نمیدونم از کجا شروع شد اما یهو به خودم اومدم دیدم که مثل یک نور از سردی رگهام گذشتی و نفوذ کردی به استخونام، حرارتت کُل وجودمو فرا گرفت و قدرت عشقت هر روز بیشتر میشد.
از این حجم علاقه ترسیدم، اما یه شب آسمونو نگاه کردم، دیدم ماه دیگه تو سیاهی شب قشنگ نیست، دیدنش تو گِردی چشمای تو قشنگ تره آرامشم.
از این حجم علاقه ترسیدم، اما یه شب آسمونو نگاه کردم، دیدم ماه دیگه تو سیاهی شب قشنگ نیست، دیدنش تو گِردی چشمای تو قشنگ تره آرامشم.