میدونی راستش خستم!
شاید از این به بعد دیگه، هیچوقت دلنوشت هامو روی کاغذ نیارم!
میدونی:
خستم شدم!
از خودم...!
از اینکه نیستی،خسته شدم!
خسته شدم از غمی که توی متنام داد میزنه!
ونمیتونم ساکتشون کنم!
وقتی خاطراتت رو مرور میکنم سردرد،میوفته به جونم!
خاطراتت رو میارم تو دفترم!
و ازتو هی مینویسیم هی مینویسم!
اینقدر مینویسم دستام دیگه نای نداشته باشن!
خستم از اینکه همه،میخونن دلنوشت هارو!
ولی تونمیخونی!
ببین دلبر!
از بود، نبودتت نوشتم!
به هرچیزی که باعث بشه ساعت ها بهش فکر کنم نوشتم!
ولی دلبر!
توفرق میکنی تو باعثه بی خوابیامی!
تو باعث این همه نسخه پر از قرصمی!
تو باعث دلیل بی حالیهامی!
میدونی راستش!
راستش هرچی چیزی که برام بد باشه میزارم کنار!
ولی حافظم تورو کنار نذاشت!
میدونی تو منی، و من توام!
یعنی تو وجودی از منی!
ولی اگه تو وجودی از منی چرا ولم کردی!
ببین هنوزم درگیرتم!
به خاطر تو شبا رو نفرین میکنم!
شب که میشه،حرصی میشم... پر از بغض میشم!
تو قشنگ تر از این حرفای بشه رو کلمات اورد!
ببین هنوز هیچ استعدادی تو نوشتن ندارما!
ولی هنوز تو دلم کلی حرف دارم!
میدونی دلبر چی بده!
به جای دستاتت،خودکار رو دست گرفتم، ودارم ازت مینویسم!
از مینویسم تا ارومم کنه!
ولی نیستی پیشم!
وقتی دارم ازت مینویسم!
اره دلبر!
من ادامه میدم به نوشتن تا ارومم کنه!
که تا نابود نشم!
ولی میشه دلنوشته هامو بخونی!؟
دست به دست شود شاید به دستش برسد!
#میشه_دلنوشته_هامو_بخونی
#اقای_هیس
@hozhin241914