📖
قاف؛ بازخوانی زندگیِ آخرین پیامبر از سه متنِ کهنِ فارسیویراستار: یاسین حجازی
انتشارات: شهرستان ادب
تعداد صفحات: ۱۱۶۳
قطع: رقعی
✍
امیرحسین محرمخانی💠 کتاب «قاف» از دو هزار سال پیش از میلاد مسیح شروع میشود و آخرین صفحاتش در کابوس نیمهشب سال ۶۸۰ میلادی (تقریبا ۶۱ هجری قمری و وقایع عاشورا) به اتمام میرسد. کتب زیادی درمورد سیره و زندگانی خاتم الانبیا (ص) به طبع رسیدهاند، اما یاسین حجازی در کتاب «قاف» دست به کار متفاوتی زدهاست که توجه هر علاقهمندی به تاریخ و البته ادبیات و روایت را برمیانگیزد.
«قاف»، بازخوانی سه کتاب کهن فارسی درمورد زندگی حضرت محمد (ص) است:
- سیرت رسولالله، که سوغاتی یک مترجم همدانی به نام رفیعالدین اسحاق از جلسات تدریس «سیره ابن هشام» در قاهره برای «پادشاه» وقت ایران بود. (قرن هفتم هجری)
- شرف النّبی، که ترجمهایست به یاد ماندنی از محمود بن محمد راوندی از عربی به پارسی روان که به قول یاسین حجازی «چون فیروزهی نیشابوریان تحفه و طرفه است.» (قرن ششم هجری)
- تفسیر سورآبادی اثر عتیق بن محمد که سومین تفسیر کامل فارسی قرآن است. نویسنده با نثر ادبی فصیح و ماهرانهاش، داستانهای قرآنی را با هنرمندی ترسیم کردهاست. (قرن پنجم هجری)
💠 سوال: یاسین حجازی در «قاف» چه کار مهمی انجام داده است؟
۱. در بازخوانی این سه منبع تاریخی، «فقط پیامبر را دنبال کردهاست»، چه بسا جنگی که پیامبر در آن حضور نداشته و عمداً از قلم افتادهاست و چه بسیار کسر کوچکی از یک روز که به علت حضور پیامبر در لحظاتی از آن، در «قاف» ذکر شده است، برای مثال: متوسل شدن حضرت موسی (ع) و بنیاسرائیل به خاتم الانبیا (ص) در ماجرای عبور از رود نیل! بخشی از صفحات اولیهی کتاب به شرح جذاب این واقعه از تفسیر سورآبادی اختصاص دارد.
۲. از متن سه کتاب مذکور فقط «عناصر دراماتیک» جدا شدهاند! و عناصر دراماتیک عبارتند از «ایماژها—Image» و «دیالوگها» و جز این دو هر چه گزارش خشک یا توضیح را کنار گذاشتهاست، مگر جایی که نیاز به اتصال دو عنصر دراماتیک باشد. همین نکته مخاطبِ علاقهمند به زندگی پیامبر و در عین حال گریزان از کتب تاریخی خشک و گزارشگر را به مطالعهی «قاف» (که یک اثر تاریخی-دراماتیک جذّاب است) ترغیب میکند.
حجازی درمورد صحت تاریخی روایتهایی که در کتاب گنجانده هم تلاش زیادی انجام داده و با کمک چندین کتاب دیگر مانند الصحیح فی سیرة النّبی، روایات سه منبع اصلی «قاف» را مورد سنجش قرار دادهاست.
🌊 فرازی از کتاب:
چون روز روشن گشت، جبریل آمد و امر آورد موسا را از خدای که «بنیاسرائیل را بگوی که به دریا بگذرند به سلامت.»
موسا ایشان را بگفت.
و ایشان مردمانی بودند بدخو و واشگونه. گفتند که «ما ترسیم که هلاک شویم.»
موسا گفت: «مترسید! که دریا مُسخَّر ماست. خواهید که بدانید؟ نگه کنید!» آنگه یوشع ابن نون را فرمود تا بر اسب نشست و بر سرِ آب بتاخت و به دیگر کناره بیرون شد و بازآمد و سُمِ اسبش تر نگشته بود.
موسا گفت: «بدیدید که خدای ما را نگاه دارد؟»
گفتند: «یوشَع صاحب کرامت است. ما چُنان نتوانیم کرد.»
جبریل امر آورد موسا را که «اِضرِب بِعَصاکَ البَحر!»
موسا عصا برگرفت و بر دریا زد. گفت: «یا بَحر! اِنفَلِق!»
دریا بِنَشکافت.
جبریل گفت: «دریا را به کُنیَت بخوان!»
موسا عصا بر دریا زد و گفت: «یا باخالدِ! اِنفَلِق باِذن الله!»
هم نشکافت.
جبریل گفت: «یا موسا، اگر خواهی که دریا تو را فرمان برد، بر آن نبی اُمّی عربی که خاتَمِ پیغمبران است صلوات ده، آنگه عصا بر دریا زن تا عجایب بینی.»
موسا ده بار صلوات فرستاد بر مصطفا و عصا بر دریا زد.
دریا بشکافت! راهی از کنار تا کنار در دریا پدید آمد!
#معرفی_کتاب #قاف
#تاریخی #ادبی
🆔
@Book_TUMS