در باب توجه به اعمال قلوب
از جمله مواردی که مدعی پیروی سلف باید به آن توجه نشان دهد فقه سلف در زمینهٔ اعمال قلوب است.
این فقه بسیار ضروریتر از برخی عبادات بدنی و معاملات است که انسان شاید یک بار در همهٔ عمرش یا یک بار در سال به آن احتیاج پیدا کند و چه بسا برخی از مسائل فقهی است که شاید یک بار در زندگیاش هم به آن نیازمند نشود. مواردی مانند احکام طلاق و «ظِهار»، حال آنکه مومن در هر لحظه از زندگیاش نیازمند اصلاح قلب خویش است.
حافظ ابن قدامه ـ رحمه الله ـ میگوید:
شاید فقیهی را ببینی که دربارهٔ مسالهٔ ظِهار و «لعان» و سبع و رمی سخن میگوید و از تفریعات آن مسائلی به میان میآورد که چه بسا نیازمند هیچیک از این مسائل نگردد، اما سخنی از اخلاص نمیگوید و از ریا برحذر نمیدارد حال آنکه این فرض عین است و بیتوجهی به آن عامل هلاکت است و مواردی که در اول گفته شد فرض کفایه است.
و اگر از او بپرسی که چرا مناقشهٔ اخلاص و ریا را ترک گفته پاسخی نخواهد داشت! اما اگر از او سبب مشغولیتش به مسائل لعان و رمی را بپرسی میگوید: این فرض کفایه است! البته او راست میگوید اما آیا از او پنهان مانده که حساب و ریاضی نیز فرض کفایه است، اما آیا اینقدر به آن مشغول است؟
حال آنکه نفس او این را زیبا جلوه داده زیرا هدفش از ریا و خودنمایی با مناظره [فقهی] به دست میآید نه با حساب و ریاضی! (مختصر منهاج القاصدین: ۸)
حال آنکه از سلف سخنانی بسیار زیبا دربارهٔ اخلاص و دوری از ریا نقل شده که اینجا برخی از این سخنان را که به نظر غریب میرسد نقل میکنم چرا که اینگونه سخنان به سبب ندرت و ظرافت در ذهن باقی میماند.
از محمد بن زیاد نقل است که گفت: ابوامامه را دیدم که به نزد مردی رفت که در مسجد در حال سجده بود و گریه میکرد و در این حال دعا میکرد.
ابوامامه به او گفت: تو، تو، (یعنی این کارت خیلی خوب است) اما کاش در خانه انجامش میدادی! (الزهد لابن مبارک).
برذعی میگوید:
نزد ابوزرعه رازی بودم که ابوالعباس هسنجانی نزد او آمد و با وی سخن گفت که یحیی بن معاذ را بپذیرد. او مردی بود در ری که سخنی شبیه سخنان منصور بن عمار یا مانند آن میگفت. ابوالعباس گفت: او میگوید که بر مذهب تو است و میگوید من مردی «نَوّاح» هستم که بسیار میگریم (یعنی در هنگام سخن گفتن و موعظه میگرید و ناله سر میدهد).
ابو زرعه گفت: ناله برای کسی است که وارد خانهاش میشود و درب خود را میبندد و بر گناهانش میگرید و مینالد! اما آنکه به اصفهان و فارس میرود و در سرزمینها میگردد و مینالد، ما این را از وی نمیپذیریم. این کار کسانی است که [از موعظهٔ خود] نان میخورند و درهم و دینار میخواهند.
و او را نپذیرفت. (سؤالات البرزذعی: ۱/ ۵۰)
این فرد را نَوّاح میخواندند زیرا سخنی شبیه به زُهاد میگفت و سپس از تاثیر سخنانش گریه بر او غالب میشد. اما از آنجایی که عادتش چنین بود و در سرزمینها و شهرها میگشت و به این کار شهره شده بود به او لقب «نَوّاح» یعنی نالهکننده، نوحه کننده، داده بودند و ابوزرعه این را خوش ندانست.
انسان یک بار و دو بار گریه بر او غالب میشود اما اینکه عادتش چنین باشد که در برابر مردم گریه کند و به این چیز شهره گردد، بر چنین کسی ترس [ریا و خودنمایی] است.
ابوزرعه میگوید:
از ابراهیم نخعی نقل است که گفت: من هنگامی که مسالهای را نمیدانم، میگویم: نمیدانم و بد میدانم که بگویم: الله اعلم، و در نتیجه طرف مقابل گمان کند دانشی نزد من است [و از روی تواضع چنین میگویم]. (سؤالات البرذعی: ۱/ ۶۷).
به این نکتهٔ تربیتی خوب توجه کنید.
همانندش این است که بگویی: از علما بپرس! چون برخی از مردم از گفتن «نمیدانم» ابا دارند و این را میگویند تا طرف مقابل گمان کند که او از روی ورع و تقوا جواب نمیدهد و او را به دیگر علما حواله میکند که شبیه به کار سلف باشد، اما نزدیکتر به اخلاص آن است که به جهل خود اعتراف کند و بگوید: «در این باره چیزی نمیدانم» یا بگوید: «نمیدانم».
این بابی است بسیار مهم برای کسانی که خواهان رضایت الله عزوجل و پاداش آخرت هستند و هر که از آن رویگردان شود خود را محروم کرده است.
برگردان: احمد معینی
https://tinyurl.com/yavhhkw2⬅️ آدرسهای ما:
سایت:
www.Binesh.cc
تلگرام:
t.me/Bineshccفیسبوک:
fb.com/Bineshcc
اینستاگرام:
instagram.com/Bineshcc
تلفیق و