ازسری دیالوگها...
+هی مانلی خانم،الووانقلابیم ها!
_هان؟خب که چی؟
+باباانقلاب!خیابون دیوونگی هامون!یه کم دیوونه بازی دربیاریم؟دیوونه بشیم؟
_بشیم!
+خیلی دوستت دارم خانم نویسنده!خیلیم حسودیم میشه به مخاطب اون متنهای عجیبت!
_مخاطب ندارن!
+باورم نمیشه!حالاالان فرض میکنیم مخاطبش من باشم!هان؟دیوونه بازیه دیگه!سلام ودرودبرتوخانم نویسنده،این منم همان مردخاص میون نوشته هایت،بیادرآغوشم تاشهررادوتایی به آتش بکشیم!به به!بیادیگه،بازیوخرابش نکن!حالابپرروجدول،بامن بخون!
"سفرهمیشه همسفرمیخواد،دل کندن ازغم بال وپرمیخواد،بال وپرمیخواد!"بخون دیگه،دستهاتوازهم بازکن ومثل پرنده هاخودتورهاکن وبخون!بلنددادبزن...
_کاشکی توباشی همسفرمن،تابی نهایت بال وپرمن...
+اوووه تواین آهنگوازکجابلدی کوچولو؟دستتوبده من،بده دیگه. حالاآسمون رونگاه کن ویه نفس عمیق بکش ورهاشو!
_همه دارن نگامون میکنن!
+میگم رهاکن رها!بی خیال،اومدیم یه کم فکرنکنیم!الان وقت دیوونگیه!اصلایه اهنگ برام بخون!توبخون!
_باشه...
آغوشتوبه غیرمن به روی هیچکی وانکن!
منوازاین دلخوشیا،آرامشم جدانکن!
+من برای باتوبودن پرعشق وخواهشم،واسه بودن کنارت...
اَاَهه!هرچقدرمیخوام بهش فکرنکنم نمیشه!یه چی بگو!کل انقلابوزیرپاگذاشتیم همش سرت پایین بود!فقط تویی که حالموخوب میکنی،یه چی بگو!توروخدامانلی...حرف بزن!
_چشمهای مهربون تومنوبه آتیش میکشه،نوازش دستهای توعادت ترکم نمیشه!
فقط توآغوش خودم دغدغه هاتوجابذار،به پای عشق من بمون هیچکسوجای من نیار...
+خیلی خسته ام،خیلی زیاد!
ویالنتوآوردی؟
_آره
+این آهنگوبزن،من میخونم!
_برای کی میخونی؟
+برای تو!فقط برای تو...این آهنگ تاابدمال من وتوئه!فقط من وتو!
_حالاعاقل بشیم؟
+بشیم!
عه مانلی...افسانه اس!افسانه داره زنگ میزنه!واااایی خدای من...
"الوجانا..."
گوشی به دست ازم دورمیشه؛بلنددادمیزنم ومیگم:
_خیلی دوستت دارم آقای نویسنده!عاقلانه دیوونه واردوستت دارم!
اما...نشنید!
اما...صدای سوزویالونم کل انقلاب رولرزوند،ازمردمش بگیرتاکاشی هاخیابون،تمام شهرحرف دلم روشنیدن وتو...نشنیدی!
#برشی_از_داستان_به_وقت_دیوانگی
#به_وقت_دیوانگی
#مانلی_آوین
@charandiyaat | چرندیات