Forward from: @t2lbot
🔞رزیتا ورییس شرکت🔞😈👇
اسم من رزیتاس و ۲۵ سالمه و تازه ازدواج کردم و داستانم ازاینجا شروع میشه که من تو ی شرکتی کار میکردم ک خیلی توش راحت بودم و چون تازه ازدواج کرده بودم و شبا تا دیروقت باشوهرم 😂بودیم صبح همیشه تا غروب چرت میزدم و اینو ریسمم فمیده بودی روز ک گیج خاب بودم رفتم شرکت تااومدم چرت بزنم همکارم گفت امروز بازرس داریم نخابیا منم رفتم ابی ب صورتم زدم و دیدم اقای(جاهد)رییسمون گفت اگه خابت میاد برو تو اتاق ته سالن ی چرت بزن چون باید ظهر سرحال باشی بازرسی داریم منم بدون چون و چرا رفتم و مانتوم دراوروم ودراز کشیدم حواسم نبود ک فقط ی تاپ توری تنمه..تاچشام گرم شد احساس کردم ینفر تواتاقه.....
😈برای ادامه این داستان واقعی کلیک کنید💦🔞👉p
اسم من رزیتاس و ۲۵ سالمه و تازه ازدواج کردم و داستانم ازاینجا شروع میشه که من تو ی شرکتی کار میکردم ک خیلی توش راحت بودم و چون تازه ازدواج کرده بودم و شبا تا دیروقت باشوهرم 😂بودیم صبح همیشه تا غروب چرت میزدم و اینو ریسمم فمیده بودی روز ک گیج خاب بودم رفتم شرکت تااومدم چرت بزنم همکارم گفت امروز بازرس داریم نخابیا منم رفتم ابی ب صورتم زدم و دیدم اقای(جاهد)رییسمون گفت اگه خابت میاد برو تو اتاق ته سالن ی چرت بزن چون باید ظهر سرحال باشی بازرسی داریم منم بدون چون و چرا رفتم و مانتوم دراوروم ودراز کشیدم حواسم نبود ک فقط ی تاپ توری تنمه..تاچشام گرم شد احساس کردم ینفر تواتاقه.....
😈برای ادامه این داستان واقعی کلیک کنید💦🔞👉p