ن
تا ارتفاع خشم و جنون
ن
تا آخرین ستاره ی خون
ن
ب اوج نفرت خواهم رسید
و از تمام ارتفاعات بردباری سقوط خواهم کرد
و روی لجه ی تاریک خون
چو نیلوفر
در انتظار تو ای عشق خفته
خواهم ماند
و از بساک پریشان خویش بر مرداب
هزار گرده ی طغیان خواهم افشاند
فلات را بنگر
دریای وحشت انگیزی ست
ک موج می زند از خون عاشقانه ی ما
و بادبان سیاه تمام قایق ها
صلیب سوخته ی گرهای دریایی ست
ببین شهیدان روی غروب می رانند
و با صدایی خونین و خسته می خوانند
و تور کهنه ی صیاد های جلگه ی خون
از این تلاطم مغلوب مرده می گیرد..
در این سکوت سترون
بر این کرانه ی خوف
در این فلات گل و خون و ساقه ی زنجیر
ن
ای صدای توانای من
نمی مانم
و با تمام توان ب خون نشسته ی تو
چنان ک "فرخی" و "یزدی"
ببین
هنوز از این قتلگاه
می خوانم
صدای خسته ی من رنگ دیگری دارد
صدای خسته ی من سرخ و تند و طوفانی ست
صدای خسته ی من آن عقاب را ماند
ک روی قله ی شبگیر بال می کوبد
و نیزه های تیره ی فریادش
روی مدار منفجر انقلاب می چرخد
کجاست قایقم ای شب
کجاست باروها
کجاست باروها
می خواهم
برای ماندن بر خون سفر کنم تا مرگ
و لاشه ام را مثل گل همیشه بهار
میان آتش و خون و گلوله بنشانم
و توده های گل های بردباری را
ک مثل مادیانی از راه دور آوردم
ب کوهه های پریشان خون کنم پرتاب
کجاست باروها
ک یک ستاره بر فرق شاعری مغلوب
و یک گلوله برای شروع خون
کافی ست..
#سعیدسلطانپور
بر این کرانه ی خوف
کتاب آوازهای بند
---$-❀🌺❀$----
@baghsherman
تا ارتفاع خشم و جنون
ن
تا آخرین ستاره ی خون
ن
ب اوج نفرت خواهم رسید
و از تمام ارتفاعات بردباری سقوط خواهم کرد
و روی لجه ی تاریک خون
چو نیلوفر
در انتظار تو ای عشق خفته
خواهم ماند
و از بساک پریشان خویش بر مرداب
هزار گرده ی طغیان خواهم افشاند
فلات را بنگر
دریای وحشت انگیزی ست
ک موج می زند از خون عاشقانه ی ما
و بادبان سیاه تمام قایق ها
صلیب سوخته ی گرهای دریایی ست
ببین شهیدان روی غروب می رانند
و با صدایی خونین و خسته می خوانند
و تور کهنه ی صیاد های جلگه ی خون
از این تلاطم مغلوب مرده می گیرد..
در این سکوت سترون
بر این کرانه ی خوف
در این فلات گل و خون و ساقه ی زنجیر
ن
ای صدای توانای من
نمی مانم
و با تمام توان ب خون نشسته ی تو
چنان ک "فرخی" و "یزدی"
ببین
هنوز از این قتلگاه
می خوانم
صدای خسته ی من رنگ دیگری دارد
صدای خسته ی من سرخ و تند و طوفانی ست
صدای خسته ی من آن عقاب را ماند
ک روی قله ی شبگیر بال می کوبد
و نیزه های تیره ی فریادش
روی مدار منفجر انقلاب می چرخد
کجاست قایقم ای شب
کجاست باروها
کجاست باروها
می خواهم
برای ماندن بر خون سفر کنم تا مرگ
و لاشه ام را مثل گل همیشه بهار
میان آتش و خون و گلوله بنشانم
و توده های گل های بردباری را
ک مثل مادیانی از راه دور آوردم
ب کوهه های پریشان خون کنم پرتاب
کجاست باروها
ک یک ستاره بر فرق شاعری مغلوب
و یک گلوله برای شروع خون
کافی ست..
#سعیدسلطانپور
بر این کرانه ی خوف
کتاب آوازهای بند
---$-❀🌺❀$----
@baghsherman