اولین چیزی که جا گذاشتم یه سوئیشرت لیمویی رنگ بود، توی تاکسی ای که با گفتن جمله ی "مستقیم" جلوی پامون ترمز کرده بود. بعد از اون همیشه حواسم رو جمع کردم که هیچ کدوم از وسایلم رو جا نذارم و انقدر درگیر این موضوع بودم که از خودم غافل شدم.
من خودم رو توی سلام های گرم و خداحافظی های سرد جا گذاشتم. خودم رو روی حقیرترین فرش ها و مجلل ترین مبلمان ها جا گذاشتم. خودم رو مجاور ملایم ترین نسیم ها و وحشتناک ترین طوفان ها جا گذاشتم. خودم رو توی آفتابی ترین روزها و بارونی ترین شبها جا گذاشتم. خودم رو توی بزرگراه های کلان شهر و بن بست های روستا جا گذاشتم. خودم رو توی عمیق ترین نقاط دریاها و دورترین فاصله از زمین، کنار پرستوهای مهاجر جا گذاشتم. خودم رو کنار رفیق ترین و دشمن ترین آدم ها جا گذاشتم.♥️
.
.
اگه یه روز توی فلان کافه روی اولین میز کنار پنجره، دختری رو دیدی که هشت کتاب سپهری دستشه، اون منم.
اگه یه شب روی نیمکت فلان پارک، کنار حوض اصلی، دختری رو دیدی که داره به ماه نگاه میکنه و چشمهاش میخنده، اون منم.
اگه یه ظهر پائیزی توی فلان سینما روی صندلی های ردیف 17، دختری رو دیدی که با جدی ترین حالت داره شیشه های عینکش رو تمیز میکنه و زیر لب میخونه "همه آلودگیست این ایام"، اون منم.
اگه یه صبح سرد توی فلان ایستگاه دختری رو دیدی که هندزفری تو گوششه و خورشید داره از تو سرش طلوع میکنه، اون منم.♥️
.
تکه های من رو جمع کن، بریز توی یه لیوان بزرگ و بعد همش رو سر بکش. بذار توی رگ هات شنا کنم. بذار دنیا رو همونطوری که تو میبینی، ببینم. بذار به مسائل همونطوری که تو فکر میکنی، فکر کنم.♥️
.
#عاطفه_ب
.
@blueabr