Forward from: بدونِ شِکَر
عکس قدیمی را دیدم و به این فکر کردم که آنچه گذشته را حقیر میکند آگاهی است به اندازه همهی سالهایی که بر تو گذشته. گذشته را یک خطِ ممتد میبینی، و به واسطه آن امتداد، بازهای بزرگ از زمان و مکان را به یاد میآوری. این یعنی پیشتر، بالاتر، ایستادهای و داری تماشا میکنی خودت را، زندگیات را در گذشته. تو که هنوز (آن) لذت را نبردهای، هنوز خیلی اتفاقها هیجانزدهات نکرده، او را در زندگیات تجربه نکردهای، و دیگرهایی که خواهند آمد و خواهند رفت را هم. بعضی کتابها را نخواندهای، بعضی سفرها را نرفتهای. خودت را در آن عکس بی اختیار یک نادان میبینی، که قرار است (خیلی) کارها بکند و پوزخند میزنی. لبخندی هم داری. برایِ آن موفقیتهایِ پیش رو و افسوسی هم برای اشتباهاتی که مرتکب خواهی شد، اجتنابناپذیر.
میدانی؟ ثانیهها سپری نمیشوند، میمیرند. پس نگاه کردن به گذشته یعنی حسِ حسرت. افسوس از ناآگاهی از اتفاقهایی که آینده را میسازند، همان نادانی. آیندهای که بخشهایی از آن درباره بیارادگیِ تو است، استیصالِ تو حینِ وقوع و عدمِ وقوع. پس موقع تماشایِ عکسِ قدیمی اذیت هم میشوی، از به یاد آوردن دردهایی (که بیهوده) یا رنجهایی که (با دلیل) کشیدهای. برای موقعهایی که کاری از دستت برنمیآمد. آینده یعنی اطمینان، یعنی دلی که (دیگر) آسان نمیریزد، به قیمت اندک آگاهی نسبت به روزهایی که فکر میکردی امروز چه خوب یا بد است، و نبودند یا هستند.
@sugarffrree
میدانی؟ ثانیهها سپری نمیشوند، میمیرند. پس نگاه کردن به گذشته یعنی حسِ حسرت. افسوس از ناآگاهی از اتفاقهایی که آینده را میسازند، همان نادانی. آیندهای که بخشهایی از آن درباره بیارادگیِ تو است، استیصالِ تو حینِ وقوع و عدمِ وقوع. پس موقع تماشایِ عکسِ قدیمی اذیت هم میشوی، از به یاد آوردن دردهایی (که بیهوده) یا رنجهایی که (با دلیل) کشیدهای. برای موقعهایی که کاری از دستت برنمیآمد. آینده یعنی اطمینان، یعنی دلی که (دیگر) آسان نمیریزد، به قیمت اندک آگاهی نسبت به روزهایی که فکر میکردی امروز چه خوب یا بد است، و نبودند یا هستند.
@sugarffrree