‌ ‌ ‌ ‌ ‌𝖾𝗇𝗇𝗎𝗂


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


‌ ‌ ‌ ‌. ‌✨ .
‌‌‌٫‌ ‌‌‌‌http://t.me/HidenChat_Bot?start=5790523789

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


تهیونگ. آبی و مشکی.


Forward from: 𝖭𝗂𝗀𝗁𝗍𝗆𝖺𝗋𝖾
فوربـزنید‌.نیـم‌رولتون‌و‌رنـگ‌فیوتونو‌بگید.
وایبـتونو‌تقدیم‌کنـم.
ظرفیت: 1320شیـم.


Forward from: 𝗠𝗮 𝗳𝗹𝗲𝘂𝗿 𝘃𝗶𝗼𝗹𝗲𝘁𝘁𝗲
-فور کنید با توجه به وایب چنلتون بگم
اگه یه کتاب مینوشتین درباره ی چی بود و اسمشو چی میذاشتین.

ظرفیت:131 بشیم
جوین نشدی فور نزن.


Forward from: 𝑫𝒂𝒓𝒌 𝒎𝒐𝒐𝒏 🌑🖤
فورکنید دوپست+پین چنلتونوفورکنم سه ساعت بمونه.


-


Forward from: 𐤀 VENUS`
فور کنید پستی که میخواید ویو بگیره رو ریپلای کنید فور کنم.
ظرفیت : به ۱۴۰۰ برسیم.


Forward from: остаться
فور کنید تا با ینفر شیپتون کنم و وایب کاپلتونو توصیف کنم.
برسیم به 1210؟
ایگ نشه.


" اگر می‌خواهید یک‌نفر را بُکُشید؛ پیشنهاد می‌کنم ابتدا به او محبت کنید. خاطره بسازید، ساعتها با او وقت بگذرانید، غافلگیرش کنید، به هر بهانه‌ای. شادی‌اش را باعث شوید، برایش سنگِ صبور باشید، اینگونه زنده‌اش می‌کنید. و دقیقا زمانی که جز شما کسی را در زندگی‌اش ندارد، رهایش کنید! او را در بدترین شرایط زندگی‌اش درست وقتی که به شما بیشتر از هر کسِ دیگری نیاز دارد، تنها بگذارید! ترجیحا این رفتنتان هم بدون دلیل باشد، بی‌هیچ حرفی، بدون خداحافظی! در آخرین مسیجتان هم برایش آرزوی خوشبختی کنید. شک نکنید او خواهد مرد.. هر روز از نو می‌میرد و تا عمر دارد آن آدم سابق نمی‌شود. "






" نمی‌دانم چطور شد که در یک چشم به هم زدن، تو را میانِ احساسات و خاطراتِ خاکستری و آبی رنگم گم کردم. طوری که انگار، وجود نداشتی و کسی، تو را نمی‌پرستید. ایمانِ ما، عشقِ به یکدیگر بود؛ و تو، مرا رها کردی تا گناهکار نباشی. رها کردنِ تو، به یکباره مرا شکست. وجودم، قلبم، زندگی‌ام.. همه را از من، گرفتی و به رویم، لبخند پاشیدی. من نباید معتادِ سیاه‌چاله‌ی چشم‌هایت می‌شدم، نباید به بوسیدنِ لب‌هایِ زخمی و کبودت، عادت می‌کردم. نباید تمامِ دلخوشی‌ام در تو خلاصه می‌شد و می‌شدی دنیای کوچکِ من و خدایم بر روی زمین. عطرت، روی لباس‌های آبی رنگِ مرگ‌خانه، خوابیده است و من، با ریه‌های مریض و بیمارم، آنها را مانندِ دودِ سیگار، به خود، تزریق می‌کنم. نیستی و انگار، حالِ خوبم را گم کرده‌ام. تنم بخاطرِ تزریقِ داروهای مکرر درد می‌کند. بوسه‌هایت بر روی تن و زخم‌هایم درمان بود؛ به راستی که دیگر نباید بهشان نیازمند باشم.. "






" من نادیده‌ات نمی‌گیرم فقط دارم تلاش می‌کنم خود را نجات بدهم از دست تمام افکار و صداهایی که می‌شنوم و تو درکش نمی‌کنی. این‌طور نیست که همیشه تلخ باشم، فقط نمی‌توانم وانمود کنم شیرین هستم که سرما به رگ‌هایت تزریق نشود. نمی‌توانم تمرکز کنم روی تو وقتی باید جایی‌که کنارم باشی و باورم کنی نبودی و تمام راهی که پر از سیاهی بود را خود به تنهایی قدم برداشتم و رد شدم. تو من را تنها رها کردی و من را مقصر تمام اتفاقات دانستی... و حالا نمی‌توانم کنارت بمانم وقتی تو خوشحال هستی و من نمی‌توانم ذاتِ غمگین و بی‌رنگم را تغییر بدهم و باعث خاکستری شدنت بشوم. پس موضوع فقط نادیده‌گرفتنت نیست گلِ من، من و تو خیلی‌وقته حس مشترکی نداریم که باهم به اشتراک بذاریم و امن باشیم. ما دیگر مثل روز‌های اول برای هم امن نیستیم و نخواهیم بود عزیزدلم. "






" قدم‌های پریشانت را لابه لای روح خاک گرفته‌ات حس می‌کنم، گویی که از بیرون به خودت نگاه کرده باشی، درد کشیدنِ جانت را به چشم دیده‌ای اما عادتِ شمع ‌به‌جز سوختن چه بود؟ تو تن به سوختن دادی وقتی می‌دانستی با دستان او به آتیش کشیده میشوی.. "






" در این دنیا، همه چیز دست خود آدم است، حتی عشق، حتی جنون، حتی ترس. آدمیزاد می‌تواند اگر بخواهد کوه ها را جا به جا کند. می‌تواند آب‌ها را بخشکاند. می‌تواند چرخ و فلک را به هم بریزد. آدمیزاد حکایتی است. می‌تواند همه جور حکایتی باشد: «حکایتِ شیرین، حکایتِ تلخ، حکایتِ زشت و حکایتِ پهلوانی.»
بدن آدمیزاد شکننده است، اما هیچ نیرویی در این دنیا، به قدرت نیروی روحی او نمی‌رسد، به شرطی که اراده و وقوف داشته باشد! "

20 last posts shown.

60

subscribers
Channel statistics