🍃🌸برای مثال وقتی در دنیا گرفتار میشوید فقط از خودتان بپرسید: «این کیست که در این دنیا گرفتارشده؟» و صادقانه بگویید «من هستم» بعد جلوتر بروید و از خودتان بپرسید: «این من از کجا آمده؟» «این من چیست؟» «چطور به وجود آمده؟» «علتش چیست؟»
این من را دنبال کنید، در من ساکن شوید و بهزودی به این نتیجه خواهید رسید که «من» وجود ندارد. خیلی زود به این نتیجه میرسید که شما فضای بینهایت هستید؛ و بهجای مشاهده عینیتهای بیرونی در دنیا، فضایی را مشاهده خواهید کرد که این چیزها به نظر میرسد به آن چسبانده شده باشند.
درست مانند آن است که بچه کوچکی کتابی را برش میدهد. بچه کوچک تکه کاغذی برمیدارد و از داخل کتاب عکس خورشید را جدا میکند و به این کاغذ میچسباند. عکس درخت را میبرد و به کاغذ میچسباند عکس مردی را میبرد و به کاغذ میچسباند.
و این چیزها تبدیل به عینیتهای بیرونی میشوند و بچه کوچک به این عینیتهای خارجی علاقهمند میشود؛ اما این عینیتها بدون آن کاغذ کجا خواهند بود؟ حقیقتِ آن عینیتهای خارجی کاغذ است؛ و زمانی که کودک حوصلهاش از بازی کردن با آن عینیتها سر برود خورشید را میکند و جایش ماه میگذارد. ابرها را برمیدارد و بهجایش ستارگان را میگذارد. مرد را برداشته و جایش یک زن میگذارد. درخت را برداشته و جایش سبزه و کوه میگذارد.
اما آیا کاغذ تغییر میکند؟ کاغذ همچنان همان است. همین مطلب در خصوص ما نیز صدق میکند. ما به نظر فانی میرسیم. از میان تجربههای گوناگونی در دنیا میگذریم. به نظر میرسد که آسمان، سیارات، ستارگان و سایر چیزها وجود داشته باشند اما من به شما میگویم که در حقیقت همه آنها غیرحقیقی هستند و فقط آن فضا حقیقی است. فضا هرگز تغییر نمیکند اما همهی چیزهای دیگر در تغییرند؛ بنابراین چطور چیزی که تغییر میکند میتواند حقیقی باشد.🌸🍃
این من را دنبال کنید، در من ساکن شوید و بهزودی به این نتیجه خواهید رسید که «من» وجود ندارد. خیلی زود به این نتیجه میرسید که شما فضای بینهایت هستید؛ و بهجای مشاهده عینیتهای بیرونی در دنیا، فضایی را مشاهده خواهید کرد که این چیزها به نظر میرسد به آن چسبانده شده باشند.
درست مانند آن است که بچه کوچکی کتابی را برش میدهد. بچه کوچک تکه کاغذی برمیدارد و از داخل کتاب عکس خورشید را جدا میکند و به این کاغذ میچسباند. عکس درخت را میبرد و به کاغذ میچسباند عکس مردی را میبرد و به کاغذ میچسباند.
و این چیزها تبدیل به عینیتهای بیرونی میشوند و بچه کوچک به این عینیتهای خارجی علاقهمند میشود؛ اما این عینیتها بدون آن کاغذ کجا خواهند بود؟ حقیقتِ آن عینیتهای خارجی کاغذ است؛ و زمانی که کودک حوصلهاش از بازی کردن با آن عینیتها سر برود خورشید را میکند و جایش ماه میگذارد. ابرها را برمیدارد و بهجایش ستارگان را میگذارد. مرد را برداشته و جایش یک زن میگذارد. درخت را برداشته و جایش سبزه و کوه میگذارد.
اما آیا کاغذ تغییر میکند؟ کاغذ همچنان همان است. همین مطلب در خصوص ما نیز صدق میکند. ما به نظر فانی میرسیم. از میان تجربههای گوناگونی در دنیا میگذریم. به نظر میرسد که آسمان، سیارات، ستارگان و سایر چیزها وجود داشته باشند اما من به شما میگویم که در حقیقت همه آنها غیرحقیقی هستند و فقط آن فضا حقیقی است. فضا هرگز تغییر نمیکند اما همهی چیزهای دیگر در تغییرند؛ بنابراین چطور چیزی که تغییر میکند میتواند حقیقی باشد.🌸🍃