راست گفتی پیرم و پایم لب گور آمده
تشنه را سیراب کی آب بد شور آمده ؟
تشنه آب از نهر نه، از چشمه می خواهد دلش
مستی از هرچیز نه،از آب انگور آمده !
ظلمت شب را کجا نابود سازد شعله ای
چون دمد خورشید،ماه ازطلعتش کورآمده
می دود موسی پس از تیه و کدورت های آن
مژده وصلش چو از سمت که طور آمده !
ای دل از دلبر شکایت کمترک، دنیا بد است
که این چنین آواره از سمت نشابور آمده !
ای تمام حسرت شهد لبانت بر دلم ؛
دشمنم دیدی ، مرا نه کز رهی دور آمده
تشنه بودم ، روی برگرداندی از دیدار من
هرکه بیند بعد از این خواهد تورا، کور آمده
گرچه گفتی پیرم و فرصت ندارم تا وصال ،
دست و پا و قلبم از عشق تو پر زور آمده
قدر پیران را نمی دانی و عمری عاشقی ،
از پس ظلمت برآید پیر ، با نور آمده !
ای که هستی بی خبر از راز و رمز عاشقی ،
عشق با هرفصل دل، ای نازنین جور آمده !
#محمد_عزیزی
۲۴/ ۱۲/ ۱۳۹۷
@azizi_poet
تشنه را سیراب کی آب بد شور آمده ؟
تشنه آب از نهر نه، از چشمه می خواهد دلش
مستی از هرچیز نه،از آب انگور آمده !
ظلمت شب را کجا نابود سازد شعله ای
چون دمد خورشید،ماه ازطلعتش کورآمده
می دود موسی پس از تیه و کدورت های آن
مژده وصلش چو از سمت که طور آمده !
ای دل از دلبر شکایت کمترک، دنیا بد است
که این چنین آواره از سمت نشابور آمده !
ای تمام حسرت شهد لبانت بر دلم ؛
دشمنم دیدی ، مرا نه کز رهی دور آمده
تشنه بودم ، روی برگرداندی از دیدار من
هرکه بیند بعد از این خواهد تورا، کور آمده
گرچه گفتی پیرم و فرصت ندارم تا وصال ،
دست و پا و قلبم از عشق تو پر زور آمده
قدر پیران را نمی دانی و عمری عاشقی ،
از پس ظلمت برآید پیر ، با نور آمده !
ای که هستی بی خبر از راز و رمز عاشقی ،
عشق با هرفصل دل، ای نازنین جور آمده !
#محمد_عزیزی
۲۴/ ۱۲/ ۱۳۹۷
@azizi_poet