Forward from: @BiChatBot
دلم میخواد انگشت کوچیکهٔ دستتو بگیرم
و باهات توی همهٔ این خیابونا قدم بزنم
دلم میخواد باهم به سینما و تئاتر بریم و بعد یواشکی، دور از چشم همه، پشت یه دیوار قایم شیم و من ببوسمت.
میدونی عادتمه که وقتی میخوام دست یکی رو بگیرم انگشت کوچیکهٔ دستش رو میگیرم؛ عادتمه دیگه:)
دلم میخواد برات یه دسته گل نرگس بخرم.
دلم میخواد با پولی که از کار کردن تو کافه جمع کردم برای خودمون یه دستبند بخرم تا همیشه مارو بهم وصل کنه.
دلم میخواد همهٔ کافه های این شهرو با تو برم و توی همهٔ کوچه ها با تو قدم بزنم.
دلم میخواد باهات برم فرودگاه امام و مقصد بعدیمون ایتالیا باشه.
میخوام تورو توی اون کافهٔ دنج و کاراملی با اون سبک کلاسیکش ببینم.
میخوام موسیو کوستا و همسرش رو ببینم که چطور بعد از گذشت این همه سال باز هم انقدر عاشقانه به هم نگاه میکنن.
من میخوام طعم پیتزای موسیو کوستا رو بچشم و شامپاین جدیدی که خریدی رو بنوشم.
میخوام باهات به میدان ناوونا برم و باهات راجب معماری ها، پرنده ها و آدمهایی که از کنارمون رد میشن صحبت کنم.
دلم میخواد بازم برات خاطره تعریف کنم؛ میخوام خاطره های تورو هم بشنوم.
میخوام وقتی خورشید غروب کرد و ماه و ستاره هاش بالا اومدن باهات روی پشت بوم کافه بشینم.
اون لحظه شاید فکر کنی بخاطر سندرومی که دارم به ماه خیره شدم ولی حقیقت اینه که وقتی تو کنارم نشستی من چشمام دیگه هیچی رو جز تو نمیبینه؛ حتی اگه اون چیز ماه مورد علاقم باشه!
A.O.D