در دل شبهای تار، وقتی که ستارگان در آسمان به رقص درمیآیند، یاد تو مانند نوری نرم و ملایم در دل تاریکی، ذهنم را میپراکند. هر لحظهای که از عشق تو میگذرد، گویی زمان را به زنجیر میکشم و در آن لحظهها غرق میشوم.
چشمانت، دو دریای عمیقاند که در عمق آنها میتوانم تمام رازهای دنیا را ببینم. صدای تو، نغمهای است که در گوش جانم میپیچد و روح شادم را به پرواز درمیآورد. با هر لبخند تو، درختان زندگیام میشکفند و عطر گلهای عشق در هوای وجودم پراکنده میشود.
همچون شعرهای عاشقانهای که با دلنوشتههای عاشقانه احاطه شدهاند، وجود تو در زندگیام آغازگر قصهای بیپایان است. هر واژهای که برای تو مینویسم، صفحهای جدید از این داستان را ورق میزند و هر صفحه، گنجینهای از احساسات ناب را در بر میگیرد.
ای معشوقترین پریِ باغ قلبم، بدون تو، زندگیام یک فصل بیپایان از سکوت و سردی است. با تو، هر روز، شگفتیهای جدیدی در جهان میبینم و با هر نفس، عشق را در رگهایم حس میکنم. تو آن نقطهای هستی که همهی راهها به آنجا ختم میشود و من، همیشه در جستجوی آن نور درخشان، راهی خواهم بود که به سوی تو میبرد.
-💗
چشمانت، دو دریای عمیقاند که در عمق آنها میتوانم تمام رازهای دنیا را ببینم. صدای تو، نغمهای است که در گوش جانم میپیچد و روح شادم را به پرواز درمیآورد. با هر لبخند تو، درختان زندگیام میشکفند و عطر گلهای عشق در هوای وجودم پراکنده میشود.
همچون شعرهای عاشقانهای که با دلنوشتههای عاشقانه احاطه شدهاند، وجود تو در زندگیام آغازگر قصهای بیپایان است. هر واژهای که برای تو مینویسم، صفحهای جدید از این داستان را ورق میزند و هر صفحه، گنجینهای از احساسات ناب را در بر میگیرد.
ای معشوقترین پریِ باغ قلبم، بدون تو، زندگیام یک فصل بیپایان از سکوت و سردی است. با تو، هر روز، شگفتیهای جدیدی در جهان میبینم و با هر نفس، عشق را در رگهایم حس میکنم. تو آن نقطهای هستی که همهی راهها به آنجا ختم میشود و من، همیشه در جستجوی آن نور درخشان، راهی خواهم بود که به سوی تو میبرد.
-💗