mirrors


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


: t.me/HidenChat_bot?start=5356314053
𝟤𝟤.𝟣.𝟤𝟤

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


این پیام رو توی دیلیتون فوروارد کنین تا با توجه به اسم آیدلی که زیرش گفتین براتون ازش پک مود بزنم و یه سری چیز میز هم کنارش بهتون بدم.


Forward from: 𝖲𝗈𝗇𝖽𝖾𝗋.
این پی امو فور کنید دیلیاتون تا یه ویزیتور باشمو کل دیلیتونو یه نگاه بندازم و از دیلیتون انتقاد کنم.


مل اینطوریه که : شاید باورت نشه ولی من فقط به غذا و خوابم اهمیت میدم داداش. جدی میگم.




با گذاشتن دست‌ هاش روی پهلو های دخترِ کوچیک‌ تر، تن برهنش رو از روی میز چوبیِ رو به‌ روش به سمت خودش کشید.
سرش رو کمی جلو برد و با نزدیک تر شدن بینیش به رونش، عطر کارامل شش‌ هاش رو لمس کرد و باعث به وجود اومدن لبخند کوچیکی روی لباش شد.
همون محل رو بوسید و سرش رو آروم عقب اورد. با گرفتن بسته‌ی کوچیک پودر کریستالی اون رو سمت دندون نیشش برد و کمی از پلاستیک رو پاره کرد. شکاف رو بیشتر کرد و با مایل کردنش به سمت پایین، کمی از پودر رو به پوست دختر انتقال داد. با فاصله متوسط روی چند نقطه از بدنش این کار رو انجام داد و بعد از کنار گذاشتنش، تیغ رو از روی میز برداشت.
با بالا اومدنِ بالاتنه‌‌ی سابش دستش رو سمت سینش سر داد و فشار آرومی برای برگردوندنش به همون حالت بهش وارد کرد.
- تا وقت من نگفتم نه.
بطری ویسکی رو باز کرد و با گرفتنش توی دستی که تیغ توش نبود، اون رو سمت گلس برد و در همون حین شروع به لاین کردن کُک، روی تنِ بی نقص دخترش کرد.
نمی‌تونست از نفس نفس زدن های پر استرسی که به گوشش می‌خورد نیشخند نزنه چون از هر دو سمت حواسش به نخراشیدن تنش و پر نشدن بیش از حد گلس بود و جدا از اون نایف پلی جزو لیمیتای دختر نبود.
با گذاشتن بطری روی میز صدای نفسِ راحتش شنید و نگاهش رو به اجزای صورتِ منبع صدا که کمی معلوم بودن انداخت.
- آروم به آرنج هات تکیه بده، می‌تونی بنوشی.
با بالا اومدن بدنش و نگاه خیره ای که به خودش انداخت پوزخندی زد و دلاری از روی زمین برداشت.
- بهت پسش میدم، نگران نباش!
و دوباره نگاهش رو به گونه های رنگیِ مقابلش داد. همین علائم کوچیک علاقش به تحقیر رو آشکار کردن بودن ولی در عین حال از اون حرف ها خجالت هم می‌کشید چون حرف سرِ خوب بودنِ پُل دنسش، بدون اینکه استریپر یا همچین چیزی باشه بود. در حدی خوب که تماشاچیش دست به سینه نموند و چند صد دلار روی تنش ریخت.
با گذاشتن پاهای ظریف دختر روی شونه هاش اسکناس رو رول کرد و سمت لاین اول خم شد. یک سمت بینیش رو با انگشتش کیپ کرد و همراه اسنیف، خط سفید روی شکمش رو جمع کرد.
سرش رو بالا اورد و نگاهی به چشم های خمارش انداخت. لبخند رضایتش با دیدن پوسیِ خیسش تشدید شد و با حس گر گرفتگی جزئی بدنش چنگی به رون هاش زد.
با نیم‌خیز شدنش روی نیپلش خم شد و با کشیدن زبونش روی لاین دوم، پودر ها رو جمع کرد و قورت داد.
فشار انگشت هاش روی رونش هر لحظه بیشتر می‌شد و مردمک های گشادش ترس کمی رو توی دل دختر کوچیک‌ تر مینداختن ولی گرمایی که وجود هر دوشون رو مال خودش کرده بود، می‌تونست هر چیزی رو مهار کنه.


جداً از تمامی افکاری که این ساعت‌ها بهم حمله میکنن متنفرم.


ذهنم کی قراره به خودش بیاد و هر موقع که فکری بهش نمیرسه تورو یاد نکنه و باهات رویا نسازه؟




دلم برای "ما" تنگ شده ولی میدونم دوباره به "من" و "تو" تبدیلش میکنی.






فقط من میتونه تورو از خودم دور کنه.


پس میگی میتونی بیشتر از افکارم بهم آسیب بزنی؟ آها.


" من ساختن بلد نیستم، بگو چیو خراب کنم. "


شاید دیر، ولی انگار بهم فهموندن بی ارزش تر از چیزین که بخوام قبل زدن حرفی یا انجام دادن کاری، به ناراحت شدنشون فکر کنم.




بیشتر از هفتاد درصد بدن یه فرد عادی از آب تشکیل میشه ولی برای من از حسودی.




در من خون ها مجبور به بازگشت هستند. اگر اجبار قلب نبود در دور ترین نقاط از آن مخفی می‌شدند و جسم را در سرمایی فرو می‌بردند.
از گاه و بی‌گاه باز شدن جای‌به‌جای رگ هایم کلافه اند! گویند جایی که نمی‌خواهنت، نباش و گویی آنها اکنون این قاعده را از بر شده اند.
با تعللی که در تعادل ایجاد می‌کنند این را می‌فهمانند و تا زمانی که قلب تسلیم شود، همان آزاری که به آنها رسیده است را برمی‌گردانند.
نبض بی نظم سر، امانی نمی‌دهد و این بار آنها تو را با شیوه های مختلف مجبور می‌کنند.
قاعده جدید؟
مرگ بهتر از زجرکش شدن است.



20 last posts shown.

47

subscribers
Channel statistics