داستان راجع به دختر لبنانیه که تو استرالیا بدنیا اومده و اونجا زندگی میکنه و بخاطر جو مدرسه هویت خودش رو تماما پوشونده موهاش و بلوند کرده و اکثر وقت ها لنز میزاره . تاکسی متوجه نشه اون لبنانیه. پدرش خیلی سختگیره و نمیزاره با دوستاش بیرون بره اون این مورد رو هم پنهان میکنه و هر دفعه برای نرفتنش یه بهانه میاره.
خلاصه اون یه نقاب خیلی محکم رو صورتش نصب کرده تا یوقت کسی اون رو مسخره نکنه یا طرد نشه. یه پسری هم هست تو مدرسه که حرف بقیه براش مهم نیست و بدون خودسانسوری حرفاش و میزنه.
دیگه ادامه اش و بگم داستان لو میره ولی بنظرم داستان قوی بود حرف های قشنگی زده شده و شاید برای خیلی از ماها که خودسانسوری میکنیم یا میترسیم که خود واقعیمون باشیم مفید باشه داستانش برای من جذاب بود و یه روزه تمومش کردم خیلی تو جزئیات نمیره و یه راست میره سراغ اصل مطلب حجمش هم به نسبت خوبه حدودا سیصد صفحه.
بخونیم یا نه؟
کتاب ایده اش متفاوته و جالبه که بخونید و احتمال زیاد احساسات دختره رو خیلی جاها درک کنید.
@crow_feather