واسه من آخرین یلدای با لبخندم، دو سالِ پیش، کنارِ تو بود؛ همون جایی که صدات میزدم:
شیرینک؟
و تو همزمان که میخندیدی، یه دونهی انار رو کف دستم میذاشتی؛
انقدر اونشب صورتت رو به صورتم میچسبوندی، که هنوزم نمیدونم چطوری باید اون گرمارو فراموشش کنم.
شبهای یلدا برای من، بعدِ رفتنِ تو تموم شدن و دیگه قرار نیست تکرار شن.
_برایچشمدکمهای
شیرینک؟
و تو همزمان که میخندیدی، یه دونهی انار رو کف دستم میذاشتی؛
انقدر اونشب صورتت رو به صورتم میچسبوندی، که هنوزم نمیدونم چطوری باید اون گرمارو فراموشش کنم.
شبهای یلدا برای من، بعدِ رفتنِ تو تموم شدن و دیگه قرار نیست تکرار شن.
_برایچشمدکمهای