‌ ‌noyé .


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



‌ 𝖼𝗁𝖺𝗇𝗍𝖾𝗋 𝖽𝖺𝗇𝗌 𝗅𝖾𝗌 𝗏𝗂𝖾𝗎𝗑 𝖻𝖺𝗋𝗌 ..
‌ ‌

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


تو روزانه دردت را به سلول های تنم تزریق میکنی .


Forward from: Cherry.
تو روحم را گرم می‌کنی.


او هم مانند من چشم های کشیده‌ات را میپرستد؟


Forward from: 𝐕𝐊
او هم مانند من،رد اشک هایت را میبوسد؟


perfect like its name !


کاش مرد سی ساله فرانسوی‌ای در اواخر قرن بیستم بودم که صاحب کتاب فروشی کوچکی در شهر لیون بود
و تو نوازنده آسیاییِ خیابانیِ معروفی که هر روز راس ساعت پنج در پارک رو به روی مغازه‌ام آرشه را روی تارهای ویولن قهوه‌ای رنگت میگذاشتی و همزمان با به رقص در آوردنش ، ضربان‌های قلب مرا نیز با نوای سازت هماهنگ میکردی
تو مینواختی و من از پنجره‌ای که تمام پارک را در دیدرسم قرار میداد ، تماشایت میکردم و به این فکر میکردم که چگونه یک مرد میتواند تا این حد زیبا باشد؟
شب هنگام ، زمانی که از خستگی دیگر حتی نای تکان دادن انگشتان کشیده زیبایت را نداشتی ، از کافه نزدیک پارک دو لیوان پاکتی قهوه میخریدم و برای نوشیدن به سمتت روانه میشدم
در جواب نگاهت لبخند میزدم و بدون آنکه بفهمی پاره‌ای ماهیچه در قفسه سینه‌ام برای از نزدیک دیدن چشم های کشیده‌ات به هول و ولا افتاده است ، لیوان را به دستت میدادم
بعد کنارت روی نیمکت مینشستم و به قیافه‌ای که از تلخی قهوه جمع میشد ، با صدای بلند میخندیدم
راستش را بخواهی آن موقع دیگر اهمیتی نداشت که آنگونه که پرستشت میکنم ، مرا دوست میداری یا نه
برای قلب بی جنبه من تکرار روزانه همین وقایع هم لمس بهشت محسوب میشد .

- اَوین


میدونی مشکل کجاست ؟ مشکل اینجاست که هنوزم اون چشمای لعنتی قهوه ای رنگت از نظرم زیبا ترینن


به خودم که نمیتونم دروغ بگم
هنوزم با فکر کردن بهت یه جایی تو قفسه سینم از شدت غم تو خودش جمع میشه .


کاش حداقل وقتی سعی میکنم به این باور برسم که دیگه برام مهم نیستی ، مهمون خواب هام نشی و باز هم قلبمو به بازی نگیری


روزی تا خرخره عاشق بودم ، تا‌ فرق سرم
منی که حالا حوصله‌ دوست داشتن خودم را هم ندارم


چطور دلتنگ نمیشوی؟ شهر شما شب ندارد؟



چیزی که بین ما اتفاق افتاد دیوانگی محض بود که با در هم گره خوردن روح هایمان آغاز شد


ما نه یکدیگر را دوست داشتیم و نه قلب هایمان را معاوضه کردیم


تولدت مبارک یلدای زیبای خفته در خاکِ من .




L a n a >


چی تو گوشت خوندن که چشات منو ندید؟


وقتی رو به روم ایستادی زیاد حرف نزن ، من به کلمات احتیاجی ندارم بچه
فقط روی نوک انگشتای پاهات بایست و اون لب های خوش رنگ کوفتیتو به لب های ترک خوردم پیوند بزن .


او خستی را زندگی میکرد


یه جور خاصی احساس پوچی میکنم

20 last posts shown.

73

subscribers
Channel statistics