🌹مورد پژوهی (۱۶): حمایت از دانش آموزان در نیل به راه حل های در دسترس
سرکار خانم اعظم مرادی (عضو هیات علمی باشگاه درمان کوتاه راه حل محور)
زنگ تفریح بود و بچه ها با هیاهوی زیاد از پله های مدرسه به سمت حیاط می رفتند. تو راهروی مدرسه مشغول صحبت با یکی از معلم ها بودم. صحبتامون تموم نشده بود که یکی از دانش آموزای کلاس چهارم با ناراحتی به سمتم اومد:
- خانم میشه باهاتون صحبت کنم؟
از معلم عذرخواهی کردم و با دانش آموز به دفتر رفتم.
- خانم! معلم ما یه کارای عجیب غریبی میکنه! من نمیدونم واقعا باید چکار کنم!. آخه این چه جور معلمیه؟
اگه بهش می گفتم میفهمم، به نظرم واقعا ناراحتی و اذیت شدی، حلقه اشکی که روی مردمک چشمش وایساده بود و منتظر جاری شدن بود می ریخت.
با قدرت ازش پرسیدم: "میخوام دقیقا بهم بگی موضوع چیه؟!. اشکِ منتظر رو صحنه چشماش انگار از جاری شدن پشیمون شد.آب دهانش رو قورت داد و با جسارت بیشتری گفت:
خانممون گفته حق ندارید سر کلاس برای تراشیدن مداد پای سطل آشغال برید".
- که اینطور!
- بعله. آخه مگه میشه خانم؟ پس من چکار کنم؟؟؟شما بگید من چکار کنم؟.
- خب من که دانش آموز نیستم. سر کلاس خانم شما هم نیستم.
- خب میشه شما باهاشون صحبت کنید؟.
- اوم.... بیا درباره خودت حرف بزنیم. من مطمئنم تو میتونی برای مشکلت راه حل پیدا کنی. حالا ازت میخوام خوب فکر کنی و ببینی که چطور میتونی با مشکلت روبرو بشی. مطمئنم فردا که میبینمت حداقل ۳ تا راه برای حل مشکلت پیدا کردی.
ساعت تفریح بعد:
- خانم من مشکلم رو حل کردم تازه یه راه بیشتر از اونی که شما گفتید پیدا کردم!
- عالیه پس یعنی لازم نیست برای شنیدنش تا فردا صبر کنم؟
- نه خانم ایناها. راه حل های مشکلمو اینجا نوشتمشون!
- خب.... سراپاگوشم. بخون برام...
- میتونم مدادمو تو جامدادیم بتراشم، زنگ تفریح بریزم تو سطل آشغال
یا اینکه تو یه دستمال کاغذی بتراشم
راه سوم اینه که تو جامیزم یه پلاستیک بذارم بتراشم توش.
اما راه چهارم!
اصلا میتونم دو تا مداد بیارمو قبل از کلاس بتراشم تا لازم نباشه وسط کلاس این کارو انجام بدم!
چهار تا راه شد خانم!
- عالیه عزیزم. تو منو غافلگیر کردی، تازه! شاید بیشتر فکر کنی، بازم بتونی راه جدید پیدا کنی.
- شاید! بازم فکر میکنم می نویسم خانم!
- عالیه. پس منتظرم...
سرکار خانم اعظم مرادی (عضو هیات علمی باشگاه درمان کوتاه راه حل محور)
زنگ تفریح بود و بچه ها با هیاهوی زیاد از پله های مدرسه به سمت حیاط می رفتند. تو راهروی مدرسه مشغول صحبت با یکی از معلم ها بودم. صحبتامون تموم نشده بود که یکی از دانش آموزای کلاس چهارم با ناراحتی به سمتم اومد:
- خانم میشه باهاتون صحبت کنم؟
از معلم عذرخواهی کردم و با دانش آموز به دفتر رفتم.
- خانم! معلم ما یه کارای عجیب غریبی میکنه! من نمیدونم واقعا باید چکار کنم!. آخه این چه جور معلمیه؟
اگه بهش می گفتم میفهمم، به نظرم واقعا ناراحتی و اذیت شدی، حلقه اشکی که روی مردمک چشمش وایساده بود و منتظر جاری شدن بود می ریخت.
با قدرت ازش پرسیدم: "میخوام دقیقا بهم بگی موضوع چیه؟!. اشکِ منتظر رو صحنه چشماش انگار از جاری شدن پشیمون شد.آب دهانش رو قورت داد و با جسارت بیشتری گفت:
خانممون گفته حق ندارید سر کلاس برای تراشیدن مداد پای سطل آشغال برید".
- که اینطور!
- بعله. آخه مگه میشه خانم؟ پس من چکار کنم؟؟؟شما بگید من چکار کنم؟.
- خب من که دانش آموز نیستم. سر کلاس خانم شما هم نیستم.
- خب میشه شما باهاشون صحبت کنید؟.
- اوم.... بیا درباره خودت حرف بزنیم. من مطمئنم تو میتونی برای مشکلت راه حل پیدا کنی. حالا ازت میخوام خوب فکر کنی و ببینی که چطور میتونی با مشکلت روبرو بشی. مطمئنم فردا که میبینمت حداقل ۳ تا راه برای حل مشکلت پیدا کردی.
ساعت تفریح بعد:
- خانم من مشکلم رو حل کردم تازه یه راه بیشتر از اونی که شما گفتید پیدا کردم!
- عالیه پس یعنی لازم نیست برای شنیدنش تا فردا صبر کنم؟
- نه خانم ایناها. راه حل های مشکلمو اینجا نوشتمشون!
- خب.... سراپاگوشم. بخون برام...
- میتونم مدادمو تو جامدادیم بتراشم، زنگ تفریح بریزم تو سطل آشغال
یا اینکه تو یه دستمال کاغذی بتراشم
راه سوم اینه که تو جامیزم یه پلاستیک بذارم بتراشم توش.
اما راه چهارم!
اصلا میتونم دو تا مداد بیارمو قبل از کلاس بتراشم تا لازم نباشه وسط کلاس این کارو انجام بدم!
چهار تا راه شد خانم!
- عالیه عزیزم. تو منو غافلگیر کردی، تازه! شاید بیشتر فکر کنی، بازم بتونی راه جدید پیدا کنی.
- شاید! بازم فکر میکنم می نویسم خانم!
- عالیه. پس منتظرم...