Forward from: پیوند نگار
#پارت67
وارون بهم تعارف کرد بشینم منم نشستم و گفت:
وارون+میخوام شراب قرمز بخوریم
شرادا-رهام میدونی که من مشروب نمیخورم
وارون+امشب بخور
شرادا-اخه....
وارون+لطفا
شرادا-......باشه
رفت شراب رو آورد و منم نوشیدمش بهش خیره شدم اونشب همش بهش خیره میشدم دلم درد میکرد از اینکه نمیتونستم ببوسمش لمسش کنم بهش بگم عشقم و هر چیز دیگه ای تو این فکرا بودم که وارون گفت:
وارون+من هیچ وقت هدفم بازی کردن با تو نبوده شرادا تو جون وارونی
شرادا-وارون ما دیگه عاشقای قبلی نیستیم اینو خودت بهتر میدونی بعدشم کسی که به این رابطه خاتمه داد تو بودی نه من
وارون+میدونم
وقتی اینو گفت از جام بلند شدم و گفتم:
شرادا-وقتی همه چیزو میدونی و اینم میدونی که مقصری پس چرا داری زر میزنی؟؟
وارون+باشه آروم باش هلیا
شرادا-آروم نمیشم بسه دیگه از بس آروم بودم خسته شدم
بهش نزدیک شدم و با انگشت اشاره م به سینش زدم و گفتم:
شرادا-این حق من نبود پسر
دستمو گرفت و اشک از چشاش سرازیر شد منم داشتم هق هق میکردم که گفت:
وارون+قسم میخورم هیچ وقت به الیا دست نزدم و نمیزنم شرادای من😔😔
من گریه کردم و گفتم:
شرادا-خب اون زنت میشه لعنتی😭😭
وارون+نمیشه،تنها زن زندگی من تویی و تو میمونی
به چشماش خیره شدم این حرفش دلمو آروم کرد و تنمو لرزوند و آروم گفتم:
شرادا-منظورت چ......
که نزاشت ادامه حرفم رو بزنم و منو بوسید دستشو دور کمرم تکون داد اصلا اصلا نمیخواستم ازش جداشم اون زندگی من بود و من پا به پاش می رفتم همزمان که منو می بوسید و منم همراهیش میکردم به سمت اتاق خواب می رفتیم جلوی در اتاق بودیم که رهام لبشو از لبم جدا کرد و گفت:
وارون+میخوامت
شرادا........
@Bazii_zendegi 🦋✨
@Bazii_zendegi 💛🍫
@Bazii_zendegi 🌺💚
@Bazii_zendegi 🔮💞
@Bazii_zendegi 👗🧜♀
وارون بهم تعارف کرد بشینم منم نشستم و گفت:
وارون+میخوام شراب قرمز بخوریم
شرادا-رهام میدونی که من مشروب نمیخورم
وارون+امشب بخور
شرادا-اخه....
وارون+لطفا
شرادا-......باشه
رفت شراب رو آورد و منم نوشیدمش بهش خیره شدم اونشب همش بهش خیره میشدم دلم درد میکرد از اینکه نمیتونستم ببوسمش لمسش کنم بهش بگم عشقم و هر چیز دیگه ای تو این فکرا بودم که وارون گفت:
وارون+من هیچ وقت هدفم بازی کردن با تو نبوده شرادا تو جون وارونی
شرادا-وارون ما دیگه عاشقای قبلی نیستیم اینو خودت بهتر میدونی بعدشم کسی که به این رابطه خاتمه داد تو بودی نه من
وارون+میدونم
وقتی اینو گفت از جام بلند شدم و گفتم:
شرادا-وقتی همه چیزو میدونی و اینم میدونی که مقصری پس چرا داری زر میزنی؟؟
وارون+باشه آروم باش هلیا
شرادا-آروم نمیشم بسه دیگه از بس آروم بودم خسته شدم
بهش نزدیک شدم و با انگشت اشاره م به سینش زدم و گفتم:
شرادا-این حق من نبود پسر
دستمو گرفت و اشک از چشاش سرازیر شد منم داشتم هق هق میکردم که گفت:
وارون+قسم میخورم هیچ وقت به الیا دست نزدم و نمیزنم شرادای من😔😔
من گریه کردم و گفتم:
شرادا-خب اون زنت میشه لعنتی😭😭
وارون+نمیشه،تنها زن زندگی من تویی و تو میمونی
به چشماش خیره شدم این حرفش دلمو آروم کرد و تنمو لرزوند و آروم گفتم:
شرادا-منظورت چ......
که نزاشت ادامه حرفم رو بزنم و منو بوسید دستشو دور کمرم تکون داد اصلا اصلا نمیخواستم ازش جداشم اون زندگی من بود و من پا به پاش می رفتم همزمان که منو می بوسید و منم همراهیش میکردم به سمت اتاق خواب می رفتیم جلوی در اتاق بودیم که رهام لبشو از لبم جدا کرد و گفت:
وارون+میخوامت
شرادا........
@Bazii_zendegi 🦋✨
@Bazii_zendegi 💛🍫
@Bazii_zendegi 🌺💚
@Bazii_zendegi 🔮💞
@Bazii_zendegi 👗🧜♀