بچه‌ی مردم


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


Nothing واقعا Nothing
واسه وقتی که دلت خواست یه چیزی بگی👇
https://t.me/harfmanbot?start=91667418

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


منم دو دست که میخواهم
بغل
بگیرمت
ای
جنگل


عیدتون مبارک 🤍




سلام بر زیباییِ صدای زیبا و رسا و حقِ تو


سلام بر زیباییِ صدای زیبا و رسای تو


سلام بر اون روز


بهتر از پدر و مادرمون


بهتر از خودمون


بهتر و نزديکتر از هر کسی


همه‌ی ما رو میشناسی


تو


جوری که تا بحال آوای اسممون به اون زیبایی از دهان کسی صدا زده نشده


و همه‌ی ما رو به اسمِ کوچیک صدا میکنی


میای


یه روزی که دیر نیست


یادم نیست چند ساله‌ بودم ولی زمانش برمیگرده به اون موقع که تازه از این گوشی نوکیا رولی‌ها اومده بود و ملت اس‌ام‌اس هایی میدادن که تهش،می‌نوشتن بازنشر حداکثری!
یه بار بعد از ظهری بابا خواب بود، از طرف یکی از این مذهبی دو آتیشه‌های تو کانتکت پیام اومد که فلان مرجع/ روحانی سُنی(یه چیز تو مایه‌های عبدالحمید مولویِ الان) که فلان کار و اظهار نظر زشت رو کرده بود امروز مُرد و به درک واصل شد و سَر خُم مِی سلامت شکند اگر سبویی و از این چرت و پرتا تهشم نوشت نشرحداکثری!
آقا منو داری.
دیدم عه! لابد خبر مهمیه دیگه(حالا من اصن تا اون موقع به یه ورم نبود کی تو این گوشی چه پیامی میده) یه بسم الله گفتم و زارت سِند تو آل!

رفتم پی کارم دیدم دو دقیقه بعدش یکی زنگ میزنه. جواب ندادم. بعد دیدم دوباره زنگ میزنه‌. بازم جواب ندادم. دیدم نه یارو اصن ول کن نیست، یک جوری پشت هم زنگ میزنه که انگار آتیش گرفته، اون یه سطل آبی هم که الان نجاتش میده دست اونیه که پشت خطه.
یه کم شک کردم نکنه خیلی ذوق زده و خوشحاله از این بابت و حتما باید تلفنی ابراز کنه خوشحالیشو، بابا رو بیدار کردم و گفتم چیکار کردم و ببین این یارو کیه هی داره زنگ میزنه. دیدم در حین گفتن ماجرا بابا و مامان همزمان بیست بار رنگ عوض کردن.
حالا واسه چی؟ این بنده خدایی که داره جون میده پای تلفن همون دوست دوران جبهه یا دانشگاه بابا بوده که یه ماه قبل بعد ده پونزده سال اتفاقی سر و کله‌ش از ناکجا آباد پیدا شده بود و یه ناهارِ مشت و چرب و چیل اومده بود اینجا و شماره رد و بدل کرده بودن و قرار گذاشتن این سری ما بریم پیششون.

حالا اینا که هیچی، نگو طرف سُنی بوده و از قضا از طرفدارای این ننه‌مرده‌ای که به درک واصل شد :))
حالا من ته اطلاعاتم از فرقِ شیعه و سُنی اون زمان در این حد بود که سُنی‌ها دست به سینه نماز میخونن و خیلی حسودِ پلاستیکی طور زورشون میاد اسم علی رو به زبون بیارن. وحدت هم که بماند!

ینی کارد میزدی خون بابا درنمیومد، نمیدونست از این حجم حماقتِ طفلِ بعد از ظهر نخوابش بخنده یا فریاد بزنه، یارو هم ول کن نبود زنگ پشت زنگ؛ تازه هِی پیام هم میداد آقای فلانی! یعنی چی این پیام؟ منظورتون چیه و بِلابلابلا...
دیگه انقد جوابشو ندادیم تا خودش خسته شد و دیگه زنگ نزد که نزد.
همین.


بازنشر حداکثری!


فی الحال فقط از پیدا کردن موهای سفیدِ بیشتر شده رو کله‌م خوشحالم و نمیدونم کجای این قضیه میتونه خوشحال کننده باشه اصن.

عقل.


خدا
به یکی نون میده
به یکی نونوایی
از یکی هم دندون میگیره که نتونه نون بخوره
گوه‌خوریش مال کیه این وسط؟


#باخودمم


رابطه‌ی دایی خواهرزاده‌‌ای در نوع خودش واقعا عجیب و باحاله.
ینی اینجوریه که تو یهو دنبال یه تاییداتی از داییتی که خودتم نمیدونی چرا، فقط ازش میپرسی چون داییته و دایی‌ها معمولا خیلی بلدِ کارن.
مثلا امروز مامان‌بزرگ ۷۶ ساله‌م، وقتی داییش بعد n سال اومد خونه‌شون؛ یهو برگشت بهم گفت بچه برو اون ظرف تریاک منو وردار بیار ببینم!
بعد داد دست دایی‌ش گفت دایی بو کن ببین خوبه جنسش؟ همین یه تیکه ۳ تومن آب خورده واسم:))))


آخه زن🤌


بله
و هستم...

20 last posts shown.

31

subscribers
Channel statistics