The Outcasts🧩𖨥
جونگکوک دیگر به هیچچیز اهمیت نمیداد. او تنها باید از خانوادهاش محافظت میکرد؛ حتی بهقیمت نابودی خودش! این کاری بود که یک جئون انجام میداد!
«او-اونا... به مادرم... بهش تجا...»
صدایش لرزید و شکست؛ اما به هر زحمتی که بود، جملهاش را کامل کرد:
«تجاوز کردن!»
مرد بزرگتر با دردی مفرط و شدید اشک دیگری ریخت و ندید که انگشت جونگکوک با بیحواسی انگشتر ظریفش را به بازی گرفته بود. او دروغ میگفت و با هر دروغ خود، از درون در هم میشکست! خیانت به اعتماد تهیونگ دردناکترین خطایی بود که در طول زندگیاش مرتکب شده بود؛ اما مگر چارهی دیگری هم داشت؟!
❘ #Outcasts ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP
جونگکوک دیگر به هیچچیز اهمیت نمیداد. او تنها باید از خانوادهاش محافظت میکرد؛ حتی بهقیمت نابودی خودش! این کاری بود که یک جئون انجام میداد!
«او-اونا... به مادرم... بهش تجا...»
صدایش لرزید و شکست؛ اما به هر زحمتی که بود، جملهاش را کامل کرد:
«تجاوز کردن!»
مرد بزرگتر با دردی مفرط و شدید اشک دیگری ریخت و ندید که انگشت جونگکوک با بیحواسی انگشتر ظریفش را به بازی گرفته بود. او دروغ میگفت و با هر دروغ خود، از درون در هم میشکست! خیانت به اعتماد تهیونگ دردناکترین خطایی بود که در طول زندگیاش مرتکب شده بود؛ اما مگر چارهی دیگری هم داشت؟!
❘ #Outcasts ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP