هیچ موقع فکر نمیکردم نگاه کردن به یه تخت نوزاد تازه متولد شده اینقدر برام حس های عجیبی داشته باشه...!
تختی که از شب تا صبح در کنار تخت من بود و نگاه گاه و بی گاه و همراه با درد من به آن، درد و نگرانی و امید را در وجودم بر افروخته میکرد.و هر بار این سوالات را در ذهنم تکرار میکردکه؛ خدایا آخرش چه میشود؟!آیاختم به خیر میشود یا نه؟!پس کی تمام میشود این درد شیرین؟! کی؟! کی...؟!
و در نهایت بعد حدود ۱۱ ساعت دختری که ماه ها انتظار دیدنش را می کشیدم از عرش الهی به این تخت فرود آمد و مرا برای دومین بار مادر کرد...و حالا این منم که همواره شکر گذار الطاف الهی ام و بسیار خوشحالم از این اتفاق نو...!
#مادرانه
#مامان_سمانه
دانه دانه با فرزندانه همراه شوید:
http://telegram.me/danedanedordanefarzandane
تختی که از شب تا صبح در کنار تخت من بود و نگاه گاه و بی گاه و همراه با درد من به آن، درد و نگرانی و امید را در وجودم بر افروخته میکرد.و هر بار این سوالات را در ذهنم تکرار میکردکه؛ خدایا آخرش چه میشود؟!آیاختم به خیر میشود یا نه؟!پس کی تمام میشود این درد شیرین؟! کی؟! کی...؟!
و در نهایت بعد حدود ۱۱ ساعت دختری که ماه ها انتظار دیدنش را می کشیدم از عرش الهی به این تخت فرود آمد و مرا برای دومین بار مادر کرد...و حالا این منم که همواره شکر گذار الطاف الهی ام و بسیار خوشحالم از این اتفاق نو...!
#مادرانه
#مامان_سمانه
دانه دانه با فرزندانه همراه شوید:
http://telegram.me/danedanedordanefarzandane