Forward from: دادگستر(حقوقی) وکیل خود باشید
رادیو دارد بی وقفه می خواند ؛ " شد خزان ، گلشنِ آشنایی " ... و من تو را در تاریک ترین راهروی زندگی ، برای آخرین بار ، در آغوش می کشم و سرم را روی شانه های تب زده ات می گذارم ، بوی عطر تنت در دالان احساسم می پیچد و مست می شوم از بودنت ، شانه های تو در حصار دستانم می لرزد ، سرم را بلند می کنم و روبه روی صورتت می گیرم ، هرم نفس های داغت را روی پیشانی ام حس می کنم و خیسیِ اشک های آخری که می ریزی ، و بدیع زاده می خواند ؛ " عشق و وفاداری ، با تو ندارد سود " ... دست می کشم روی چشم های خیست ، بغضم را شبیه فرمانده های جنگ ، نگه می دارم ، میان تاریک ترین راهروی زندگی رهایت می کنم و می روم ،
و بدیع زاده باز هم می خواند ؛ شد خزان ، گلشنِ آشنایی ...
بیرون از این راهرو ، تمام جهان ، پاییز است ،
و دست های من ، هنوز هم خیس ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌺🌺 @dadgostar_hoghogh
و بدیع زاده باز هم می خواند ؛ شد خزان ، گلشنِ آشنایی ...
بیرون از این راهرو ، تمام جهان ، پاییز است ،
و دست های من ، هنوز هم خیس ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🌺🌺 @dadgostar_hoghogh