«امثال و حکم/ علی اکبر دهخدا»
واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد !
کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت :
روزی که می خواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر ...!
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانهی کدخدا رفت و از کیسههای برنج سراغ گرفت :
کدخدا گفت :
راستش برنجی در کار نیست ...!
آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید !
#پاراگراف
@SustainedBlueButterfly
واعظی منبری رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد !
کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت :
روزی که می خواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر ...!
واعظ شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانهی کدخدا رفت و از کیسههای برنج سراغ گرفت :
کدخدا گفت :
راستش برنجی در کار نیست ...!
آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید !
#پاراگراف
@SustainedBlueButterfly