانی بود امروز😂😂😂
صبح جشن ولادت پیامبر بود، حصیر پهن کرده بودن تو کل حیاط ما دوازدهمای انسانی رفتیم اون ته نشستیم،
مولودی خون اومد گفت من دو بیت میخونم آخرش دست بزنید، همین که شروع کرد بیت اول ماها شروع کردیم دست و سوت و کل و جیغ تا بیت آخر😂😂
بعد میگن یارو چندبارم گفته وایسید مولودیم تموم شه و گویا ما مشغول کف زدن بودیم نشنیدیم😂
بعد حالا این وسط زهرا یهو شروع میکنه رقص رباتیک، ستایش صدا بوقلمون درمیاره، من جیغ میزنم بهار کِل میکشه بقیه عم دست میزنن😂
حالا مراسم تموم شد همه رفتن ما دوازدهما مونده بودیم رو حصیر من و با زهرا رقص دهه پنجایی میرفتیم معاون پرورشی داد میزد خانومای دوازدهم عههه😂😂😂
آخرشم انقدر چت بودیم رفتیم کنار مدیر شروع کردیم سینه زدن (ازین سینه مردونهها) بهارم داد میزد زن زندگی آزادی(بسیاری ربط و سلامت عقلی)
اصن یه داستانی بود امروز😂😂😂