🌟 شش خطای اصلاحات که باید اصلاح شوند 🌟
✔️ اکنون پس از گذشت قریب به سه دهه از مطرحشدن مباحث پیرامون توسعه و نوسازی سیاسی، میتوان به گذشته نگاهی انداخت و بعضی از خلأها و خللها را بررسی کرد.
👈 ۱) از ابتدا لازم بود در کنار نوسازی سیاسی به مقوله عدالت نیز پرداخته شود. غفلت از عدالت باعث شد که عدهای با شعارهای پوپولیستی و پخش پول به صحنه بیایند و خود را مدافع عدالت معرفی کنند؛ همانهایی که هیچ نسبتی با عدالت نداشتند و جز فساد دستاوردی برای کشور به ارمغان نیاورند. متأسفانه پس از پیروزی انقلاب هیچگونه گشایش نظری و تئوریپردازی در این خصوص صورت نگرفت و حداکثر به مواعظ و پندهای بزرگان دینی اکتفا شد. هنوز این موضوع در بوته اجمال و ابهام باقیمانده و نزد برخی عدالتخواهی به کمونیسم و سوسیالیسم ترجمه میشود. بهخصوص از زمان دولت سازندگی به بعد که توسعه اقتصادی محور قرار گرفت بهکلی عدالت بحث ممنوعه شد تا آنجا که هنوز در میان اقتصاددانان به این واژه به دیده شک و تردید نگاه میشود.
👈 ۲) اصلاحات در ابتدا بهصورت نخبهگرایانه مطرح شد و بعدها اصلاحات جامعهمحور مطرح شد که در آن یک پایه اصلاحات در درون جامعه قرار داشت . مشکل ما این بوده است که عدهای از اصلاحطلبان که به زدوبند در بالا مشغول بودهاند و نسبتی با پایین نداشتهاند، کمکم از مواضع خود عدول کرده و به کانفورمیستهایی تبدیل شدهاند که به هیچ اصولی معتقد نیستند و هنوز هم داعیه اصلاحطلبی و حتی پیشتازی این امر را دارند. از طرف دیگر عدهای نیز در بعضی جنبشهای اجتماعی شرکت کردند و چون نمایندهای از خودشان نداشتند، قدرتهای بیگانه خود را قیم آنها معرفی کردند. لذا در این میان میبایست به نقش حزب بهمثابه buffer توجه داشت.
👈 ۳) در انتخابات دوم خرداد بیست میلیون از مردم به صحنه آمدند که هرکدام بهنوعی طرفدار اصلاح بودند در حالی که میسر نبود ارکان این حماسه ملی را در کوزه محدودی چون احزابِ اصلاحطلبِ نخبهگراِ جای داد. از اینرو بسیاری از نیروهای علاقهمند به اصلاحات، خارج از دایره بازی قرار گرفتند و بهمرور سرخورده شدند. علیرغم اینکه شعار اصلاحات، «ایران برای همه ایرانیان» بود، ارتباط وثیقی میان نخبگان اعم از سیاسی و غیرسیاسی -که شاید در بعضی جاها با احزاب اصلاحطلب احساس همدلی نمیکردند- برقرار نشد.
👈 ۴) احزاب اصلاحطلب غالباً از جیب خوردهاند و کادرهای حرفهای نداشتهاند؛ کادرهایی که از حزب حقوق بگیرند، تماموقت در اختیار حزب باشند و مانع از آماتوریسم حزبی شوند.
👈 ۵) سیاست و اخلاق همریشه هستند و هر دو ذیل حکمت عملی قرار میگیرند. از اینرو کسانی که کار سیاسی میکنند باید منش اخلاقی خود را داشته باشند. اصلاحطلبان گرچه بسیار خلیق بودند اما تئوری اخلاق نداشتند و در این زمینه کمکاری کردند و در نتیجه افراد اصلاحطلب بهعنوان اسوه اخلاق به جامعه معرفی شدند، در حالی که احزاب باید با تعریف پرنسیپهایی چنین نقشی را ایفا میکردند. یکی از مهمترین پرنسیپها نقد خود است و آن هم نقد اجتماعی و نه نقد در گوشی. متأسفانه اصلاحطلبان در این زمینه کوشا نبودند شاید به دلیل ترس؛ ترس از آنکه رقبایشان آنها را مورد سرزنش قرار دهند؛ اما این امر توجیهی برای فراموشی انتقاد از خود نبوده و نیست. انتقاد از خود آن هم در عرصه عمومی باعث ارتقاء منزلت میشود ولو آنکه دیگرانی آن را دستمایه تحقیر و تغییر قرار دهند.
👈 ۶) در اصلاحات تا حدودی برنامه وجود داشت، تا حدودی هم بهصورت غریزی هدف مشخص بود اما چشمانداز درازمدتی وجود نداشت. فیالمثل اصلاحطلبان فکر نمیکردند ممکن است کرسیهای شورای دوم بهکلی واگذار شود یا گمان نمیبردند روزی دولت معجزه جایشان را بگیرد. این غفلت به این خاطر بود که گمان میکردند نبض جامعه را در دست دارند و چشمانداز سبزی در مقابلشان تا افقهای دوردست گشوده است. آنها غافل بودند که ارتش ذخیره بیکاران و نیروهای حاشیهای قدرت گرفتهاند و ممکن است به نواله یارانهای تن به هر کاری بدهند؛ آنها ندیدند که بوش در آمریکا بر سر کار آمده است و چه نگاهی نسبت به ایران دارد؛ آنها ندیدند منطقه در حال میلیتاریزه شدن است؛ آنها ندیدند دستگاه اطلاعات موازی در حال شکلگیری است و قس علی هذا.
✍️ بخشی از مطلب سعید حجاریان، چشمانداز ایران، شماره ۱۰۶؛ اینجا را کلیک کنید 👈 👈 👈
@cheshmandazmagz
✔️ اکنون پس از گذشت قریب به سه دهه از مطرحشدن مباحث پیرامون توسعه و نوسازی سیاسی، میتوان به گذشته نگاهی انداخت و بعضی از خلأها و خللها را بررسی کرد.
👈 ۱) از ابتدا لازم بود در کنار نوسازی سیاسی به مقوله عدالت نیز پرداخته شود. غفلت از عدالت باعث شد که عدهای با شعارهای پوپولیستی و پخش پول به صحنه بیایند و خود را مدافع عدالت معرفی کنند؛ همانهایی که هیچ نسبتی با عدالت نداشتند و جز فساد دستاوردی برای کشور به ارمغان نیاورند. متأسفانه پس از پیروزی انقلاب هیچگونه گشایش نظری و تئوریپردازی در این خصوص صورت نگرفت و حداکثر به مواعظ و پندهای بزرگان دینی اکتفا شد. هنوز این موضوع در بوته اجمال و ابهام باقیمانده و نزد برخی عدالتخواهی به کمونیسم و سوسیالیسم ترجمه میشود. بهخصوص از زمان دولت سازندگی به بعد که توسعه اقتصادی محور قرار گرفت بهکلی عدالت بحث ممنوعه شد تا آنجا که هنوز در میان اقتصاددانان به این واژه به دیده شک و تردید نگاه میشود.
👈 ۲) اصلاحات در ابتدا بهصورت نخبهگرایانه مطرح شد و بعدها اصلاحات جامعهمحور مطرح شد که در آن یک پایه اصلاحات در درون جامعه قرار داشت . مشکل ما این بوده است که عدهای از اصلاحطلبان که به زدوبند در بالا مشغول بودهاند و نسبتی با پایین نداشتهاند، کمکم از مواضع خود عدول کرده و به کانفورمیستهایی تبدیل شدهاند که به هیچ اصولی معتقد نیستند و هنوز هم داعیه اصلاحطلبی و حتی پیشتازی این امر را دارند. از طرف دیگر عدهای نیز در بعضی جنبشهای اجتماعی شرکت کردند و چون نمایندهای از خودشان نداشتند، قدرتهای بیگانه خود را قیم آنها معرفی کردند. لذا در این میان میبایست به نقش حزب بهمثابه buffer توجه داشت.
👈 ۳) در انتخابات دوم خرداد بیست میلیون از مردم به صحنه آمدند که هرکدام بهنوعی طرفدار اصلاح بودند در حالی که میسر نبود ارکان این حماسه ملی را در کوزه محدودی چون احزابِ اصلاحطلبِ نخبهگراِ جای داد. از اینرو بسیاری از نیروهای علاقهمند به اصلاحات، خارج از دایره بازی قرار گرفتند و بهمرور سرخورده شدند. علیرغم اینکه شعار اصلاحات، «ایران برای همه ایرانیان» بود، ارتباط وثیقی میان نخبگان اعم از سیاسی و غیرسیاسی -که شاید در بعضی جاها با احزاب اصلاحطلب احساس همدلی نمیکردند- برقرار نشد.
👈 ۴) احزاب اصلاحطلب غالباً از جیب خوردهاند و کادرهای حرفهای نداشتهاند؛ کادرهایی که از حزب حقوق بگیرند، تماموقت در اختیار حزب باشند و مانع از آماتوریسم حزبی شوند.
👈 ۵) سیاست و اخلاق همریشه هستند و هر دو ذیل حکمت عملی قرار میگیرند. از اینرو کسانی که کار سیاسی میکنند باید منش اخلاقی خود را داشته باشند. اصلاحطلبان گرچه بسیار خلیق بودند اما تئوری اخلاق نداشتند و در این زمینه کمکاری کردند و در نتیجه افراد اصلاحطلب بهعنوان اسوه اخلاق به جامعه معرفی شدند، در حالی که احزاب باید با تعریف پرنسیپهایی چنین نقشی را ایفا میکردند. یکی از مهمترین پرنسیپها نقد خود است و آن هم نقد اجتماعی و نه نقد در گوشی. متأسفانه اصلاحطلبان در این زمینه کوشا نبودند شاید به دلیل ترس؛ ترس از آنکه رقبایشان آنها را مورد سرزنش قرار دهند؛ اما این امر توجیهی برای فراموشی انتقاد از خود نبوده و نیست. انتقاد از خود آن هم در عرصه عمومی باعث ارتقاء منزلت میشود ولو آنکه دیگرانی آن را دستمایه تحقیر و تغییر قرار دهند.
👈 ۶) در اصلاحات تا حدودی برنامه وجود داشت، تا حدودی هم بهصورت غریزی هدف مشخص بود اما چشمانداز درازمدتی وجود نداشت. فیالمثل اصلاحطلبان فکر نمیکردند ممکن است کرسیهای شورای دوم بهکلی واگذار شود یا گمان نمیبردند روزی دولت معجزه جایشان را بگیرد. این غفلت به این خاطر بود که گمان میکردند نبض جامعه را در دست دارند و چشمانداز سبزی در مقابلشان تا افقهای دوردست گشوده است. آنها غافل بودند که ارتش ذخیره بیکاران و نیروهای حاشیهای قدرت گرفتهاند و ممکن است به نواله یارانهای تن به هر کاری بدهند؛ آنها ندیدند که بوش در آمریکا بر سر کار آمده است و چه نگاهی نسبت به ایران دارد؛ آنها ندیدند منطقه در حال میلیتاریزه شدن است؛ آنها ندیدند دستگاه اطلاعات موازی در حال شکلگیری است و قس علی هذا.
✍️ بخشی از مطلب سعید حجاریان، چشمانداز ایران، شماره ۱۰۶؛ اینجا را کلیک کنید 👈 👈 👈
@cheshmandazmagz