باشگاههای کتابخوانی و سبیلهای بابابزرگ
من دوره راهنمایی یعنی ششم و هفتم الان را در یک مدرسه شبانه روزی درس خواندم. وقتی در شبانه روزی درس می خوانید، انگار عضو یک باشگاه هستید. شاید اولین باشگاه کتابخوانی را در آن مدرسه تجربه کرده بودم، اما خوب که فکر می کنم، یادم می آید که چیزی شبیه باشگاه کتابخوانی را در خانواده تجربه کردهام، البته باشگاهی کوچک را.
پدربزرگی داشتم که سبیلهای پرپشتی داشت و مردم روستای ما به آخر اسمش سبیلی چسبانده بودند. او اولین باشگاه کتابخوانی را برای ما تشکیل داده بود و برای ما نوههایش کتاب میخواند. کتابهایی که او میخواند البته که کتاب کودک و نوجوان نبود، اما جذاب و هیجان انگیز بود. بعدها که دوباره سراغ آن کتابها رفتم دیدم که جذابیت در دور هم خواندن آن کتابها بود نه در خود کتابها.
یکبار برای پسرم قصهای درباره او گفتم. طبیعی است که مثل هر نویسندهای حق داشتم در اندازه سبیلهای پدربزرگم کمی اغراق کنم و کردم، اما پسرم هی حواسش از قصهام پرت میشد و من مجبور می شدم برای جلب توجه او اندازه سبیلها را گسترش بدهم و آن قدر اندازه سبیلهای پدربزرگم گسترش یافت که مثل موکت جمع می شد تا مزاحم رفت و آمدش نشود. آن قصه به رمانی کودکانه تبدیل شد و ناخودآگاه کاری درباره کار جمعی است.
باشگاه های کتابخوانی کودک و نوجوان قبل از هرچیز تمرینی است برای کارجمعی، کار جمعی که محورش کتاب است. هر باشگاه کتابخوانی از دست کم ۱۲ کودک یا نوجوان تشکیل شده است که با حمایت یک هماهنگ کننده بزرگسال فعالیت می کند. اعضا در باشگاه های کتابخوانی تمرین می کنند تا کتاب هایشان را مبادله کنند و آنها با خریدن یک کتاب از کتابفروشی، دستکم ۱۲ کتاب میتوانند بخوانند. تأکید شده است که حتما از کتابفروشی کتاب بخرند و بعضی از بچهها گفتهاند که برای اولین بار رفته اند کتابفروشی و کتاب غیردرسی خریده اند. آن ها درباره کتاب ها با هم گفتوگو کردهاند. پس از گفت و گو کتابها را داوری کردهاند. در طول گفت و گو و داوری هم شنیدن را تمرین کرده اند و هم استدلال کردن را. بعد برای نویسندگان کتابها نامه نوشتهاند و درباره کتابهایی که دوست داشتهاند، فیلمهای یک دقیقهای ساختهاند.
اولین سالی که خواستیم جام باشگاههای کتابخوانی راه بیاندازیم، تقریبا هیچ کس باورش نمیشد آن ایده عملی شود. میدانستیم اگر از همان اول بگوییم قصدمان این است که رفته رفته در همه شهرها و حتی روستاهای ایران باشگاههای کتابخوانی پابگیرد، باور نخواهند کرد.
قبل از اینکه باشگاهها تشکیل شود، گروهی از ترویجگران کتاب خوانی و نویسندگان کودک و نوجوان را دعوت به همکاری کردیم. با اینکه رویمان نمیشد برایشان کارگاه آموزشی برگزار کردیم و آنها به شهرها رفتند و کارگاههای آموزشی تشکیل دادند با حضور دستکم ۲۰ معلم و کتابدار و مروج کتابخوانی در هر شهر و همینها هستههای اولیه باشگاهها را تشکیل دادند.
عددها و آمارها خیلی قابل اعتماد نیستند، اما فکر میکردیم در خوشبینانهترین حالت۵۰۰ باشگاه کتابخوانی تشکیل خواهد شد. من و دوستانم نگران بودیم، تعداد باشگاهها آنقدر کم باشد که به زحمتش نیارزد. خودمان را دلداری میدادیم که این دستکم ۲۰نفرهایی که در هر شهر در کارگاهها شرکت می کنند، حتی اگر باشگاه تشکیل ندهند، معلمان و کتابداران و مربیان بهتری خواهند بود و به کتابخوانی کمک خواهند کرد و زحمتمان جای دوری نخواهد رفت.اما خیلی زود از مرز ۵۰۰ باشگاه گذشتیم و امروز تعداد باشگاهها به بیش از ۵۰۰۰ باشگاه رسیده است.
سال دوم۱۰۰ شهر میتوانستند در صورت فراهم کردن امکانات در جام باشگاهها شرکت کنند. ۱۵ شهر نتوانستند امکانات اولیه را که نیازمند همکاری دستگاههای مختلف شهر بود، فراهم کنند. دل به دریا زدیم و به ۳۰ روستای دوستدار کتاب اعلام کردیم در صورت فراهم کردن امکانات میتوانند در جام باشگاههای کتابخوانی شرکت کنند و روستاهایی اعلام آمادگی کردند و کارگاهها برگزار شد.
همین ۵شنبه ساعت ۱۴ در باغ کتاب تهران باشگاههای برگزیده و تقدیری معرفی میشوند. از نویسندگان بهترین نامهها به نویسندگان و سازندگان بهترین فیلمهای معرفی کتاب تقدیر میشود و نویسندگانی که با استقبال بچههای عضو باشگاههای سراسر کشور قرار گرفتهاند، از دست نماینده این بچهها جایزه خود را میگیرند.
خوشحال میشویم اگر دوست داشتید، برای تشویق این بچهها و باشگاه در مراسم اختتامیه شرکت کنید!
امیدواریم که سال آینده بتوانیم جام باشگاههای کتابخوانی را در همه شهرهای ایران و بسیاری از روستاهای کشورمان برگزار کنیم و باشگاههای کتابخوانی در همه جای ایران تشکیل شوند و همه بچهها به کتابهای خوب دسترسی پیدا کنند.