نینا: میخواهم ببینم نویسنده مشهور و نابغه بودن چطوری است.
مشهور بودن چه احساسی در انسان تولید میکند. راستی شهرت چه حالتی در شما به وجود میآورد؟
تریگورین: چه حالتی؟ مطمئنم که هیچ! هرگز در این باره فکر نکردهام.
این احساس شما دو حالت دارد:
یا در شهرت من مبالغه میکنید
یا اصلاً آن را حس نمیکنید.
نینا: ولی کاش میخواندید
در روزنامهها راجع به شما چه مینویسند!
تریگورین: بله، وقتی تمجیدم میکنند خوشحال میشوم، وقتی هم ازم بد میگویند یکی دو روز کجخلق میشوم.
نینا: چه دنیای عجیبی!
نمیدانید چقدر نسبت به شما حسادت میکنم!
سرنوشت انسانها چقدر باهم فرق دارد!
گروهی به سختی وجود گمنام و یکنواختشان را به پایان میبرند.
آنها همه مثل هم اند،
همه بدبختند؛
ولی گروهی دیگر - مثلاً شما- در هر یک میلیون، یک نفر مثل آنهاست.
زندگیشان متنوع،
پر از شکوه و درخشندگی است.
شما خوشبختید.
تریگورین: من خوشبختم!
نه … شما از شهرت و خوشبختی،
از درخشندگی و زندگی متنوع حرف میزنید؛ ولی برای من تمام این کلمات زیبا، مثل غذای لذیذی است که هرگز طعم آن را نچشیدهام.
شما خیلی جوان و سادهاید.
نینا: زندگی شما عالی است!
تریگورین: چه چیزش واقعاً عالی است؟
من باید فوراً بروم و بنویسم.
معذرت میخواهم،
نمیتوانم پیش شما بمانم.
به قول معروف شما انگشت روی نقطه حساس گذاشتهاید.
کمکم دارم دچار هیجان میشوم،
حتی کمی هم ناراحت شدهام؛
ولی بگذارید ادامه بدهیم؛
از زندگی عالی و درخشان من صحبت کنیم … بسیار خوب، از کجا شروع کنیم؟
وقتی یک نفر شب و روز
جز به ماه به هیچ چیز دیگر فکر نکند،
کمکم یک خیال ثابت، خیال ماه،
تمام زندگیش را دربر میگیرد.
من هم برای خودم یک ماه دارم،
شب و روز گرفتار یک فکر ثابتم:
این که باید بنویسم،
باید بنویسم، باید …
هنوز یک داستان را تمام نکرده
دومی را شروع میکنم،
بعد سومی را،
چهارمی را،
بدون وقفه مینویسم.
با عجله پست میکنم،
باز مینویسم،
نمیتوانم طور دیگری بنویسم.
از شما میپرسم کجای این زندگی عالی و درخشان است؟ زندگی پوچی است!
@Darrkoobمرغ دریایی | #آنتوان_چخوف