Forward from: @AxNegarBot
-کیان
سرش سریع بالا امد و سمتم برگشت
-جان دلم
دلم لرزید و تلخی افکارم مثل زهر در تمام تنم پیچید،
چشم ازش گرفتم و دستان لرزانم موهایم را پشت گوشم داد
-من میخوام برم خونمون
-بهت گفتم که...
نزاشتم ادامه بدم
-میدونم، ولی من نمی تونم اینجا باشم
-چرا؟
لحنش پر از سوال بود و قبل از جواب دادن تمام دهانم گس شد
-من متاهلم و میخوام کنار...
اب دهانم را به گلویم فرستادم ، باز این بغض بی اجازه داشت سد راه صدایم می شد
چشمانم را که دور خانه میچرخید را به صورت پر ابهت و مهربانش دادم، از روی کاناپه مخصوصش بلند شد و با قدم هایی بلند سمتم امد، تلخ بود نه خود مرگ بود ، به چشمان پر اقتدارش خیره شدم، دوست داشتن درد داشت و من داشتم زیر این درد له میشدم، در طالع من با تو بودن نیست
دستش سمت صورتم امد، نه الان نمی توانستم گرمای تنش را حس کنم و کم نیارم، پر از نیاز بودم و این مرد تمام ارزوهایم را در خودش خلاصه کرده بود
پا عقب گذاشتم ، نگاهش جا خورد
-میبرمت چون درکت میکنم، اما نمی خوام بشنوم دیگه خودت را اینطور صدا کنی
چطور میشد خش صدای فردی این طور روحم را نوازش کند،نگاه ازش گرفتم
-تو متاهل نیستی...
-هستم
لرزیدم و اعتراف کردم
-نمی خوام زنش باشم ،
دستانش بی اجازه من را به اغوش کشید و من مین سینه امنش هق زدم
-تا اخرش کنارتم،نترس عروسکم،
بوی تلخ تنش را به جان کشیدم و دل خوش کردم به وعده شیرینش
🔥عاشقانه ای شیرین و پر هیجان🔥
https://t.me/joinchat/AAAAAEemnsVDRFlPMIkpBQ
سرش سریع بالا امد و سمتم برگشت
-جان دلم
دلم لرزید و تلخی افکارم مثل زهر در تمام تنم پیچید،
چشم ازش گرفتم و دستان لرزانم موهایم را پشت گوشم داد
-من میخوام برم خونمون
-بهت گفتم که...
نزاشتم ادامه بدم
-میدونم، ولی من نمی تونم اینجا باشم
-چرا؟
لحنش پر از سوال بود و قبل از جواب دادن تمام دهانم گس شد
-من متاهلم و میخوام کنار...
اب دهانم را به گلویم فرستادم ، باز این بغض بی اجازه داشت سد راه صدایم می شد
چشمانم را که دور خانه میچرخید را به صورت پر ابهت و مهربانش دادم، از روی کاناپه مخصوصش بلند شد و با قدم هایی بلند سمتم امد، تلخ بود نه خود مرگ بود ، به چشمان پر اقتدارش خیره شدم، دوست داشتن درد داشت و من داشتم زیر این درد له میشدم، در طالع من با تو بودن نیست
دستش سمت صورتم امد، نه الان نمی توانستم گرمای تنش را حس کنم و کم نیارم، پر از نیاز بودم و این مرد تمام ارزوهایم را در خودش خلاصه کرده بود
پا عقب گذاشتم ، نگاهش جا خورد
-میبرمت چون درکت میکنم، اما نمی خوام بشنوم دیگه خودت را اینطور صدا کنی
چطور میشد خش صدای فردی این طور روحم را نوازش کند،نگاه ازش گرفتم
-تو متاهل نیستی...
-هستم
لرزیدم و اعتراف کردم
-نمی خوام زنش باشم ،
دستانش بی اجازه من را به اغوش کشید و من مین سینه امنش هق زدم
-تا اخرش کنارتم،نترس عروسکم،
بوی تلخ تنش را به جان کشیدم و دل خوش کردم به وعده شیرینش
🔥عاشقانه ای شیرین و پر هیجان🔥
https://t.me/joinchat/AAAAAEemnsVDRFlPMIkpBQ