The Outcasts🧩𖨥
«حال منم از تو بههم میخوره جئون جونگکوک! تو حقیرترین آدمی هستی که تو زندگیم دیدم!»
تیلههای لرزان جونگکوک به جیها دوخته شده بودند؛ به کسی که بیرحمانه و سنگدلانه قلبش را زیر پا له میکرد و انگار فراموش کرده بود که روبهروی برادرش نشسته.
«چرا؟ چون بهت اعتماد کرده بودم؟»
جیها نیشخند زد:
«چون یه ترسوی احمقی! باید همون موقع راستش رو میگفتم و همهی زندگیت رو نابود میکردم! حداقل باید اینجوری مجازات میشدی...»
❘ #Outcasts ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP
«حال منم از تو بههم میخوره جئون جونگکوک! تو حقیرترین آدمی هستی که تو زندگیم دیدم!»
تیلههای لرزان جونگکوک به جیها دوخته شده بودند؛ به کسی که بیرحمانه و سنگدلانه قلبش را زیر پا له میکرد و انگار فراموش کرده بود که روبهروی برادرش نشسته.
«چرا؟ چون بهت اعتماد کرده بودم؟»
جیها نیشخند زد:
«چون یه ترسوی احمقی! باید همون موقع راستش رو میگفتم و همهی زندگیت رو نابود میکردم! حداقل باید اینجوری مجازات میشدی...»
❘ #Outcasts ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP