-𝚃𝚜𝚞𝚔𝚒.


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


هر آنچه هست، من به امیدِ روز هایی زیباتر پشتِ این میز چوبی با تیکه ای کاغذ و قلم و شمعی نیمه جان منتظر خواهم ماند...
‌‌
https://t.me/BiChatBot?start=sc-795476-yLzJ8uj
مایل به شنیدن هر گونه سخنی🌝✨

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


البته از مدرسه به قدری استرس بهم وارد میشه که مغزم نمیتونه به هیچ کدوم از اینا حتی فکر کنه


همینکه روزامو به طور عجیبی دارم یکنواخت و بدون هیچ کار خاصی میگذرونم ( کار خاص: فیلم-کتاب-آهنگ-بیرون رفتن-باخیال راحت به چیزای مورد علاقم فکر کردن و...)
و کل حرکتی که دارم از خونه به مدرسه و مدرسه به خونه ست باعث میشه هیچ ایده و وقتی برای درست فکر کردن و نوشتن نداشته باشم و این بشدت رو مخه.


بخاطر تولدش🌝
پ.ن: ولی اون فقط انقده🤏


داره بارون میاد و تنها کاری که میتونم بکنم تماشا کردنشه.
برای هزارمین بار دارم آرزو میکنم که کاش زندگی و کارام فقط یکم بهم فرصت میدادن تا از مورد علاقه هام لذت ببرم :)


شاید این برای شما یه "ت" داخلِ پرانتز باشه ولی برای من یه گوگولیه که داره لبخند میزنه🤏 لطفا انقدر نگاش کنین تا ببینین چی میگم🌝


کسایی که تو ناشناس باهم حرف میزنن باعث میشن واقعا اکلیلی شم(ت)


اینا چقدر قشنگن🥺🤏




زیرِ بارانِ شدیدی که از آسمانِ نیمه ابری می بارد بدون هیچ لباسِ گرم یا چتری قدم میزند، و تمامِ حواسش به آهنگی ست که در هدفون پلی می شود. بی اهمیت به راهی که در آن قدم میگذارد به این فکر میکند که چگونه میشود بدون آنکه دوستانش و خانواده اش را برای همیشه ترک کند، به آنها بفهماند زمانی برای تنهایی نیاز دارد و این به این معنا نیست که آنها را دوست نمیدارد و از آنها خسته شده!


I can't lie...it's a sweet life🌤
این آهنگ یکی از مورد علاقه هامه، خیلی وایب قشنگی بهم میده امیدوارم از شنیدنش لذت ببرین♡


درسته که فقط حرف زدن خیلی ارزشی نداره و آدم خودش باید بخواد تغییر کنه، دنیا هم که پره شده از حرف های انگیزشیِ الکی؛
همه اینا رو قبول دارم اما گاهی واقعا نیاز داریم که یه سری حرفا رو بشنویم تا بتونیم از اون تاریکی که توش گیر کردیم و مثل یه مرداب مارو بیشتر و بیشتر توی خودش میکشه خلاصه بشیم. گاهی یه حرف بجا و درست از یه دوست یا خانواده یا یه همسن و سالمون و... میتونه مثلِ یه باریکه نور توی تاریکی باشه!


"دلهایمان چگونه شاد بودن را از یاد برده اند...از بس که به غم ها عادت کرده ایم"


ولی کلسیفر تا ابد کراشم میمونه🤏


امیدوارم فردا که از خواب بلند میشیم نسبت به اتفاقای بد فاقده هر گونه اهمیتی باشیم.


{🤎🌾}


پشتِ میز چوبیِ در ایوان نشست و فنجان گرمِ چای را در دست گرفت...
او، همیشه تنها بود.
مدت هاست که تنهایی و او، دوستانی جدا نشدنی بودند، هر چند دیگر مانند آن اوایل از این تنهایی ناراحت و غمگین نبود، نه آنکه همیشه از وجود او راضی باشد و بخواهد بگوید در هر زمان و مکانِ ممکن تنهایی را دوست دارد، که اگر این چنین میگفت چیزی جز دروغی محض نبود، اما دیگر یاد گرفته بود چگونه با دوستِ همیشه همراهش کنار بیایید....هر چند تنهایی، آنقدر دوستِ حسودی بود که اجازه ورود دیگران را به زندگی اش نمیداد، شاید هم آنها انقدر مصمم نبودند که بخواهد بمانند و بجنگند؛ بلکه بتوانند آن را شکست دهد.

هر چه بود این روال چه خوب چه بد ادامه داشت تا زمانی که او پیدا شد...او با همه فرق داشت، گویی از سیاره ای دیگر به زمین آمده بود، گویی آمده بود که برخلافه همه بماند و بجنگد و تنهایی اش را شکست دهد!
همه چیز برایش عجیب بود...
همه چیز برایش تازگی داشت...
و کم کم همه چیز برایش لذت بخش تر و زیبا تر شد...
در مدت کمی احساسات مختلفی را که حتی اسمشان هم نمیدانست تجربه کرده بود.
خود معنی آنها را نمیدانست؛
فقط شنیده بود که اسم آن را "عشق" می نامند.
درکی از "عشق" نداشت اما حسِ خود را اینگونه توصیف میکرد:
_از روزی که او را دیدم، آسمانِ ابری دلم دست از باریدن و گرفتگی کشیده و حال رنگین کمانی زیبا در آن پدیدار شده است.

قبول دارم که عشق آنقدر گسترده است که توصیف آن در چند تکه کاغذ نمی گنجد، اما همین جمله کوتاه برای وصفه زیبایی احساساتِ او کافی نبود؟ همین که دیگر در پشتِ میز ایوانِ خانه اش دو نفر خواهند نشست و دو فنجان چای با اندکی چاشنی عشق وجود خواهد داشت کافی نیست؟

-Tsuki🌙




علاقم به این شعر رو نمیتونم توصیف کنم🤌
‌‌


ولی بنظرم تو اوج کار داشتن خیره شدن به سقف میتونه خیلیم لذت بخش باشه...


نمی دانم لازم بود آن کتاب ها را بخوانم یا نه!
انگار زندگی کردن در غفلت و نادانی،
بسیار راحت تر به نظر می رسد.

پائولو_کوئیلو

20 last posts shown.

55

subscribers
Channel statistics