دبی فورد


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


کانال اختصاصی دبی فورد
مطالب دبی فورد در این کانال کاملا اختصاصی قرار میگیرد
@hossein_akbarlu
هر گونه کپی برداری "بدون" ذکر منبع مجاز نیست

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter




ادامه ...

همچون همه داستان های خوب دیگر، رویاهای فردی ما نیز زمینه ای دارند که همواره در طول زندگی مان تکرار می شوند. حال اگر به نتیجه گیری هایمان در مورد رویدادهای متفاوت زندگی گوش فرا دهیم، می توانیم زمینه منحصر به فرد داستان زندگی مان را درک کنیم، زیرا این نتیجه گیری ها زندگی آدمی را شکل می دهند و ویژگی های او را می سازند.نتیجه گیری ها ما به باورهای موهوم و تاریک ما تبديل می شوند، باورهایی نا آگاهانه که افکار و اعمال و گفتار ما را در کنترل خود دارند.
این باورها هستند که برای مان روشن میکنند چقدر سزاوار عشق و خوشبختی و موفقیت هستیم. این باورها ذهن ما را می سازند و مرزهای شخصی مان را تعیین میکنند. این باورهای موهوم همچون واقعیت جلوه میکنند و مانع بروز رؤیاها و خواسته های شخصی ما میشوند.
نکته مهم این است که باورهای موهوم از خرد و دانشی برخوردارند که آدمی برای پیروز شدن برابر ناکامی ها در زندگی روزمره به آن نیازمند است. باورهای موهوم ما را تشویق میکنند که به جبران کاستی هايمان همت کنیم و به انسانی خلاف آنچه خودمان میگوییم، تبدیل شویم. باورهای موهوم ما را وادار میکنند که ارزش های خود را به اثبات برسانیم، که ثابت کنیم فردی دوست داشـتنی هستیم و ارزش زیادی داریم
اما هنگامی که تنها می شویم، آن باورهای موهوم ما را تخریب میکنند و با منفی بافی تمام آرزوها و رویاهایمان را نقش بر آب و با پیام هایشان زندگی ما را محدود میکنند.

دبی فورد
راز سایه
ص 14 و 15


داستان، زمینه آن، و سایه

داستان های ما هدفی دارند. با اینکه برای مان محدودیت پدید می آورند، به ما کمک میکنند از خودمان تعریفی داشته باشیم و به این ترتیب خود را گمشده ای در این دنیا نیابیم. زندگی در داستانمان به بودن درون کپسولی شفاف می ماند. دیوارهای نازک و شفاف آن همچون پوست های ما را به دام می اندازند. گرچه می توانیم به بیرون آن کپسول خيره شویم و دنیای اطرافمان را مشاهده کنیم، در درون آن کپسول امن به دام افتاده ایم و در آن سرزمین آشنا احساس آرامش و راحتی میکنیم. اما در دل آگاهیم که هر فکری کنیم، هر کاری انجام دهيم و هر چه بگوییم، در هر حال راه به جایی نداریم. داستانمان ما را از دیگران جدا میکند و میان ما و دیگران مرزهایی خاص پدید می آورد. توانایی هایمان را محدود میکند و امکانات ما را از بین میبرد.
حتی با اینکه به شدت مشتاقیم با دیگران ارتباط بر قرار کنیم، این داستان ها میان ما جدایی می اندازند، نیروی زیستن ما را کاهش میدهند و حاصلی جز احساس خستگی، پوچی، بی ارزشی و نا امیدی در بر ندارند. این داستان های قابل پیش بینی سرنوشت ما را می سازند و تا وقتی در چارچوب داستان های خود زندگی می کنیم، عادت هایمان تکراری و بی ارزش می شوند، رفتار و کرداری ناشایست داریم و همواره با خودمان حرف می زنیم.

ادامه دارد ...

دبی فورد
راز سایه
ص 13 و 14




ادامه ...

از آن لحظه، احساس گم گشتگی، تنهایی، جدایی و ترس کردید. ناگهان دریافتید گم کرده ای دارید و واقعا هم همین طور بود. درد جدایی از گنج وجودتان به غم از دست دادن بهترین دوست تان می مانست. از درون طالب بازگشت به خود واقعی تان بودید. بنابراین بيرون از وجودتان دنبال چیزی میگشتید که خلا زندگی تان را پر کند و به احساس بهتری دست یابید.
کوشیدید با دیگران ارتباط برقرار کنید و درپی کسب موفقیت و پاداش رفتید، به این امید که گمشده خود را بیابید. توجه تان را به جسم و حساب بانکی تان معطوف کردید تا شاید آن احساس خوب گذشته را تجربه کنید. یا شاید شما نیز همانند من به پوچی رسیدید و خود را نالايق یافتید؛ احساسی چنان نیرومند که به قدری سریع شما را در برگرفت و عمق وجودتان را پر کرد که بیشتر زندگی تان را صرف یافتن چیزی برای تكميل وجودتان کردید. اما هرچه گشتید آن را پیدا نکردید.

دبی فورد
راز سایه
ص 6 و 7


ادامه ...

شما بسیار باهوش بودید که توانستید این راز را پنهان نگه دارید. نه تنها توانستید دیگران را متقاعد کنید که آن موهبت را در اختیار ندارید، بلکه رفته رفته خود نیز عدم وجود آن را باور کردید، تنها به این دلیل که همچون پدر یا مادری مهربان از آن موهبت مراقبت کردید. این موهبت راز شما بود که فقط خودتان از آن آگاهی داشتید. شما آن قدر خلاق بودید که توانستید خود را دقیقا خلاف آنچه واقعا هستید نشان دهید و این کار را کردید تا خود را از آسیب افرادی در امان بدارید که از استعدادهای ذاتی شما ناراحت یا خشمگین می شدند
اما پس از گذشت روزها، ماه ها و سالها که این گنجینه ی گرانبها را پنهان کردید، کم کم این داستانتان باورتان شد و به همان کسی تبدیل شدید که او را برای نگهبانی از راز تان آفریده بودید. در آن لحظه حتی دیگر به خاطر نیاوردید که موهبت خدادادتان را دفن کردهاید. نه تنها از یاد برده بودید که آن را کجا دفن کرده اید، بلکه دیگر به خاطر نمی آوردید که چه چیزی را پنهان کرده بودید. روشنایی، عشق، شکوه و زیبایی داستانتان همگی بر باد رفت و دیگر از یاد بردید که اصولا رازی داشتید.

ادامه دارد ...

دبی فورد
راز سایه
ص 6


ادامه ...

آنگاه اتفاقی افتاد. دنیایتان دگرگون شد. فردی یا چیزی بر نور شما سایه انداخت. از آن لحظه دچار هراس شدید که مبادا خود و همه موهبتهای پرارزش زندگی تان در این دنیا در ناامنی گرفتار آیند.
ترسیدید که اگر این موهبت را پنهان نکنيد به آن آسیبی وارد آید، مورد سوء استفاده قرار گیرد یا آن را به یغما ببرند. با تمام وجود آگاه بودید که این موهبت به کودکی بیگناه و ارزشمند می ماند که به شما سپرده شده است تا مورد حمایت قرار گیرد. بنابراین شما نیز همچون پدری دلسوز یا مادری مهربان، هر کاری از دست تان برآمد انجام دادید. کوشیدید کسی متوجه آن گوهر گرانبهایی نشود که در وجودتان دارید، تا نتواند آسیبی به آن وارد آورد یا آن را از شما بستاند. سپس همچون كودکی خلاق، روی آن سرپوش گذاشتید و آنگاه کردار، شخصیت یا چنان نمایشنامه ای خلق کردید که حتی به ذهن کسی هم خطور نمیکرد شما نگهبان آن موهبت درخشان هستید.

ادامه دارد ...

دبی فورد
راز سایه
ص 5 و 6




شما و داستانتان

تصور کنید از همان هنگام تولد می دانستید استادی هستید با نیرویی ماورای معیارهای معمول که از مواهب و استعدادهای خداداد زیادی برخوردارید و می توانید هرگونه که خودتان مایل باشید آن موهبتها را به جهان عرضه کنید. مجسم کنید که با قلبی مملو از نیروی شفابخش عشق به همه اطرافیانتان پا به عرصه وجود گذاشتید. تصور کنید از نیرویی درونی برخوردار بودید که می توانستید به تمام خواسته ها و نیازهایتان تحقق بخشید. حال آیا این امکان وجود دارد که احساس کنید در این دنیا هیچ کس همسان شما وجود ندارد؟ و آیا با هر ذره از وجودتان ایمان دارید که نه تنها از درخشندگی این دنیا برخوردارید، بلکه خودتان روشنایی بخش دنیای اطرافتان هستید؟ آیا هرگز این امکان برایتان پدید آمده که ژرفای وجودتان را بشناسید و از موهبت هایی لذت ببرید که به شما ارزانی شده است؟ حال لحظه ای بیندیشید و ببینید زمانی را به خاطر می آورید که به واقعیت وجودی تان پی بردید و فهمیدید به راستی کیستید؟

ادامه دارد ...

دبی فورد
راز سایه
ص 5


برای بیرون آوردن روشنایی باید به درون تاریکی رفت، هر گاه احساس یا میلی را سرکوب می کنیم، قطب مخالف ها را نیز سرکوب میکنیم، با نفی زشتی های خود از زیبایی هایمان می کاهیم، با نفی ترس خود ،از شجاعتمان کم می کنیم،و نفی حرص و از خود بخشندگی مان را کاهش می‌دهیم.

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 18


اگر عظمتی مشاهده میکنید، در واقع عظمت خودتان را میبینید. چشمانتان را ببندید و به این نکته بیندیشید. اگر عظمت فرد دیگری را تحسین میکنید، آنچه می بینید عظمت خودتان است. شاید شما به شیوهای متفاوت این بزرگی را نشان می دهید، اما اگر جنبه عظمت را در خود نداشتید، نمی توانستید این ویژگی را در دیگری تشخیص دهید. اگر شما این خصلت را نداشتید، جذب آن نمیشدید. هرکس مردم را به گونه های متفاوت می بیند، زیرا هرکس ویژگی های خود را به آنها فرا می افکند. وظیفه ماست که آنچه را در دیگران الهام بخش خود می بینیم، شناسایی کنيم و آنگاه ویژگی هایی را که از خود دور کرده ایم، باز پس بگیریم.

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 68


هنگامی که با این انگیزه درونی به پیش رانده می شوید که شخص به خصوصی نباشید، اغلب نقطة مقابل آن شخصیت خواهید شد. به عبارت دیگر شما این حق را ازخود می گیرید که انتخاب کنید حقیقتا در زندگی چه می خواهید باشید. هنگامی که جنبه ای را در خود نمی پذیرید، آن جنبه، زندگی شما را اداره میکند

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 109 و 110


فریاد زدن روش خوبی برای رها کردن احساسات سرکوب شده است. بیشتر اوقات صدای ما به مفهوم واقعی کلمه خفه شده است و نمی توانیم گسترة كامل صدایمان را به کار بریم.
هنگامی که به خود اجازه می دهید، از ته دل و با تمام وجود فریاد بکشید، می توانید واقعاً انرژیهای سرکوب شده را آزاد کنید. اگر نمیخواهيد مزاحم کسی شوید، سرتان را در بالش فرو ببرید و فریاد بکشید. اگر هیچگاه فریاد نکشیده اید و یا در خانوادهای بزرگ شده اید که بیش از اندازه داد و فریاد شنیده اید،
شاید تصمیم گرفته باشید که فریاد زدن اصول کار بدی ست، اما باز هم این گفته را یادآوری میکنم که: 《آنچه را نمی توانید باشید، نمیگذارد باشید.》 پس فریاد بکشید مهم است که تمامی گستره احساسات خود را در اختیار بگیرید.

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 105


بدبینی و خوش بینی، الهی و اهریمنی بودن، بی باکی و ترس، همگی ویژگیهای خفته در درون ما هستند، اگر این ویژگی‌ها را شناسایی نکنیم و روانمان در نیامیزیم، خود آنها دست به کار می شوند. بسیاری از ما از هر دو بخش تاریک و روشن وجود هراس داریم، بسیاری از ما می‌ترسیم به درون خود بنگریم و این ترس ما را وادار کرده چنان دیوارهای قطوری بنا ت که دیگر به یاد نمی‌آوریم در است کسی هستیم

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 18


عاشق وجود خود باشیم

یکایک جنبه‌های وجود ما به درک و مهربانی نیاز دارد. اگر ما مایل نباشیم که این محبت را نسبت به خود روا داریم، چگونه می توانیم انتظار داشته باشیم که جهان آن را نثار ما کند؟ هستی، همانگونه است که ما هستیم. عشق نسبت به خود باید در وجودمان رسوخ کند و تمامی سطوح آن را در برگیرد. برخی وجود درونی خود را دوست دارند، اما نمی‌توانند بیش از یک دقیقه سر و وضع خود را در آیینه ببینند و برخی دیگر از همه پول وقتشان را صرف ظاهر می‌کنند و از آنچه در درون دارن بیزار هستند. زمان آن رسیده است که به تمامیت وجود مان توجه کنیم تا بتوانیم هر بخش درونی یا بیرونی بیرونی را که مایل باشیم، آگاهانه دگرگون نماییم. اکنون زمان آن است که عاشق وجود خود باشیم یکایک اجزای ما موهبتی را در بر دارد. با دوست داشتن و در آغوش کشیدن تمامی وجودمان می توانیم حقیقتاً همه افراد را دوست بداریم و در آغوش بگیریم.

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 51




پذیرش

با پذیرش این حقیقت که هر یک از ما تمامی ویژگی های هستی را در خود داریم، می توانیم از تظاهر به این که همه چیز نیستیم دست بکشیم. بیشتر ما آموخته ایم که با سایرین تفاوت داریم، برخی از ما خود را بهتر از دیگران می پنداریم و بسیاری از ما خود را بی کفایت می دانیم. این داوری‌ها زندگی ما را شکل می‌دهند. این داوری‌ها به آن منجر می شود که بگوییم 《من مثل تو نیستم》 شاید به عنوان یک سفیدپوست باور داشته باشید که با سیاه پوست ها تفاوت دارید و یا به عنوان یک سیاه‌پوست گمان می‌کنید که با آسیایی‌ها و اسپانیایی‌ها متفاوت هستید. یهودیان معتقد هستند که با کاتولیک ها تفاوت دارند و محافظه کاران دست راستی خود را با آزادی‌خواهان دسته چپی متفاوت می دانند. فرهنگ ما به ما می‌آموزد که تفاوت بنیادی با دیگران داریم. از دوستان و وابستگان خود نیز تعصب های کسب می کنیم. 《من و شما با هم تفاوت داریم چون شما چاق هستید و من لاغر، من باهوش هستم و شما کم هوش، من ترسو هستم و شما شجاع، من آرام هستم و شما پرخاشگر، من بلند حرف می زنم و شما آرام》 این اعتقادات توهم جدا بودن ما را پابرجا نگه می دارند. آنها موانعی درونی و بیرونی ایجاد می‌کنند که ما را از در آغوش کشیدن کل وجودمان باز می دارد. این اعتقادات سبب می شود که ما پیوسته همدیگر را نشانه رویم

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 40 و 41




جهان در درون ماست

《ما در جهان نیستیم جهان در درون ماست》نخستین باری که این مطلب را شنیدم، حیرت کردم چگونه ممکن است جهان در درون من باشد؟ چگونه ممکن است شما - یعنی یک انسان دیگر - درون من زندگی کنید؟ مدت زیادی طول کشید تا فهمیدم آنچه در واقع در درون من وجود دارد هزاران ویژگی و خصلتی است که هر انسان را شکل می‌دهد، در هر انسان نقش کل بشریت ترسیم شده است. دیدگاه کل نگرانه کیهان به ما می‌آموزد که هر یک از ما نمونه کوچکی از کل عالم هستیم و هر یک از ما تمامی دانش کل عالم را دارا می باشیم. اگر تصویر تمام نگار کارت اعتباری یا گواهینامه رانندگی را قطعه قطعه کنید و به یکی از قطعه‌ها اشعه لیزر بتابانید، نمای از تصویر کامل را مشاهده خواهید کرد. به همین ترتیب با مطالعه یک انسان، تصویر کل هستی را درخواهید یافت نقش هستی در DNA ما قرار دارد

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 38


ما همگی آرزو داریم الوهیت خود را شکوفا کنیم، اما فراموش کردیم که هر بذری برای رشد و نمو نیاز به خاک حاصلخیز دارد. ان خاک حاصلخیز و مکان مناسب، درون ما و در سایه قرار دارد. باید این مکان را بپذیریم، دوست بداریم و به آن توجه کنیم تا گل های وجودمان شکوفه ها شود

دبی فورد
نیمه تاریک وجود
ص 35

20 last posts shown.

577

subscribers
Channel statistics