میدانم، دربارهٔ شب یلدا، از صبح، هم شعر خوب و بد (قدیم و جدید، تکراری و غیرتکراری) زیاد خواندهاید، هم تبریکات رنگارنگ، بامعنی و بیمعنی، زیاد دیدهاید [شما هم یادتان نیست «یلدا مبارک» و Happy Yalda و این حرفها یکباره از کِی مُد شد و از کجا درآمد؟! میدانم ایرانیان، تا بوده است، این شب را دور هم مینشسته و خوش میگذراندهاند؛ «یلدا مبارک» را اما تا همین ده سال پیش هم نشنیده بودم، شاید هم کمتر].
باری، از شعرهایی که هر سال در آخرین شب پاییز بهیاد میآورم و میخوانم همین غزل است، از اوحدی مراغی، که البته غیر از تشبیه معمول و متداولی که در مصراع اولش هست ربطی به شب یلدا ندارد، اما من واقعاً هر سال میخوانمش و، بخصوص، از روابط تنگاتنگ میان واژههای بیت دومش، هربار، حظ میکنم:
@alvandbh
شبِ هجرانت، ای دلبر، شبِ یلداست پنداری
رُخت نوروز و دیدارِ تو عیـــــدِ ماست پنداری
قدم بالای چون سروِ تو خَم کردهست و این مشکل
که بالای تو گـر گـوید «نـکردم»، راســــت پنداری
دمی نزدیکِ مهجوران نیایی هیچ و نَنْشینی
طریقِ دلنـوازی از جهان برخـاست پنداری
دلت سخت است و مژگانْ تیر، در کارِ منِ مسکین
بدان نسبت که مژگانْ خار و دلْ خاراســـت پنداری
تو زان جوْری که میکردی، نخواهی هیچ کم کردن
هنوزم صبــرِ دل موجود و دل برجاســــت پنداری
خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری
جنایت خود کنی، وآنگاه، جُرم از ماست پنداری
ز هجرِ عنبرِ زلف و فراقِ دُرّ دندانت
دو چشمِ «اوحدی» هر شب یکی دریاست پنداری
http://telegram.me/alvandbh
باری، از شعرهایی که هر سال در آخرین شب پاییز بهیاد میآورم و میخوانم همین غزل است، از اوحدی مراغی، که البته غیر از تشبیه معمول و متداولی که در مصراع اولش هست ربطی به شب یلدا ندارد، اما من واقعاً هر سال میخوانمش و، بخصوص، از روابط تنگاتنگ میان واژههای بیت دومش، هربار، حظ میکنم:
@alvandbh
شبِ هجرانت، ای دلبر، شبِ یلداست پنداری
رُخت نوروز و دیدارِ تو عیـــــدِ ماست پنداری
قدم بالای چون سروِ تو خَم کردهست و این مشکل
که بالای تو گـر گـوید «نـکردم»، راســــت پنداری
دمی نزدیکِ مهجوران نیایی هیچ و نَنْشینی
طریقِ دلنـوازی از جهان برخـاست پنداری
دلت سخت است و مژگانْ تیر، در کارِ منِ مسکین
بدان نسبت که مژگانْ خار و دلْ خاراســـت پنداری
تو زان جوْری که میکردی، نخواهی هیچ کم کردن
هنوزم صبــرِ دل موجود و دل برجاســــت پنداری
خطا زلفت کند، آخر دلم را در گنه آری
جنایت خود کنی، وآنگاه، جُرم از ماست پنداری
ز هجرِ عنبرِ زلف و فراقِ دُرّ دندانت
دو چشمِ «اوحدی» هر شب یکی دریاست پنداری
http://telegram.me/alvandbh