ⓁⓄⓈⓉ
اکتاگاوا رو به روی اینه می ایستد ... (امروز روز مهمیه اکو ...)
اکتاگاوا در خیابان راه می افتد ... چویا اخر خیابان ب دیوار تکیه داده بود...
گین اروم و با وقار پشت اکو راه میرود ..
****
اتسوشی از اون طرف خیابان داشت میومد ... دازای سان هم پشت سرش بود ...
“ امیدوارم کسی رو نکشته باشی “
****
اکتاگاوا :
“ نه جینکو ...”
( خودت رو ب دازای ثابت کن اکو ...)
****
اکو و اتسوشی همزمان :
اکو: “راشو —“
اتسوشی :”جانور زیر —“
...
زمین شروع ب لرزیدن کرد و اسمان ظهر ک خیلی روشن بود مثل نیمه شب تاریک شد...
ترک ها ی روی زمین کمی از هم فاصله گرفت ... ی لایه ای روی شهرشون قرار گرفت ...
دازای :”وات ده ..”(زیر لب)
چویا : “وات دا فاک ؟!” (تقریبا عربده میکشد)
همه جا تاریک بود ب سختی میشد کس دیگه ای رو دید...
اکو:”خب ، نمیشه توی تاریکی مبارزه کرد ... چ حیف !”(دو تا فحش زیر لب میدهد )
؟؟:”لازم نیس برای مبارزه حریفتو ببینی ...”(درگوش اکو گفت ولی جوری گفت ک همه بشنون )
اکو بر میگردد تا صاحب صدا رو پیدا کند ولی کسی نبود ...
اکو : “ نگین توهم زدم..”
چویا : “ با اینکه دلم میخواد بگم توهم زدی ولی باید بگم منم شنیدمش ..”
چویا و دازای لبخند میزنن...
اکو : “ گین ..تو میدونی...این کیه ؟؟”
گین : “ ی حدس هایی میزنم ولی فکر نکنم درست باشه...”
چویا و دازای همزمان : “ رخ بنماااااا”
؟؟ : “خوبه .. خوبه حداقل شما منو یادتون میاد ... اما اکو ازت انتظار نداشتم منو فراموش کرده باشی ...”
اکو : “تو..گا ؟!”
توگا (؟؟) : “ خوبه ...”
اکو : “نحس ! “
چویا : “ فکر نکنم مودبانه باشه با گمشده مون اینطوری حرف بزنی...”
وادامه دارد...
@bungoustraydogsbsd
اکتاگاوا رو به روی اینه می ایستد ... (امروز روز مهمیه اکو ...)
اکتاگاوا در خیابان راه می افتد ... چویا اخر خیابان ب دیوار تکیه داده بود...
گین اروم و با وقار پشت اکو راه میرود ..
****
اتسوشی از اون طرف خیابان داشت میومد ... دازای سان هم پشت سرش بود ...
“ امیدوارم کسی رو نکشته باشی “
****
اکتاگاوا :
“ نه جینکو ...”
( خودت رو ب دازای ثابت کن اکو ...)
****
اکو و اتسوشی همزمان :
اکو: “راشو —“
اتسوشی :”جانور زیر —“
...
زمین شروع ب لرزیدن کرد و اسمان ظهر ک خیلی روشن بود مثل نیمه شب تاریک شد...
ترک ها ی روی زمین کمی از هم فاصله گرفت ... ی لایه ای روی شهرشون قرار گرفت ...
دازای :”وات ده ..”(زیر لب)
چویا : “وات دا فاک ؟!” (تقریبا عربده میکشد)
همه جا تاریک بود ب سختی میشد کس دیگه ای رو دید...
اکو:”خب ، نمیشه توی تاریکی مبارزه کرد ... چ حیف !”(دو تا فحش زیر لب میدهد )
؟؟:”لازم نیس برای مبارزه حریفتو ببینی ...”(درگوش اکو گفت ولی جوری گفت ک همه بشنون )
اکو بر میگردد تا صاحب صدا رو پیدا کند ولی کسی نبود ...
اکو : “ نگین توهم زدم..”
چویا : “ با اینکه دلم میخواد بگم توهم زدی ولی باید بگم منم شنیدمش ..”
چویا و دازای لبخند میزنن...
اکو : “ گین ..تو میدونی...این کیه ؟؟”
گین : “ ی حدس هایی میزنم ولی فکر نکنم درست باشه...”
چویا و دازای همزمان : “ رخ بنماااااا”
؟؟ : “خوبه .. خوبه حداقل شما منو یادتون میاد ... اما اکو ازت انتظار نداشتم منو فراموش کرده باشی ...”
اکو : “تو..گا ؟!”
توگا (؟؟) : “ خوبه ...”
اکو : “نحس ! “
چویا : “ فکر نکنم مودبانه باشه با گمشده مون اینطوری حرف بزنی...”
وادامه دارد...
@bungoustraydogsbsd