ماریانا، آنقدر شبها برایت نوشتم تا رسیدیم به شبهای نوشتن؛ امشب سرنوشت آدمها نوشته میشود، و معلوماتی ندارد سال دیگر هم باشیم، که قرآن به سر بگیریم، که جوشن کبیر بخوانیم، که در گوشی با خدا حرف بزنیم.
ماریانا، تو، دلت دریاست، ببخشم، برایم خوب بخواه، و هر اتفاقی افتاد بدان دوست داشتن تنها کاری بود که در زندگی خوب بلد بودم ولی درست انجام ندادم.
ماریانا، دلم روشن است، امیدم پُررنگ و چشمهایم برق میزند، میبینم بزرگ شدهام و همانیم که دوست داشتم بشوم.
حاتمه رحیمی
ماریانا، آنقدر شبها برایت نوشتم تا رسیدیم به شبهای نوشتن؛ امشب سرنوشت آدمها نوشته میشود، و معلوماتی ندارد سال دیگر هم باشیم، که قرآن به سر بگیریم، که جوشن کبیر بخوانیم، که در گوشی با خدا حرف بزنیم.
ماریانا، تو، دلت دریاست، ببخشم، برایم خوب بخواه، و هر اتفاقی افتاد بدان دوست داشتن تنها کاری بود که در زندگی خوب بلد بودم ولی درست انجام ندادم.
ماریانا، دلم روشن است، امیدم پُررنگ و چشمهایم برق میزند، میبینم بزرگ شدهام و همانیم که دوست داشتم بشوم.
حاتمه رحیمی