ماریانا، من دوست داشتم آن کسی باشم که مادرش قبولش دارد، کسی که وقتی میبیندم چشمهایش برق بزند. حالا؟ خودم، خودم را قبول ندارم و وقتی خودم را توی آیینه میبینم؟ چشمهایم برق نمیزند.
حاتمه رحیمی
ماریانا، من دوست داشتم آن کسی باشم که مادرش قبولش دارد، کسی که وقتی میبیندم چشمهایش برق بزند. حالا؟ خودم، خودم را قبول ندارم و وقتی خودم را توی آیینه میبینم؟ چشمهایم برق نمیزند.
حاتمه رحیمی