جهان تاریک بود،ظلمات بی انتها.
نه نور است و نه گرمایی.
نه راهی در پس است و نه راهی در پیش.زمهریر تاریک
کودکان در آغوش مادران لرز لرزان و اشک ها بر گونه مادر،قندیل بسته بود.
اینان نیاکان ما هستند میان سیاهی و سرما.
اما او که همه فر است و هوش میدانست که شب ماندگار نخواهند ماند.
آن شاه بزرگ نخستین انسان تمام تاریخ است که ننشست و به سیاهی لعنت نفرستاد،او شعله ای گرم افروخت.
در آن هنگامه سرما و سیاهی،هجوم سیه مار افسونگری ناگهان به زوزه وهم آلود باد،صدای فریاد از بن جان و انتهای ترس را افزود.
اما این شاه جوان بود که چون دیواری ستبر میان حادثه و مردم ایستاد با گردنی افراشته.
او پادشاه ایران است،فر ایزدی دارد و تاج کیان و پنجه شیر.
رخ به رخ با اژدها به نبرد برآمد.سنگی به سوی آن سیه مار پرتاب کرد.مار گریخت و آنگاه هوشنگ با هوش و فر،برخورد سنگ بر سنگ را دید.
دل سنگ گشت از فروغ آذرنگ
فروغی پدید آمد از هر دو سنگ
برق امید.جرقه گرما.روزنه رهایی از زمهریر.
چنان که آن خداوندگار سخن و تاریخ و شعر ،فردوسی بزرگ برایمان یادگار نهاده است،همانگه آن شاه یزدان پرست دانست که نور را،گرما را،رهایی را می توان بدست آورد.
سنگ بر سنگ کوباند ،دوباره و دوباره،تا شعله بر چوب نشست.گرم،گرمای خوش بهشت،آن شعله نیاکان ما را رهانید از چنگال مرگ.
شاه گردن فراز آتشی برافروخت تا ایرانیان به گرد آن از گزند ایمن بمانند تا جاودان جاویدان.
او کاشف آتش است.
وزان پس،همه ساله آن روز را گرامی میداریم.
جشن سده
از روزگارانی به یادگار مانده که در گستره فراخ زمین هیچ نبود جز ایران،جهان به تمامی ایران بود و ایران ،تمام جهان.
جشن سده،جدال با اهریمن تاریکیست،با هیولای ظلمت،با دیو ظلم.
آن شعله در قلب های ایرانیان زنده است،آتش جاودان مهر.
#شاهنامه
#هوشنگ_شاه
#سده
#کاوه_جمالالدین 📝
@Avayekaveh