تعمّق - فلسفه، علم و روانشناسی


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


"تَعَمُّق: ژرف اندیشیدن، غور کردن"
تیم تعمّق مبلغ و مروج مکتب خاصی نمی‌باشد، بلکه تلاش می‌کند مخاطب را با مکاتب و اندیشه‌های مختلف آشنا کرده و "فرهنگ اندیشیدن" را ترویج کند.
با ما همراه باشید
گروه کانال:
https://t.me/+uNN_G_ZzlkJlM2Rk

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


احیای《فیلسوف گرسنه》: ماکیاولی و چپ نو

آن‌چه فلسفه و جامعه‌شناسی چپ در معنای متعارف آن‌را از دیرباز تا کنون به قسمی اخلاقیات-گرایی آلوده کرده و می‌کند، برجستگی مفهوم《سرکوب》در صورت‌بندیِ هستی اجتماعی است.
با تولد روانکاوی و ورود تحلیل روانکاوانه به سنت فلسفی چپ، این مفهوم بیش از پیش برجسته شد تا همچنان چپ را در یک دوگانه‌ی سرکوب‌گر_سرکوب‌شده محدود کند و سیلان‌های اجتماعی را به قسمی نفی و حرکت دیالکتیکی فروکاست دهد.
آن‌چه امروز می‌تواند چپ را به وارونگی وضعیت بکشاند، خوانش ماکیاولیستی_اسپینوزایی از سیاست است کما این که توسط افرادی چون آبنسور، دلوز، گتاری و... مورد توجه قرار گرفت.
جنبه‌ی انتقادی فلسفه‌ی محض، بیش و پیش از هر چشم‌انداز انتقادی می‌تواند به مقوله‌ی《تولید حقیقت》و نه《حقیقت تولید》بپردازد آن‌چنان که مدعیان وارونگی وضعیت باید مدعیان تولید حقیقتی وارونه باشند و وضعیت متن_حاشیه را به قسمی متن_متن در تقابلی بدن‌مند تبدیل کنند طوری که حقیقت، محصول هر آن چیزی است که به مثابه‌ی《زباله‌ی واقعیت》از صحنه‌ی حقیقت در اقتصاد سرمایه‌داری؛ یعنی "مبادله" بیرون مانده است چه تفاوت/دیفرانسیل باشد چه زاغه‌نشین‌.‌
زاغه‌نشین‌، سرکوب نمی‌شود بلکه متن/حقیقت خود را تولید می‌کند همان‌گونه که مارکس می‌گفت حقیقت از دل سگدانی ها بیرون می‌آید.
لحظه‌ای که سیلان‌ِ اجتماعی هم‌چون رودی خروشان، طغیان کند و زباله‌های بیرون مانده را وارد جریان اجتماع کند آن‌ کسی که تولیدکننده‌ی حقیقت خواهد بود زاغه‌نشین‌ها هستند، لحظه‌ای که نه 《یافتن حقیقتِ تولید》بلکه《تولید حقیقت》است که وضعیت را وارونه می‌کند، لحظه‌ی ظهور《فیلسوفِ گرسنه》.

#امیرحسین_رشنودی
#احیای_فیلسوف_گرسنه
#چپ
#ماکیاولی

Taamoq | تَعَمُّق


طبقه، واقعیتی انکارناپذیر

پس نارضایتی نیرویِ تاریخیِ عاطفی است که قادر به دو-پاره کردن جریان رخدادها است. همچون کلیت زندگی اجتماعی که صرفاً با شکفتن‌ها و گسترش‌های گذرا کار می‌کند، تاریخ با عواطف ادامه می‌یابد، اما تاریخ «دو-پاره» مشخصاً با عواطف خشمناک ادامه می‌یابد. انبوه خلقی که قادر به کسب قدرت کافی برای ایجاد واژگونی‌های عظیم است، انبوه خلق ناراضیان است. برخلاف ادعاهای جامعه‌شناسی خاصی که خیلی دوست دارد رگه‌های مارکسیستی‌اش را کنار بگذارد تا با حال و هوای لیبرالی زمانه بیشتر هم نوا شود، هیچ چیز نمی‌تواند جلوی گفتگوی ما در مورد طبقه را بگیرد.
طبقات حسابی به وجودشان ادامه خواهند داد، زیرا، به موجب این واقعیت که جایگاه اجتماعی فرد قویاً تجربه‌‌هایش را تعیین می‌کند، یک اجتماع یا به عبارتی همجواریِ تجربه‌ها تعیین کننده اجتماع یا همجواری شیوه‌های احساس کردن، شکل‌دهی به باورها و میل ورزیدن است. البته این تعریف طبقه، سر راستی شاكله‌ی دوقطبی اولیه را ندارد، زیرا بر خلاف گذشته، تعلق به «طبقه مستخدم» (طبقه «نیروی کار») دیگر به شدت از-پیش-معین نیست و از این مهم‌تر، طبقه دیگر از آن همگنی و یکدستی برخوردار نیست که دست کم گاه قادرش می‌ساخت به منزله نیروی تاریخی پیشرو عمل کند.

از کتاب《سرمایه، میل و بردگی》
#فردریک_لوردون
#طبقات

Taamoq | تَعَمُّق


حاجی میرزا حسن در تبریز نماند و به قفقاز و مصر رفت و بود تا امین الدوله به والیگری آذربایجان آمد و چون داستان دبستان و پیشرفتی که در کار آموزگاری از آن پدیدار بوده شنید با تلگراف رشدیه را به تبریز خواست و با دست او دوباره دبستان با شکوهی در شش کلان بنیاد نهاد که با شاگردان رخت و نهار داده میشد .
و همه دررفت آن را امین الدوله می پرداخت و بود تا در سال ۱۲۷۶ که امین الدوله به تهران خواسته شد و حاجی میرزا حسن را با خود آورد تا در تهران هم دبستانی بنیاد نهاد .

در تهران تا دیری تنها یک دبستان می بود ولی پس از زمانی در سایه رو آوردن مردم دبستان های دیگری بنیاد یافت . نخست برخی از ملایان در اینجا دشمنی می نمودند و کسانی از آنان می خواستند به هواداری از الفبای کهن کتاب نویسند .

ولی در این میان دو تن از ملایان نیک نام خود پشتیبان دبستان گردیدند ، یکی شادروان شیخ هادی نجم آبادی و دیگری شادروان سید محمد طباطبایی که خود بنیاد دبستانی به نام " اسلام"نهاد و تا توانست از هواداری و واداشتن مردم به هواداری باز نایستاد.


#تاریخ_مشروطه_ایران
#احمد_کسروی
#مدارس_رشدیه
Taamoq | تَعَمُّق


در باب فیلسوف

فلسفه در معنای فنّیِ واژه، ابداعی یونانی است.
در یونان پدید آمد و در همان‌جا رشد و تکوین یافت.
هزارسال قرون وسطی، فلسفه و جهان یونانی را خفه کرد و گهگاه نخبگانی از میانه‌ی خاکستر بیرون می‌آمدند و دوباره سوزانده می‌شدند تا مثل زمانه‌ی خودشان خاکستر شوند، همان‌گونه که جوردانو برونو و یان هوس و... خاکستر شدند.
ولی ای کاش درد فیلسوف فقط سوزانده شدن و خاکستر شدن در زمانه‌ی خفقان بود چون جامعه‌ی آزاد هم درد تنهایی فیلسوف را دوا نکرده و نخواهد کرد، خفقان حقیقی همان چیزی است که نامش را《حجابِ معاصرت》می‌گذارند.
ایده‌های فیلسوف، چندان تفاوتی نمی‌کند در قرون وسطی، رنسانس یا پست‌مدرنیسم باشند زیرا در اکثر موارد در زمان حیات فیلسوف درک نشده و ارزش‌شان بر آدمیان پوشیده است.
درمان‌ بیماری‌های فهم و جان و روان انسان همواره در دست این مردان بوده است اما نه‌تنها هیچ‌گونه قدردانی از ایشان به عمل نیامده که در بسیاری از بحران‌های تاریخی هم مقصر شناخته می‌شوند.
به تعبیر ژیل دلوز، فلسفه نیرویی است که به خدمت هیچ قوه‌ی مستقری درنمی‌آید.
جهانِ فیلسوف، جهانِ صراحت و صداقتِ تام و تمام با هستی و روان خویش است هم‌ازاین‌رو جهان فیلسوف، جهان تنهایی است زیرا این‌چنین صداقتِ مرگباری آدمیان را می‌ترساند و ایشان را با درونِ تهی‌شان مواجه می‌کند پس زمانی که ایده‌های فیلسوف، خودشان را در مقامِ پدیدار معاصر نشان دهند دیرزمانی پس از مرگ فیلسوف است.
آری! مرگِ فیلسوف که عمری منتظرش بوده همواره سخت‌ترین و تلخ‌ترین مرگها است، می‌آید و ناسازگارترین نحوه‌ی بودن در این جهان را می‌بلعد.
مرگ فیلسوف، کُشنده‌ی خرمگس ها است چه با شوکران باشد چه در آتشِ خشم کشیش و انزوای طرد خاخام.
فلسفه، جان و روانِ فیلسوف را می‌تراشد تا از او یک《سنگِ در کفش》بسازد و چه سنگِ صیقل خورده‌ای!
فیلسوف می‌میرد بی‌آن‌که آموزه‌هایش دانسته و خودش شناخته شود، او هست که جایی را در متن تاریخ تصرف کند، این وضعیت را می‌پذیرد و بهایش را می‌پردازد اگر نگویم که گریزی از آن ندارد.
به راستی فیلسوف قاطری است که بار جهان را به دوش می‌کشد!

#امیرحسین_رشنودی
#جهان_فیلسوف

Taamoq | تَعَمُّق

411 0 8 16 10

جاذبه ی توتالیتر یک پدیده اجتماعی است و نیز جاذبه ای را که هیتلر بر محیط خویش هموار می کرد باید بر حسب آن گروه ویژه ای که او در اختیار داشت دریافت .

جامعه همیشه مستعد پذیرش بی مطالعه یک شخص مدعی است ، تا بدانجا که یک عقل باخته مدعی نبوغ پیوسته بخت آن را دارد که مقبول افتد.
در جامعه جدید که ویژگی آن فقدان داوری تمیز دهنده می باشد این گرایش نیرومند شده است. تاآنجا که هرکسی که عقایدی برای خود داشته باشد و بتواند آنها را با یک آهنگ اعتقادی تزلزل ناپذیر ارائه دهد به آسانی آبرویش برباد نمی رود حتی اگر بارها اثبات شده باشد که او بر خطا بوده است.



#خواستگاهای_توتالیتر
#هانا_آرنت
#جنبش_توتالیتر


Taamoq | تَعَمُّق


روح حاکم بر تکنولوژى جدید :

"Brain in a vat"
بشر در هر دوره زیست خود با تهدیدی که در آینده زیست می کند و از گذشته تامین و تغذیه می شود مواجه بوده که هر دو با سرعت دیوانه واری در حال حرکت بسوی جدال و جنگ در میدان خونین هستند .
تهدید دوره زیست بشر کنونی چیست ؟ قطعا تهدیدها بسیار است اما من فکر می کنم یکی از مهمترین تهدیدها چیرگی تکنولوژی بر بشر است .
اینکه آیا تکنولوژی قائم به ذات خود تهدید آمیز است یا خیر بررسی های مفصل خود را نیاز دارد که هم موافقانی را دارد هم مخالفانی اما هم موافقان و هم مخالفان آن بر سر اینکه انسان کنونی نه تنها مغلوب ساخته دست خود شده و از آن شکست خورده بلکه تابع و برده آن شده عموما اشتراک نظر دارد .
ازدیاد دیتاهای هرزه :
جهان انسان امروزی ، جهان کد های صفر و یکی است بی هیچ چالش فکری ای ؛ نه نطفه چگونگی در ذهن خود می کارد نه بذر چرایی ، گویی ذهن و مغز خویش را عقیم و نابارور کرده !
در چنین فضایی رسانه ها و شبکه های اجتماعی ( Social network ) که برآمده از قلب تکنولوژی مدرن هستند نه نقش آگاهی رسانی و نه حتی نقش سرگرمی را برای بشر بازی خواهند کرد ( چرا که سرگرمی در رده و جایگاهی رفیع تر از ابتذال روزمره قرار می گیرد و یکی از ابزارهای بقا و دوام بشر نیز هست ) بلکه این برنامه های کد-نویسی شده خود نقش فرمول های کنترل کننده و دستور دهنده را بازی خواهند کرد : از دستور اطاعت کن تمام استوری ها را چک کن ،  تک به تک پیج ها را بالا و پایین کن ، لایک کن و کامنت بگذار ، همه کانال ها را چک کن ، زمان و مکان و وجود و هستی خود را واگذار کن به اربابت و در تکنولوژی غرق شو ، تکنولوژی تو را فرا می خواند ...
مارتین هایدگر فیلسوف قرن بیستمی از "انکشاف تعرض ‏آمیز تکنولوژی که به موجب آن نگاه انسان به عالم و آدم عوض شده و همه چیز براى او در قالب یک «منبع ذخیره‏» آشکار میشود خبر می دهد و به تبیین رابطه تکنولوژى با حقیقت پرداخته و آن را «نحوه‏اى از انکشاف حقیقت‏» می ‏شمارد " (1)
حال آنکه فراتر از گفته هایدگر خود بشر نیز از فاعل شناسا به منبع ذخیره تبدیل شده ؛ منبع ذخیره خرده دیتاهای بی ارزش و حفظ کدها برای مغلوب شدن خود از خود و دیگر نه صرفا تکنولوژی .

پی نوشت 1 : بخشی از مقاله ی ماهیت تکنولوژی از دیدگاه هایدگر به نویسندگی امیرعباس علی زمانی

#گیلداد_ابراهیمی
#فلسفه_تکنولوژی
#فلسفه_ذهن

 Taamoq | تَعَمُّق


جامعه‌شناسیِ هیپ‌هاپ ایرانی(بخش دوم)

در بخش نخست،تمرکز خود را بر امر واکاوی نسبت هیپ‌هاپ/قدرت از مجرای زبان و تقابل زبانی هیپ‌هاپ با قدرت و قدرت‌های مسلط قرار دادم،که چطور هیپ‌هاپ در زبان و از طریق زبان خودش را به مثابه یک قدرت و یک میل بیان می‌کند تا شدتی متناسب با یک قدرت_فرهنگ بگیرد.
در این قسمت سعی در بررسی نسبت هیپ‌هاپ/قدرت و رپ/قدرت از مجرای حضور موسیقی نواخته یا بیت در ساختار و پیوستار موسیقی خواهم کرد.
همان‌طور که در بخش اول آوردم،پیشرفت کلام و ترانه در رپ فارسی بارها بیشتر از پیشرفت آهنگسازی آن بوده و همچنان این روند ادامه دارد.
موسیقی،یک هنر اجرایی است و هر ابتکار در اجرای فرم‌ها و تکنیک‌ها توان ایجاد یک انقلاب در موسیقی را داراست،موسیقی رپ که بیشتر کلام_محور است با نوآوری در شیوش و فواصل سعی در برقراری یک نسبت متفاوت با موسیقی جریان اصلی (حتی جریان اصلی خود هیپ‌هاپ) خواهد کرد.
فواصل در موسیقی بیانگر قدرت،خشم و میل هستند و دائم بین این بیان ها در رفت و آمد.
زمانی که فاصله و شیوش در یک موسیقی تغییر بنیادین کند،موسیقی دچار دگرگونی عظیمی خواهد شد.
این شیوش ها و فواصل همواره در حال ایجاد یک جزیره قدرت برای برقراری نسبت با نیروهای هنری هستند،نیروهایی که یا توسط قدرت یا توسط سرمایه ساخته شده اند و در منطق بازار به مثابه یک کالا عرضه می‌شوند.
تئودور آدورنو،از اعضای مکتب فرانکفورت(جامعه‌شناسی انتقادی)است که نگاهی انتقادی به هنر و به ویژه موسیقی دارد او تمام فرم‌های موسیقی را غیر از موسیقی کلاسیک،آن هم بخشی از موسیقی کلاسیک، موسیقی عامه‌پسند می‌نامد و آن را برساخته سرمایه‌داری می‌خواند و به تعبیری بی‌ارزش،اما اجازه دهید از این قالب_بندی های کلیشه‌ای کمی فراتر برویم و موقتاً اصالت را به فرم و تکنیک در کانتکست هر سبک بدهیم.
حال این سوال را از خودمان بپرسیم:
《فارغ از نگاه دینی و ارزشی،یک موسیقی رپ خوب چه ویژگی‌هایی دارد؟》
همان‌گونه که حتما تا کنون متوجه شده اید،من موسیقی رپی را موسیقی خوب می‌دانم که بتواند در بیان فرم‌های نوآورانه در تقابل با قدرت قرار بگیرد،در چنین نگاهی محتوا چندان اهمیت ندارد بلکه فرم و تکنیک است که حرف اول را خواهد زد.
موسیقی ترویج شده توسط قدرت مسلط در دهه‌های گذشته با توجه به المان های هویتی و درگیری قدرت با هویت،بیشتر موسیقی سنتی ایرانی بوده و اخیرا سبک پاپ هم به آن اضافه شده.
رپ نوآورانه و ستیزنده با قدرت تلاش خواهد کرد تا فواصل و شیوش صدا را در تقابل با این دو سبک قرار دهد که به نحوی بر ادای کلمات رپکن هم تاثیر بسیاری بگذارد،همان‌گونه که موسیقی در شکل‌گیری عادات و رفتار روزمره نقش بسیار مهمی دارد.
در نهایت بیت از طریق تغییرات در فواصل و شیوش و گام‌های موسیقایی ست که خود را در مقابل قدرت مسلط قرار می‌دهد تا《وضعیت بیانگری》خودش را حفظ کند و از《لهجه ی موسیقایی قدرت》فاصله بگیرد تا لهجه ی خودش را بسازد.
در میان آهنگسازهای رپ فارسی این مهم توسط "آتور" و "سعید دهقان" و تا حدی "مهدیار آقاجانی" به انجام رسیده.

#امیرحسین_رشنودی
#جامعه‌شناسی_هیپ‌هاپ
Taamoq | تَعَمُّق


سلسله‌مراتبِ دپارتمان‌های علمی-تکنیکی:
مافیای پزشکی در ایران


امروز یکم شهریورماه، روز بزرگداشت ابن سینا و روز پزشک در تقویم شمسی است و جای آن دارد که قدردان زحمات پزشکان و کادر درمان به خصوص در بحران کرونا باشیم.
با این وجود می‌خواهم فرصت را غنیمت شمرده و به تبیین یک مسئله‌ی روز بپردازم و این بار از منظر فلسفه‌ی علم و نه جامعه‌شناسی.
پزشکی، مجموعه‌ای از تکنیک‌ها و علوم حفظ و بازگشتِ سلامتیِ بدن انسان، مبتنی بر علوم زیست‌شناختی و شیمیایی مثل علوم تشریح، داروشناسی و... است اما پزشکی در نهایت مجموعه‌ای از تکنیک‌ها برای حفظ سلامتی و بازگرداندن آن است(از جمله نقدهای وارد شده بر منطقِ اکتشاف علمی در پزشکی توسط فوکو ابتنای پزشکی مدرن بر بیماری/مرگ است).
هر دپارتمان علمی-تکنیکی برای پیش‌برد اهدافِ طولانی‌مدت و میان‌مدتِ خود نیاز به قسمی سازمان‌یافتگیِ سلسله‌مراتبی دارد تا بتواند در یک ساختارِ منظم هرچه سریع‌تر، بهینه‌تر و دقیق‌تر به نتایج مد نظر خود برسد یا خدماتی که برایش تعریف شده را ارائه دهد.
برای رسیدن به این هدف، آن‌چه توسط فیلسوفانِ علم پیشنهاد شده است یک سلسله‌مراتب مشخص متشکل از فیلسوف/مدیر، دانشمند علم، مهندس علم و تکنیسین علم است که به همین ترتیبی که گفته شد باید یک دپارتمان علمی ایجاد کرد بدین‌صورت که فیلسوف علم یا متخصص مدیریت در آن حوزه‌ی خاص مثلا در حوزه‌ی پزشکی متخصص مدیریتِ سلامت باید در رأس سلسله‌مراتب قرار گیرد تا منطقِ اکتشافات علمی و نحوه‌ی تولید علم را برای دانشمندان مشخص کند و بتواند با دانش مدیریتی خود یک سازمان را مدیریت کند و پس از آن دانشمندان‌ علم قرار می‌گیرند که ماده‌ی خامِ علمی را در اختیار تکنیسین ها قرار می‌دهند که در حوزه‌ی پزشکی به دانشمندانِ فیزیولوژی، آناتومی، بیوشیمی، بیوفیزیک و ... می‌توان اشاره کرد.
پس از دانشمندانِ علم، این مهندسانِ علم هستند که متناسب با دانش تولید شده توسط دانشمندان به تولیدِ ابزار پزشکی می‌پردازند با این هدف که انجام کارها برای تکنیسین را آسان‌تر و بهینه‌تر کنند و در نهایت تکنیسین های علم که از علم دانشمندان و ابزارِ مهندسان، تحت نظارت مدیران سلامت بهره‌برداری می‌کنند تا کار به مرحله‌ی نهایی برسد که پزشک یکی از همین تکنیسین ها است.
حالا در نظامِ سلامت ما چه اتفاقی افتاده و این سلسله‌مراتب چگونه است؟
امیدوارم هرگز مجبور نباشید به بیمارستان مراجعه کنید اما حتماً حداقل یک بار متوجه سلسله‌مراتب در بیمارستان‌های ایران شده‌اید که مدیر/مسئولِ نظام سلامت از بزرگترین واحد که وزارت‌خانه‌ی وزارت بهداشت باشد تا کوچک‌ترین واحدها یعنی درمانگاه‌ها توسط پزشکان که تکنیسین های علم هستند اداره می‌شود.
قطعاً می‌توانید تصور کنید که این وارونگی ساختاری چه فجایعی به بار می‌آورد که در حالی که تکنیسین/پزشک نه چیزی از منطقِ اکتشاف علمی می‌داند و نه چیزی از مدیریت سلامت به عنوان مدیر سلامت و بدتر این است که هم‌زمان به عنوان تکنیسین علم مشغول کار باشد.
در چنین شرایطی است که نظام سلامت کشور درگیر انحصار می‌شود و چنین ظلم‌هایی در حق مردم و سایر اعضای کادر درمان(حتی پزشکان عمومی) می‌کند.

#امیرحسین_رشنودی
#مافیا_پزشکی
#فلسفه_علم

Taamoq | تَعَمُّق


تعصب در علم و فلسفه‌ مانند هر تعصب دیگر نشانه خامی و بی‌مایگی هست و همیشه به زیان حقیقت تمام می‌شود.

#ابن_سینا
۱ شهریور ماه، روز بزرگداشت ابن‌سینا و روز پزشک
Taamoq | تَعَمُّق


جامعه‌شناسیِ هیپ‌هاپِ ایرانی(بخش نخست)

در این جستار قصد دارم نسبتی که هیپ‌هاپ ایران با قدرت (نه فقط قدرت سیاسی،بلکه مفهوم قدرت) به وجود آورده را اجمالا و از طریق بررسی واسطه‌های تولیدکننده این نسبت،واکاوی کنم.
میان چهار عنصر اصلی سازنده خرده‌فرهنگ‌ هیپ‌هاپ یعنی؛دی جی اینگ،گرفیتی،بریک دنس و ام سی اینگ،تاثیر و فراگیری موسیقی رپ که شامل ام سی اینگ و دی جی اینگ است،در ایران به مراتب بیشتر است،طوری که از دو عنصر دیگر می‌توان صرف نظر کرد و در میان این دو عنصر هم پیشرفت ام سی اینگ با دی جی اینگ قابل مقایسه نیست و آهنگسازی رپ فارسی سطحی به مراتب ابتدایی تر از ترانه‌های آن دارد؛لذا اهم وجوه این نسبت را در نسبت موسیقی رپ/قدرت خواهیم سنجید.
موسیقی رپ از آنجا که یکی از مشتقات فرم‌های موسیقی پاپ (popular) است،از دو المان کلام یا ترانه و موسیقی نواخته یا بیت تشکیل می‌شود.
این دو هر کدام به نحوی در تنظیم نسبت رپ/قدرت و نتیجتا هیپ‌هاپ/قدرت،نقش خاص خود را ایفا می‌کنند.
ترانه در موسیقی رپ به واسطه ی زبان با قدرت رابطه برقرار می‌کند،به این معنا که فرهنگ و قدرت را در زبان مقابل هم قرار می‌دهد،نه در یک محتوای مشخص و متعین زبانی،بلکه در مجموعه‌ای از فرم‌ها،نشانه‌ها و حشویات زبانی.
حال چطور می‌شود از طریق زبان با قدرت در نسبت بود و به یک تقابل منسجم و اندام_مند رسید؟
کوچکترین واحد نشانه‌ای زبان،حرف یا به تعبیر دقیق تر،واج است.
حروف از طریق بیان شدن است که پالایش می‌شوند و ارزشی ماهوی در ساختار زبان ندارند،واج ها شدیدا توسط دستور زبان محدود و تحت مراقبت هستند تا در میدان قدرت،گفتمان‌های القایی را به راحتی حقنه کنند،اما اینجا یک سری اجزای نشانه‌ای وجود دارند که در رابطه با چیزی هستند که یا وجود ندارد یا خودش را در قدرت تعریف نمی‌کند و صرفا انتقال یک سری داده و حس است که بیان میل/امر جنسی زیست گروه زبانی مشخص است.
چنین چیزی می‌تواند خودش را علاوه بر کلام از طریق رقص،خالکوبی،آیین و... متعین سازد اما در ایران این جنبه‌ها بسیار مغفول مانده اند که میتوانند وزنه‌هایی به اندازه موسیقی رپ باشند.
در انتهای این نشانه‌گذاری به نقطه‌ای می‌رسیم که می‌توانیم چیزی را از طریق چند پیام منتقل کنیم،در واقع این نشانه‌ها بدل به واحدهای هویتی و نیمه_هویتی در برساخت نسبت هیپ‌هاپ/قدرت هستند.
این نشانه‌ها می‌توانند از طریق یک کامپیوتر هم منتقل شوند،امروز نام‌گذاری یک نفر به معنای انتخاب شکل خاصی از داده و انتقال آن به یک کامپیوتر است،ظهورات و تجلیات این نشانه‌ها در بازنمایی و بازسازی امیال است که معنا می‌یابند و رفتار_نشانه را شکل می‌دهند،رفتار_نشانه هایی که اطلاعات و حس‌های عیناً منطبق با ساختار هویتی گفتمان مسلط را در قالب‌ها و فرم‌های بدیع و متفاوت منتقل می‌کنند،رفتارهایی مثل نشان دادن میزان آزادی،درآمد،قدرت خرج و... .
در چنین وضعی شاهد فروپاشی نظام رسمی نشانه‌ها و نشانه‌شناسی هستیم،فروپاشی از منظر تلفظ جمعی واژه‌ها که به شکل جدایی‌ناپذیری در هم تنیده اند و به هم مربوط که همان اجزای نشانه‌ای مختلف هستند:ژست‌ها،تقلیدها،بیان ها و صرف.
تمام این‌ها خود را تا جایی پیش می‌برند که از حیطه ترجمه_پذیری خارج شوند و بتوانند یک نظام یافتگی نشانه‌ای را رقم بزنند.
برساخت این نظام‌های نشانه‌ای موجب چندصدایی امیال اقشار مختلف جامعه خواهد شد و به تعبیری به یک《زبان موازی》برای قدرت مسلط تبدیل می‌شود تا مستقیماً بیانگر خواست‌ها و کنش‌های متفاوت مردم از بیان قدرت سیاسی باشد.
نتیجتاً در این مواجهه و مقابله اندام-مند میان دو قدرت که از طریق فرم‌ها صورت می‌پذیرد تکیه صرف بر محتوا و انتقال آن از طریق فرم‌های زبانی نزدیک به قدرت مسلط نه تنها در ضدیت با آن قرار نمی‌گیرد بلکه در بسیاری موارد کمک‌کننده به بقای آن است که در رپ فارسی این اتفاق به صورت محسوس و مانوس توسط رپکن هایی مثل "یاس" رخ داده است،عکسِ این رخداد را به وضوح در رپکن های جوان‌تر مثل "داریوش" و "آئین" و رپکن های نسل‌های پیشین مثل "قاف" و "هیچکس" می‌توان دید.

#امیرحسین_رشنودی
#جامعه‌شناسی_هیپ‌هاپ
Taamoq | تَعَمُّق


کالاسازیِ کار، کار برای زندگی یا مبادله؟!

کارل پولانی، اقتصاددانِ مجارستانی، در کتاب "دگرگونیِ بزرگ" در تبیین نسبت دو مقوله‌ی اقتصادیِ《کار》و《مبادله》به ریشه‌یابی کالایی-شدنِ کار و زمین می‌پردازد.
مطابق آن‌چه پولانی می‌گوید، اقتصادِ بازار به قسمی تمامیت‌خواهی اقتصاد می‌ماند جايی که اقتصاد به تعبیر وی نه به حک-شدگی در سایر ساحاتِ زندگی اجتماعی که به فک-شدگی؛ یعنی تبیین و پی‌ریزی قوانینی مستقل از جامعه و محیط زیست می‌رسد به طوری که زمین را هم کالا می‌کند و می‌فروشد(کالاشدنِ زمین در نظر پولانی در واقع کلید نابودی فئودالیسم و ایجاد کاپیتالیسم است).
آن‌چه کالاشدگیِ کار در وهله‌ی نخست ایجاد می‌کند، بی‌ثباتی و نوسانِ قیمت کار و تابعیت مطلق کار و کارگر از سیلانِ بازار و به تبع آن کاهش دستمزد کارگر با کاهش قیمتِ کالا است.
اتحادیه‌های کارگری در اروپا نخستین بار برای مقاومت و پیشگیری در برابر کالاشدنِ کار ایجاد شدند تا بازار نتواند منطقِ خود را به تمام ساحاتِ زندگی اجتماعی بشر، تسری دهد.
در این لحظه کارگران مقاومت می‌کردند و حاضر بودند کار نکنند اما در برابر کاهش دستمزد سکوت نمی‌کردند، میزس، متفکرِ لیبرال در این باره می‌نویسد:《اگر کارگران در نقش اعضای اتحادیه‌های کارگری عمل نمی‌کردند بلکه از مطالباتشان می‌کاستند و مکان و شغل‌شان را بر طبق نیازمندی‌های بازار تغییر می‌دادند نهایتاً می‌توانستند شغل پیدا کنند.》
در یک نظامِ بازار که ولعِ کالاسازیِ تمام شئونات زندگی اجتماعی را دارد طلبِ شغل به معنای طلب دستمزد است اما مقاومت کارگران در برابر کالاشدگیِ کار و ایجاد خلل در کارکرد بازار است که به رویای لیبرالیسم اقتصادی در معنای آرمانشهرگرایانه اش پایان می‌دهد، نقطه‌ای تاریخی که اتحادیه‌های کارگری سطحی از دستمزد را حفظ می‌کنند که به تعبیر میزس "با بهره‌وری کار در هماهنگی نیست".
آن‌چه میان دو گرایشِ اقتصادی به کالاشدگی کار و مقاومت در برابر آن، تفاوت ایجاد می‌کند در حقیقت غایت-شناسیِ نظری در نسبتِ اقتصاد_اجتماع است. اگر غایت یک نظام فکری تسری منطق بازار به تمام ساحات اجتماع مثابه‌ی حقیقتِ مطلق باشد، کار هم مثل سایر ابعاد زندگی انسان باید به این منطق تن دهد و کالا شود تا در مبادلات بازاری به فروش برسد بدون این که صاحب حقیقی کار یعنی کارگر، هیچ اختیاری در فروشِ کارش داشته باشد همان‌گونه که یک صندلی اختیاری در کجا، چگونه و به چه قیمتی فروخته‌شدنش ندارد اما اگر یک نظام غایت-شناختی در نسبت با رهایی بشر از هرگونه حقیقتِ مطلق و آن‌چه مارکس《برای خود بودن》می‌خواند حرکت کند دیگر به کالاشدگی کار تن نخواهد داد.

#امیرحسین_رشنودی
#اقتصاد_سیاسی
#کارل_پولانی
#میزس
Taamoq | تَعَمُّق


امروز به این می اندیشیدم که صدا و سیمای میلی مصداقی از انحصار و انباشت قدرت در دست طبقه مسلط است، و فضای مجازی مصداق بارز رسانه ملی است.
بر این اساس که در فضای مجازی تریبون در دست فرد فرد افراد جامعه است.
و جهان با اتکا بر اجزایش تعریف میشود، چونان جامعه که بر اساس افراد و گروه‌های مختلف تعریف می شود.
آنجا که دایره‌ی امکان به بی‌کرانگی آرای جمعی ست.

#محمد_عینی‌زاده
#رسانه
Taamoq |تَعَمُّق


اما حاجی میرزا حسن ، او یکی از ملازادگان تبریز بود و در جوانی به بیرون رفت و در آنجا دبستان ها را دید و شیوه ی آموزگاری آنها را یاد گرفت و چون به تبریز بازگشت برآن شد که دبستانی به شیوه آنها بنیاد گذارد و در سال ۱۲۶۷ بود که به این کار پرداخت .

بدین سان شیوه مکتب داران مسجدی را در شش کلان گرفت و هم شیوه آنان شاگردان را به روی زمین نشاند و الفبا را به شیوه ای آسان و نوین آموخت .
با آنکه چیزی از دانش های نوین نمی آموخت و پروای بسیار می نمود باز ملایان به دستاویز آنکه الفبا دیگر شده و یک راه نوینی پیش آمده ناخشنودی می نمودند و سرانجام او را از مسجد بیرون کردند .

تا آنکه مرحوم حیاط مسجد شیخ الاسلام را که خود مدرسه کهن بوده گرفت و با پول خود اتاق هایی پاکیزه ساخت و آنجا را دبستان گردانیده ، نیمکت و تخته سیاه افزود .
ولی چون ملایان ناخشنودی می نمودند ، روزی طلبه ها به آنجا ریختند و همه نیمکت ها و تخته ها را درهم شکستند.


#تاریخ_مشروطه_ایران
#احمد_کسروی
#مدارس_رشدیه


Taamoq |تَعَمُّق

402 0 2 105 15

میگن زن‌ها دارای نقص عقلی هستند و بالاتر از آن یه سری دلایل فلسفی و علمی هم جمع کرده‌اند. به طور کلی نیروی درک و هوشمندی زنان رو از مردان ضعیف تر می‌شمارند.
این گفته هرچقدر در قالب برخی توجیهات در نظر اول درست به نظر می‌رسد ولی هرگاه با نظری عقلی و منطقی به آن نگاه می‌کنیم متوجه می‌شویم که درست و صحیح نیست.
اما چرا چنین ذهنیتی چه در مردان و چه در زنان نهادینه شده است.
زن ها پیوسته متحمل ممنوعیت و پرهیزهای زیادی که همراه با خشونت و جبر تندی که در عمل بوده است، شده اند.
آنان را همیشه از اندیشیدن و اظهار نظر درباره مسائل و فکر کردن در قسمت مواردی که مورد توجهشان بوده باز داشته اند.
همواره درباره مسائل جنسی محدودیت های شدید داشته و ناچار بوده اند تا از این رهگذر دچار رنج های فراوانی بشوند.
اکنون با این توضیحات متوجه خواهیم شد که این نقص عقلی در حقیقت ربطی به مسائل فیزیولوژیکی ندارد، بلکه تحمیلی است که در بستر تاریخ به وجود آمده و همچنان تثبیت یافته است.

#محمد_عینی‌زاده
#تبعیض_جنسی
Taamoq | تَعَمُّق


استثمارِ کارگر به زبانِ ساده!

مارکس در کتابِ《سرمایه》از مفهومی به نام《استثمارِ کارگر》رونمایی می‌کند که ناظر بر وضعیت کارگر در نظامِ سرمایه‌داری و نسبت کارگر_سرمایه‌دار و کار_سرمایه است.
مارکس برای ایضاح این مفهوم ابتدا می‌بایست وضعیتِ کارگر و سرمایه‌دار را تشریح کند لذا طبقه‌ی کارگر را CMC(Commodity-Money-Commodity) و طبقه‌ی سرمایه‌دار را MCM(Money-Commodity-Money) می‌نامد.
هدف مارکس از این نام‌گذاری توضیح شکل چرخه‌ی پول_کالا و تفاوت آن در زیست-اقتصادِ این دو طبقه‌ی اقتصادی است.
طبقه‌ی کارگر ابتدا کالا می‌فروشد، سپس پول می‌گیرد و با آن پول کالا می‌خرد.
طبقه‌ی سرمایه‌دار ابتدا پول دارد، سپس با آن پول کالا می‌خرد و بعد دوباره از چرخه‌ی جدید پول می‌گیرد.
اگر به این دو چرخه با دقت نگاه کنید به نکته‌ی جالبی پی می‌برید: در کمال تعجب، طبقه‌ی سرمایه‌دار به ازای هر مقدار که در ابتدای چرخه خرید می‌کند در انتهای چرخه مقدار بیشتری می‌خرد.  MCM= MC(M+∆M)
چرخه‌ی پول_کالا در طبقه‌ی سرمایه‌دار یک چرخه‌ی ناهم‌ارز است در حالی که این چرخه در طبقه‌ی کارگر کاملا هم‌ارز است.
حال پرسش این است که این مقدار خرید اضافه‌شده از کجا می‌آید؟
پاسخ:《استثمارِ کارگر》
اگر سرمایه‌دار به اندازه‌ی《زمانِ کار ضروریِ اجتماعی》از کارگران کار بکشد آن‌وقت عدالت کاملاً رعایت می‌شود و دیگر سرمایه‌داری هم از بین خواهد رفت، اما ارزشِ اضافی زمانی تولید می‌شود که کارگر به اندازه‌ی《زمانِ کار ضروری اجتماعی》دستمزد می‌گیرد اما زمانِ بیشتری کار می‌کند؛ یعنی مابه‌التفاوت این دو زمان را رایگان کار می‌کند و این کارِ رایگان، منبع ارزش اضافی است.

#امیرحسین_رشنودی
#اقتصاد_سیاسی
#استثمار_کارگر
#مارکس

Taamoq | تَعَمُّق

488 0 10 3 13

همه ‌چیز آب است. [طالس، 600 قبل میلاد]

همه چیز آتش است. [هراکلیتوس، 500 قبل میلاد]

همه‌ چیز اتم است. [دموکریتوس، 400 قبل میلاد]

همه چیز مُثُل است. [افلاطون، 300 قبل میلاد]

همه چیز واحد است. [فلوطین، 250 میلادی]

همه چیز تجلی است. [ابن رشد، 1180 میلادی]

همه چیز ذهن یا بدن است. [دکارت، 1641 میلادی]

همه چیز بدن است. [اسپینوزا، 1677 میلادی]

همه چیز ذهن است. [بارکلی، 1713 میلادی]

همه چیز مونادها است. [لایبنیتس، 1714 میلادی]

همه چیز نومن است. [کانت، 1781 میلادی]

در واقع همه‌ی گُمانه‌زنی‌های متافیزیکی احمقانه است، و تاکنون وقتِ زیادی سرِ این موضوعات تلف شده است. [ویتگنشتاین، 1922 میلادی]

#فلسفه
Taamoq | تَعَمُّق

474 0 22 36 17

در مرور تاریخی که داشتم به نکته ای برخوردم که بسیار حکیمانه بود.
عباس میرزا بعد از شکست از روسیه از ژُور می پرسد که سربازان ما فداکار هستند و تا پای جان می جنگند... پس چرا شکست می خورند.
ژُور در پاسخ می گوید که شما با علوم جدید و تاکتیک های نوین جهانی که یک علم است آشنا نیستید.
باعث ناراحتی ست که حاکمان هنوز نپذیرفته اند که حوزه عمومی با قانون اداره می شود نه با ایمان.
برای نائل شدن به توسعه، نیازمند اجرای قوانین علمی، حقوقی و... هستیم، نه دلخوش بودن به حوزه های اعتقادی و ایمانی که البته آن نیز سرتاپایش را ریا و دو رویی گرفته است.

#محمد_عینی‌زاده
#سیاست
Taamoq | تَعَمُّق

911 0 15 4 21

جهان ما آکنده از رنج است. رنج‌های انبوه و طاقت فرسایی که مانند برف و باران بی رحمانه بر ما فرو می‌ریزند و بدون هیچ نتیجه‌ی سودمندی فقط شکنجه و آزارمان می‌دهند.
تحمل درد بدون شناخت، به مفهوم حمل کردن درد است و بس.
گوستاو یونگ می‌گوید؛
رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن.
این فرصتی ست برای بیداری.

#محمد_عینی‌زاده
#روانشناسی
Taamoq | تَعَمُّق


فلسفه‌ی اسپینوزا: نبردی دائم علیه تعالی

هیچ متفکری همچون اسپینوزا این‌گونه نظام‌مند به مقابله با آپاراتوسِ نظریِ تعالی برنیامده و برای برچیدنِ آن اقدام نکرده است. البته هیچ تفکرِ متعالی‌ای به صورتِ کلی وجود ندارد، یعنی نظامِ منسجمی که بتوان آن را در تمامیت‌اش رد کرد، بلکه در عوض آپاراتوسی همیشه در حالِ تغییر وجود دارد که خود زنجیره‌ای از مواضعِ همواره مشخص است، مواضعی که در مجموعه‌ای تعمیم‌ناپذیر از تعارض‌های خاص حک می‌شود. اسپینوزا به مقابله با یکایکِ دفاعیات و گریزهای تفکرِ متعالی کمرِ همت می‌بندد تا زمینه را برای ظهورِ چیزی تازه، چیزی تاکنون تصورناپذیر، مهیا کند. او برای منکوب کردنِ تجسم‌های تعالی، معنویت و ایدئالیته، مجبور است همزمان در جبهه‌های بسیاری مداخله کند، واقعیتی که به کارِ وی خصلتی موجز، مبهم و آشفته می‌بخشد.

شروعِ اخلاق برای یک ماتریالیست شروعی نامعمول و شگفت‌آور است: على‌الظاهر اسپینوزا از خدا صحبت می‌کند. اما به نحوِ پارادوکسیکالی دقیقاً با همین صحبت از خداست که نخستین اثرِ ماتریالیسمِ اسپینوزا تحقق می‌یابد. شرطِ لازم و اساسیِ خداباوری، برقراریِ تمایز میانِ خالق و خلقتِ وی به مثابهِ تمایز میانِ جوهرهاست: خدایی غیرمادی و جهانی مادی. این دو جوهر صرفاً متمایز نیستند: یکی از حيثِ منطقی و زمانی بر دیگری مقدم است. بدین‌سان نه فقط جهان به طرزِ سلسله‌مراتبی نظم یافته است، بلکه واقعیت نیز به نسبتِ فاصله‌اش از خاستگاه (خواه ایده‌ی افلاطونی باشد، خواه واحدِ نوافلاطونی‌ها، و خواه خدا)، دچارِ نزول و کاستی می‌شود...

اسپینوزا دقیقاً در تقابل با این «واقعیت‌زداییِ» استراتژیک از واقعیت است که دریافتِ خاص خود از خدا را واردِ کارزار می‌کند. اما ضروری است در همین آغاز خاطرنشان سازیم که اسپینوزا صرفِ بسنده کردن به وارونه‌سازیِ نظمِ سلسله‌مراتبیِ واقعیت را رد می‌کند، چنانکه انواعِ معینی از ماتریالیسم به این دلخوش بودند که اعلام کنند در حالی که روزگاری ماده به روح یا تفكر تقلیل یافته بود، اینک باید صرفاً تفکر را به ماده فرو بکاهیم. زیرا چنین طرح‌واره‌ای، هرچند مدعیِ ماتریالیسم باشد، با نقطه مقابلِ ایدئالیستی‌اش در متصور شدنِ بخشی موهوم یا پدیداری از واقعیت شریک است که نمی‌توان آن را به خودیِ خود یا از طریقِ خودش شناخت، مگر تنها در لحظه‌ای که آن بخشْ دست از موجودیتِ (مستقل) بردارد و در چیزی واقعی‌تر از خودش منحل شود یا بدان «تقليل» یابد. خدای اسپینوزا تمهیدی مفهومی است که از شکل‌گیریِ هرگونه سلسله‌مراتبِ هستی‌شناختی، خواه ایدئالیستی یا «ماتریالیستی»، جلوگیری می‌کند. اسپینوزا عبارتی وام گرفته شده (و دگرگون شده در جریانِ وام‌گیری) از سَن پُل را علیهِ خودِ او به کار می‌برد: «هر آنچه هست، در خداست و هیچ چیزی نمی‌تواند بدونِ خدا باشد یا بی او تصور شود» (اخلاق، بخشِ اول، قضیه‌ی ۱۵). اگر هر آنچه وجود دارد در خدا و بخشی از اوست، پس هر آنچه وجود دارد واقعی، و به یک اندازه واقعی است. زیرا تصورناپذیر است که خدا بتواند با خودش متفاوت و نابرابر باشد، تصورناپذیر است که بخش‌هایی از وی بتوانند واقعی‌تر از بخش‌های دیگر باشند. به این ترتیب دوگانه‌انگاری ناممکن می‌گردد.

#وارن_مونتاگ
#اسپینوزا
#بارگذاری_مجدد

Taamoq | تَعَمُّق


فرهنگ یعنی چه؟

نظر خود را به اشتراک بگذارید

Taamoq | تَعَمُّق

20 last posts shown.

574

subscribers
Channel statistics