شاید ما از هم جدا شدیم..
ولی قلبامون به هم گره خورده بود، یجوری ک اصلا نمیشد جداشون کرد...
انگاری ک همو کامل میکنن و یکیشون نباشه دیگه قلبامون نمیتونن نفس بکشن..
ولی این گره با هر لحظه ای ک بیشتر ازت متنفر شدم بازتر و بازتر شد، الان رسیدیم به اخرین گره.
اخرین گره ام باز شد..
همه چیز برگشت به اون روز اولی که به دنیا اومدم و قلبم به جز خودم کسی رو نمیشناخت.
ولی قلبامون به هم گره خورده بود، یجوری ک اصلا نمیشد جداشون کرد...
انگاری ک همو کامل میکنن و یکیشون نباشه دیگه قلبامون نمیتونن نفس بکشن..
ولی این گره با هر لحظه ای ک بیشتر ازت متنفر شدم بازتر و بازتر شد، الان رسیدیم به اخرین گره.
اخرین گره ام باز شد..
همه چیز برگشت به اون روز اولی که به دنیا اومدم و قلبم به جز خودم کسی رو نمیشناخت.