Forward from: بنر اینچنتد
•·در خیابان به آرامی قدم میزد و به قطرات سرد باران اجازه میداد تا حسابی خیسش بکنند·•
°در همان حال که درگیر دنیای خودش بود، صدایی از کانال فاضلاب کنارش میشنود:《اینجا خبرای مهم و جالبی برای تو هست...!》
°در همان حال که درگیر دنیای خودش بود، صدایی از کانال فاضلاب کنارش میشنود:《اینجا خبرای مهم و جالبی برای تو هست...!》