- شب بنیاد مازندران پژوهی انوشه
عصر پنجشنبه هفتم دی ماه در دانشگاه نوشیروانی بابل یکی از شبهای پرشور بخارا برگزار شد. علی دهباشی که اداره کننده جلسه بود گفت که از دیدن جمعیتی که تالار بزرگ نوشیروانی را پر کرده بودند و عده ای نیز سرپا ایستاده بودند، حیرت کرده و « جو گیر» شده است. از فضای فرهنگی زنده و پویای بابل تعجب کرده بود و گفت در کمتر شهری از شهرهایی که شبهای بخارا در آنها برگزار شده چنین استقبالی دیده است.
امروز سعادت داشتم با یکی از نیکمردان بلند همت این مملکت آشنا شدم. دکتر علی شافی؛ پزشک مبرز و خوشنام بابلی که مردی فرزانه و فرهنگ پرور و ایراندوست است. این انسان شریف دامن همت به کمر زده و دو کتابخانه عمومی ارزشمند در بابل بنا کرده و حامی مالی بنیاد مازندران پژوهی و دانشنامه مازندران شده است.مردانی چون دکتر شافی دل ها را به آینده روشن این مرز و بوم روشن می کنند. اینکه در این وانفسا که کارهای زمانه رو به ادبار دارد و پول حرف اول و آخر را در مناسبات انسانی می زند، انسان بزرگواری بیاید و از پول بگذرد و دغدغه کتاب و گسترش فصای فرهنگی برای جوانان و نوجوانان داشته باشد، شوق آفرین است.مردانی چون دکتر شافی در طول تاریخ ایران مثل قنات های کهنسال نجیب،ریشه های درخت فرهنگ و مدنیت مملکت ما را تر و باطراوت کرده اند.
بابل شهر ثروتمندی است و مردم دانش دوست بافرهنگی دارد. می توان امیدوار بود که دیگر درمداران شهر ما نیز کرم کنند و در مسابقه رواج فرهنگ و دانش و فضیلت و هنر از یکدیگر سبقت بگیرند.
من هم در جلسه امروز چند کلمه ای حرف زدم. از اهمیت ترجمه های حسن انوشه گفتم و از ضرورت تأسیس کتابخانه و مرکز اسناد مازندران پژوهی. اینکه سزاوارست خیرین فرهنگ دوست مازندران همت کنند و چنین مرکزی را پایه ریزی کنند و هر سند و کتاب و نسخه و عکس و مجله ای را که به نحوی با مازندران ارتباط پیدا می کند، به هر زبان و از هر جای دنیا گرد آوری کنند و فهرست کنند و در اختیار پژوهشگران بگذارند. اینکه امروز با گسترش فناوری های دیجیتال امکان تحقق این آرمان بزرگ فرهنگی دست یافتنی تر است.
بخش اصلی سخنان من ، به مناسبت حضور علی دهباشی در بابل، به دهباشی و مجله بخارا و اهمیت مجله بخارا در سپهر فرهنگ امروز و جایگاه والای دهباشی در تاریخ مجله نگاری فرهنگی ایران اختصاص داشت.
مراسم که تمام شد دکتر علی بلوکباشی عزیز و دهباشی قدم رنجه کردند و کلبه ما را منور فرمودند. دهباشی از سفرش به ایتالیا برای دخترم آناهید مداد و قلم و پاک کن و دفتر آورده بود.آناهید پس از نیم ساعت بررسی تحفه دهباشی، از اتاقش بیرون آمد و خیلی جدی به او گفت: « شما خیلی خوب و با سلیقه هستید». دهباشی دلش ضعف رفت. شک ندارم وقتش بیشتر از آنهمه استقبالی که در دانشگاه ازو شده بود، خوش شد و فی المجلس به آناهید قول داد که به هر سفری که می رود برایش قلم و کاغذ[ و من اضافه می کنم شکلات تلخ] بیاورد.
🍁🍁🍁
بخش پایانی سخن من در شب بنیاد مازندران پژوهی
استاد احسان یارشاطر حد اعتدال و سخن گفتن سخته است... او گفته که باید مجسمه علی دهباشی را در کنار مجسمه ایرج افشار بسازند و در شارع عام نصب کنند به خاطر خدمات بی مزد و منتشان به فرهنگ ایران.به خاطر روشن بینی و مصلحت شناسی شان.
دهباشی نامه ای به خط ابراهیم گلستان برایم فرستاد که در آن نامه از او ستایش غریبی کرده بود. گفته بود: دهباشی زحمت کش زحمت خودت را بکش بی توقع و گله ای که کار درست همین است که تو می کنی...
شاید دهباشی گرفته باشد چه می خواهم بگویم که چنین لبخند زده است؛ آری ابراهیم گلستان در یک موضوع با احسان یارشاطر توافق عقیده دارد و آن این است که بخارا نشریه خوبی است و دهباشی مردی موفق و کاربلد و خدوم است... به عبارت دیگر آب و آتش در یک نقطه سازگار شدند؛ در ستایش از خدمات مدیر بخارا به فرهنگ ایران... دهباشی جان به قول حافظ:
آب و آتش به هم آمیخته ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده باز آمده ای
خوش آمدی به بابل...
https://t.me/n00re30yah