حال دگر فقط من نیستم که تورا میخواهم
انگشتانم تمنا دارد قفل شدن میان گرمی دستانت را
سرم بهانه بهشت کوچکش را که شانههای توست میگیرد
چشمانم بیقرار است برای دیدن خندههایت
و شاید باز هم خیال میکنم اما کوچههای پاریس هم دلتنگ شده قدم زدنهایمان را!
#Sophie
انگشتانم تمنا دارد قفل شدن میان گرمی دستانت را
سرم بهانه بهشت کوچکش را که شانههای توست میگیرد
چشمانم بیقرار است برای دیدن خندههایت
و شاید باز هم خیال میکنم اما کوچههای پاریس هم دلتنگ شده قدم زدنهایمان را!
#Sophie