یادداشت:
👁🗨 پدیدۀ نوظهور «ژنتیک و باستانشناسی»
✍️ دکتر حامد وحدتینسب
🔹 دیرزمانی است که جامعه و در ادامه باستانشناسی ما گرفتار مُدهای فناورانه گشته است؛ بی آنکه به غایت و علت کاربست اصلی بسیاری از این فناوریها وقوف پیدا کرده باشد. درست مشابه همان داستان تکراریِ هجوم فناوری در غیاب فرهنگ استفاده از آن که اثراتش را هرروزه در فضای مجازی، تلفن همراه و... شاهدیم. زمانی در پایاننامههای باستانشناسی الگوهای استقراری با استفاده از ArcGIS مُد شد و همه رفتند سراغ GIS کاران گرامی و گرفتن گزارش نهایی که بله در محدودۀ مورد بررسی اینجانب به طول 10 کیلومتر (بله تنها 10 کیلومتر) چه تغییراتی در بارش سالانه، جنس خاک، پوشش گیاهی و... مشاهده میشود و سرآخر اینکه بالای 90 درصد محوطههای ما مکانشان رابطۀ معنیداری با نزدیکی به رودخانه دارد! توگویی چه کشفی رخ داده، حال آنکه چوپانِ بیسواد آن منطقه هم میدانست نزدیکی به آب عاملی تعیینکننده در شکلگیری استقرارگاهها، بهویژه برای دوران پیشازتاریخ، است و برای رسیدن به این نتیجه اساساً نیاز به GIS نبود. بعلاوه، مگر قرار است در 10 کیلومتر پهنۀ مورد بررسی چه تغییرات اقلیمیای مشاهده شود؟!
🔹 زمانی دیگر، نوبت به روشهای نمونهبرداری رسید: روشمندِ خطی، قضاوتی، تصادفی جهتدار و نظایر آن. سرانجام دیده شد که آنچه فرد جمعآوری کرده تابع هیچکدام نبوده و به قول دکتر علیزاده «دیمی» بوده است.
بعد نوبت به استفاده از روشهای XRF، XRD و PIXE رسید. انبوهی از پایاننامهها را میشد یافت که درشان از منشأیابی سخن به میان آمده بود و همگی گزارشی یک یا دو صفحهای از آزمایشگاه مربوطه و گرافی که بله میزان سیلیس و آهن خاک و سفال و... چنین و چنان است و پس نتیجه می گیریم... . غافل از اینکه این دو عنصر و بهویژه سیلیس مهمترین عنصر تشکیلدهندۀ هر خاکی است و اساساً در این آنالیزها میزان عناصرِ کمیابند که راهگشا هستند نه عناصر فراوان! و تازه، اینکه پرسش چه بوده که نیازمند چنین آزمایشاتی بوده؟ در موردی که نیک به یاد دارم شخص با انجام آنالیز XRD بر روی چند عدد سکۀ عصر فلان سلطان سلجوقی نتیجه گرفت که میزان بالای نقره حاکی از رونق اقتصادی در آن عصر بوده. در پاسخ به این پرسش که خب ما انبوهی از نوشتهها و اطلاعات مکتوب دربارۀ رونق اقتصادی آن دوره داشتیم، دیگر چه نیاز به آنالیز عنصری بود؟ فرمودند: خب بله، ولی کسی که تاکنون از XRD استفاده نکرده بود!
🔹 به گمانم اکنون درحال ورود به عصری جدید به نام «ژنتیک در باستان شناسی» هستیم. گرچه کاربستِ هریک از علوم یادشده و همچنین ژنتیک در باستان شناسی امری به غایت میمون و مبارک است و صد البته که بایستی توجه مسئولین گرامی به این امر را به فال نیک گرفت. اما این نیز جدا از مثالهای یادشده در بالا نیست و نخواهد بود و تب آن نیز چندی دیگر همچون تب GIS و XRF و... فروکش خواهد نمود. اما اکنون که هنوز مسأله داغ و پابرجاست لازم است تا نکاتی در نظر گرفته شود. مهمترین مساله در این راه «پرسش باستانشناسی» است که قرار است ژنتیک به آن پاسخ دهد نه لزوماً به کاربردن «ژنتیک».
[ادامۀ متن👇]
👁🗨 پدیدۀ نوظهور «ژنتیک و باستانشناسی»
✍️ دکتر حامد وحدتینسب
🔹 دیرزمانی است که جامعه و در ادامه باستانشناسی ما گرفتار مُدهای فناورانه گشته است؛ بی آنکه به غایت و علت کاربست اصلی بسیاری از این فناوریها وقوف پیدا کرده باشد. درست مشابه همان داستان تکراریِ هجوم فناوری در غیاب فرهنگ استفاده از آن که اثراتش را هرروزه در فضای مجازی، تلفن همراه و... شاهدیم. زمانی در پایاننامههای باستانشناسی الگوهای استقراری با استفاده از ArcGIS مُد شد و همه رفتند سراغ GIS کاران گرامی و گرفتن گزارش نهایی که بله در محدودۀ مورد بررسی اینجانب به طول 10 کیلومتر (بله تنها 10 کیلومتر) چه تغییراتی در بارش سالانه، جنس خاک، پوشش گیاهی و... مشاهده میشود و سرآخر اینکه بالای 90 درصد محوطههای ما مکانشان رابطۀ معنیداری با نزدیکی به رودخانه دارد! توگویی چه کشفی رخ داده، حال آنکه چوپانِ بیسواد آن منطقه هم میدانست نزدیکی به آب عاملی تعیینکننده در شکلگیری استقرارگاهها، بهویژه برای دوران پیشازتاریخ، است و برای رسیدن به این نتیجه اساساً نیاز به GIS نبود. بعلاوه، مگر قرار است در 10 کیلومتر پهنۀ مورد بررسی چه تغییرات اقلیمیای مشاهده شود؟!
🔹 زمانی دیگر، نوبت به روشهای نمونهبرداری رسید: روشمندِ خطی، قضاوتی، تصادفی جهتدار و نظایر آن. سرانجام دیده شد که آنچه فرد جمعآوری کرده تابع هیچکدام نبوده و به قول دکتر علیزاده «دیمی» بوده است.
بعد نوبت به استفاده از روشهای XRF، XRD و PIXE رسید. انبوهی از پایاننامهها را میشد یافت که درشان از منشأیابی سخن به میان آمده بود و همگی گزارشی یک یا دو صفحهای از آزمایشگاه مربوطه و گرافی که بله میزان سیلیس و آهن خاک و سفال و... چنین و چنان است و پس نتیجه می گیریم... . غافل از اینکه این دو عنصر و بهویژه سیلیس مهمترین عنصر تشکیلدهندۀ هر خاکی است و اساساً در این آنالیزها میزان عناصرِ کمیابند که راهگشا هستند نه عناصر فراوان! و تازه، اینکه پرسش چه بوده که نیازمند چنین آزمایشاتی بوده؟ در موردی که نیک به یاد دارم شخص با انجام آنالیز XRD بر روی چند عدد سکۀ عصر فلان سلطان سلجوقی نتیجه گرفت که میزان بالای نقره حاکی از رونق اقتصادی در آن عصر بوده. در پاسخ به این پرسش که خب ما انبوهی از نوشتهها و اطلاعات مکتوب دربارۀ رونق اقتصادی آن دوره داشتیم، دیگر چه نیاز به آنالیز عنصری بود؟ فرمودند: خب بله، ولی کسی که تاکنون از XRD استفاده نکرده بود!
🔹 به گمانم اکنون درحال ورود به عصری جدید به نام «ژنتیک در باستان شناسی» هستیم. گرچه کاربستِ هریک از علوم یادشده و همچنین ژنتیک در باستان شناسی امری به غایت میمون و مبارک است و صد البته که بایستی توجه مسئولین گرامی به این امر را به فال نیک گرفت. اما این نیز جدا از مثالهای یادشده در بالا نیست و نخواهد بود و تب آن نیز چندی دیگر همچون تب GIS و XRF و... فروکش خواهد نمود. اما اکنون که هنوز مسأله داغ و پابرجاست لازم است تا نکاتی در نظر گرفته شود. مهمترین مساله در این راه «پرسش باستانشناسی» است که قرار است ژنتیک به آن پاسخ دهد نه لزوماً به کاربردن «ژنتیک».
[ادامۀ متن👇]