گره ی بوت هات رو محکم تر میکنی و قدم هات رو سریع تر برمیداری. وارد کتاب فروشی نبش خیابون میشی و شروع به سوال پرسیدن درباره کتاب های جدید میکنی. مثل همیشه سمت رمان های کلاسیک میری و به کتابا نگاه میکنی. ردیف دوم سمت چپ کتاب موردعلاقت رو پیدا میکنی صفحه هارو ورق میزنی، بوی ورق های کهنه همیشه باعث میشه لبخند بزنی!
کتاب رو توی دستت میگیری و کنار پنجره ی بزرگ انتهای راهرو میشینی.
کروسان هایی که همراه قهوه ت روی میز کوچیک کنار دستت هست قلبتو نوازش میکنه.
from: @avocado_city
to: @staryone
کتاب رو توی دستت میگیری و کنار پنجره ی بزرگ انتهای راهرو میشینی.
کروسان هایی که همراه قهوه ت روی میز کوچیک کنار دستت هست قلبتو نوازش میکنه.
from: @avocado_city
to: @staryone