⚜️.: ديدگاه :.⚜️


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


"دیدگاه " چکیده ی نوشته ها و دل نوشته هایی است، از دریچه ی نگاهِ دکتر علی مندنی پور به فرهنگ، اجتماع، حقوق، سیاست و اقتصاد.

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


مورد خطابم قرار داد، که:
این خیزشِ بزرگ و رستاخیزِ مردمی را قبل از پیدایش "رستاخیزِ آریامهری" در عالم خواب و بیداری به چشم خود دیده ،پیش بینی کرده و از همان موقع با چهره نورانی این سیّدِ جلیل القدر(آیّت الله خمینی) و سلاله ی پاک پیامبر(ص) آشنا بوده و همه را به پیروی از حضرتِ ایشان دعوت می کرده!
و از همه مهّم تر در جریانِ تظاهرات پاییز ۵۷ همین چهره آشنا را به دفعات در قرصِ ما مشاهده فرموده !
طُرفه آنکه، برای صدقِ گفتارش، ازآدم هایی به عنوانِ شاهدِ "فعالیّت های انقلابی اش " در پیروزی انقلاب نام می‌برد ،که ماه ها پیش از اوج گیری مبارزات مردم ، دار فانی را وداع گفته بودند!!
و همچنان به رسمِ زمانه، شانه به شانه "قدرت "، در خطّ انقلاب، البته در راهرو شعار، حرکت می کرد،تا....!

گذشت و گذشت ،
بعد از رحلتِ رهبرِ کبیر انقلاب و نزدیکی های دوره بازنشستگی اش، باز هم شانس مصاحبتِ با این مرّبی "خوش مشرب" در چند مناسبت دست داد و این بار و هر بار سازِ خود را کوک و نوار تکراری اش را از سر گرفته ، مسُئولان وقت را تحسین، زبان به ستایش شان گشوده و نعمت وجودشان را شکر گزار!
و مثل همیشه از :
"سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست" مایه می گرفت و چونان نوازنده ای چیره دست، با مهارتی مثال زدنی به نواختنِ این "ساز کهنه و شکسته"، بانُت های جدید ادامه می داد، تا آنگاه که جان به جان آفرین تسلیم کرد!

فارغ از چگونگی، ماهیّت، و هدفِ از انجام چنین حرکت هایی در قالبِ: "تظاهر وریا " که به قولِ حافظ پشمینه پوش :
" آتش رَزق و ریا خرمنِ دین خواهد سوخت"!
نشان دادنِ لایه‌های زشتِ ریاکاریِ نهادینه شده، در فرهنگِ پنداری ،گفتاری و کرداری مان در گذرِ زمان است و وازگو کردن نقشِ "واعظانی" که باز هم به تعبیرِ حافظ شیرین سخن :

" چون به خلوت می رَوند، آن کار دیگر می کنند"

آنانی که نان را به نرخ روز خورده و به فرهنگِ یک رنگی و صداقت پشت پا زده ،اخلاق را لگد مال کرده و نام و نان شان را در رَزق وریا ،ظاهر سازی و چند رنگی جستجو کرده و می جویند!
هم آنانی که اگر قدّ بدهد، راحت اصول و ارزش ها را نادیده می گیرند!


زمان سنج هایی ،که جز به مصالح و منافعِ خود و اَعوان و انصار شان به هیچ چیزی نظر نکرده و نمی کنند و عقربه شان را بر روی خواست و نیاز شخصی تنظیم ، تا آنجا که :
باد به هر سمت بِوزَد ، همان مسیر را پیش می گیرند!



جماعتی فخر فروش، طلبکار ، بی مبالات و بی خیال و بدونِ احساس مسئولیّت ،با یک دنیا ادّعا و در عین حال سخت بی وفا و قدر ناشناس !
هم آنانی که که بیشترین لطمه را در گذرِ تاریخ بر پیکره فرهنگ کهنِ این سرزمین نواخته و می نوازند !

جماعتی "حقّ بجانب"

که تا دلتان‌بخواهد، در خانه ، کوچه ،محلّه ، اداره ،خیابان و ... پر شمار و در تردّداند!

"آقا جان نثار" درد مُزمنِ تاریخ همه اجتماعات بشری ، و
قصّه ی پر غصّه سرزمینِ هزار و یک شبِ زمانه ی من و توست!
قصّه ای تکراری ،خسته کننده و ملال آور، که تا بوده و نبوده خواب از سرِمان در ربوده !


یا حقّ

https://t.me/deedgaah


علی مندنی پور


"آقا جان نثار "

سال تحصیلی۴۶-۴۵ در زمره ی نخستین دانش آموزانِ سال اوّل دبیرستان دکتر شریعتی سابق! (رضا پهلوی اسبق) یاسوج شانسِ ورود به این به اصطلاح اوّلین واحدِ آموزشی منطقه را پیدا کردم.

دبیرستانی در یک خانه سازمانی، واگذار شده از جانب فرماندارِ وقت، با سه اتاق ۱۸ تا ۲۴ مترمرّبعی و یک سالن حدود ۴۰ متری.

در قالبِ دو کلاسaو b
مهر ماه و قسمتی از آبانماه را بدون زیرانداز، رویِ موزائیک هایِ سرد به صورت نشسته سپری کردیم ،به زودی با همّتِ مسئولان آموزشی که خدایشان رحمت کند.
صندلی‌های فلزی دسته دار و آکبند در آنجا مستّقر، از زمین نشینی رها گشته و بالا نشینی اختیار کردیم !
حسّ بسیار خوبی داشتیم، گویی از فرش به عرش رسیده باشیم!

وسیله گرمایشی مان خلاصه می‌شد، در یک چراغِ (والورِ نفتی کهنه) عهدِ پیشا علاءالدینی، که آن هم به روالِ معمول ، در کنار صندلی آقا معلّم جا خوش کرده بود !

همه ،هم دوره ای ها و هم سن و سال هایم ،هم آنانی که فصل سرما را در کلاس های درس اینچنینی، با صندلی های تک نفره و تمام فلّزی و در چنین حال و هوایی گذرانده و سوزِ سرما را حسّ کرده اند، خوب می‌دانند، تجربه ی نشستن بر روی این صندلی ها در آن روزهایِ سرد و برفی زمستان، در منطقه ی سردسیر، خاصّه در ساعت اوّلِ کلاس درس، به ویژه برای دانش آموزانی که از داشتن حدّاقل پوششِ فصل بی بهره باشند ، یعنی چه ؟!

بیش از ۹۵ درصد دانش‌آموزانِ این دو کلاس، از روستاهایِ مجاور ،در شعاعی متفاوت از ۲ تا ۷ کیلومتر و شاید هم بیشتر، به این تنها

دبیرستانِ تک پایه و تک جنسِ شهر ،که چه بگویم، روستای کوچک آن روز و شهر شلوغ و پر مشکلِ امروز ،پیاده آمد و رفت می‌کردند.
بد نیست بدانید، در آن روزها تعدادِ اتومبیل های دولتی و شخصی از تعداد انگشتانِ دو دست در حوزه ی شهرستان تجاوز نمی‌کرد!
معلّم ها همگی عاریتی و سپاهی دانش بودند، که از شهرهایِ مختلف:
( رشت ،ساری، تهران، اصفهان و شیراز ) قرعه فالِ خدمتِ سربازی در این دیارِ محروم به نام شان رقم خورده بود!
و به حقّ یک به یک پرنشاط ، زحمتکش و علاقمند.

از شما چه پنهان، دل هامان خوش بود، گویی درِ دنیای جدیدی را بررویمان باز کرده باشند .
قانع بودیم وکم توّقع و پرتحرّک !
جیب ها مان خالی بود ،ولی تا دلتان بخواهد امیّد به آینده پیشِ رو ،انگیزه بالا، شور و نشاط و سرزندگی و همدلی در حدِ عالی.

تغذیه رایگان برایمان مایه دلگرمی و بهانه ای برای حضور بیشتر در کلاس درس شده بود!
بدون استثناء، همگی در انتظارِ لحظه موعودِ "زنگِ تفریح" و نواختنِ چکّش کوچک بر رویِ تکّه ورقِ آهنِ سوراخ شده ی آویزان در گوشه حیاط چندمتری با دستانِ احمد برنجی مازندرانی تند و تیز و ریز نقش ، هم او، که هم زمان، هم مدیر بود و هم معلّم انگلیسی و هم ناظم ! در ساعت ۱۰ صبح ،دقیقه شماری می کردیم .
آن روزها برنامه فراگیرِتغذیه رایگان در آموزش و پرورش تازه جان گرفته بود و به توزیعِ بیسکویت منحصر می‌شد، ولی با گذشتِ زمان کشمش،پسته،شیر و در بعضی از شهرها موز و پرتقال هم جای پایی باز کرد.

به اقتضای سن و سال، بسیاری از دانش آموزان در رده‌های مختلفِ تحصیلی به پوشیدنِ لباسِ پیش آهنگی با انگیزه ی حضورِ بیشتر در نشست های اجتماعی و شرکت در اردوها رغبت بسیاری نشان می‌دادند. آموزش‌های عملی در این مقطع ، سازنده بودو کاربردی و اثرگذار و حسّ
زیبای تعاون، یاری ،همکاری، نوع دوستی و فرهنگ کارِ جمعی را ترویج و تشویق می‌کرد .
خوب به یاد دارم، مرّبی پیش آهنگی مان، مردی مبادیِ آداب خوش‌پوش،پر انگیزه، لبریز از انرژی ، وظیفه شناس وصد البّته پایِ ثابت تمام اردوها ، وردِ زبان اش شده بود:

"شَها ما جان نثارانیم، پیشاهنگِ هوشیاران "

شرکت کنندگان نیز،خرسند از شرکتِ در این اردوها چنانچه ایجاب می کرد و رسم زمانه بوده وهست ، بی توّجه و بی درنگ ،به تقلیدِ از مرّبی "دوست داشتنی"، در هر نشست و بر خاستی، طوطی‌وار و با صدای غرّا به پیروی از ایشان ، شعار را تکرار می کردند!

کار به جایی رسیده بود، که همگی به جای نام بردن از اسمِ فامیلِ این بزرگوار، از وی با عنوانِ "آقا جان نثار" یاد می‌کرد ند!

بینش و منش و روشِ" آقا جان نثار" چنان می نمود، که گویی تمام وجودش با تار و پودِ این شعار گِره خورده و در آن ذوب شده باشد!
سالها گذشت ،ورق برگشت و انقلاب به ثمر رسید .
بگذریم ،از اینکه در کورانِ خیزشِ مردم ،موضعِ "آقا جان نثار" چه بود ،که قابل درک است و روشن وبی نیاز از پرسش!
در نخستین برخورد چهره به چهره ای که پس از پیروزی انقلابِ اسلامی باوی داشتم ، با صدایِ رسایِ همیشگی ، در حالی که بادی به غبغب مبارک انداخته بود، با ژستی حقّ به جانب و نگاهی طلبکارانه واز بالا به پائین و در جایگاهِ یک انقلابی تمام‌عیّار !


کتابِ مردم شریف و نجیب مان جدا کنیم.
و با برخورد غیر اصولی مان با آنها، آب به آسیاب بیگانگان نریزیم و فرصت سوء استفاده را از آنان سلب نمائیم.

قصّه غم انگیز و در عین حال بسیار ظریفی است، نیازِ مبرم به دقّت و واقع بینی مسئولان و مردم دارد.
یادمان باشد،
ندیدن واقعیّت های تلخ و ملموس و بی تفاوت از کنار آنها ردّ شدن، کفّه ی مصیبت را سنگین تر کرده و بی تردید، تالی فاسد این نوع نگرشِ به دردهای مبتلابه جامعه، در آینده آزارمان خواهد داد!

اعتماد عمومی را بیش از این خدشه دار نکنیم، بر گرداندن این سرمایه بزرگ اجتماعی کار آسانی نخواهد بود و از هر مدّعی ساخته نیست. اجازه ندهیم ،خدای نا کرده با حرکت نسنجیده مان به هَدَر رود!

تجربه نشان داده ،تقابل هرگز راه حلِ پسندیده و مناسبی برای پایان دادن به چنین رویداد هایی نبوده ونیست.
خشونت، خشونت می آفریند.

و کلام‌ آخر آنکه؛
مردم ۴ دهه است ،در هر شرایطی در پایِ علم وکتل ما ن سینه زده و می زنند،و دیَن شان را به بهترین شکل ممکن به انقلاب و کشور اداء نموده و می نمایند، رواست ما نیز اداء دَین کرده و به تکلیف خویش عمل کنیم.
مگر نه این است ، حقّ و تکلیف بعنوان یک قاعده شناخته شده ی فقهی-حقوقی لازم و ملزوم یکدیگرند؟

" چشم ها را باید شست ، جور دیگر باید دید"

یاحقّ.

https://t.me/deedgaah


علی مندنی پور

به نامِ آنکه جان را فکرت آموخت.

دیر زمانی است ، برای اهلِ درد ودرک قابل پیش بینی بود، امّا نه در این قدّ و قوّاره و با این شکل وشمایل!

ای کاش مدیران و مسئولان مدّعی بینش و آگاهیِ این مرز و بوم ،زودتر پنبه از گوش شان در می آوردند و چشمان مبارک شان را بر روی واقعیّت ها می گشودند و به درد دل هایِ تل انبار شده ی شهر وندانِ کم توّقع ،صبور و قانع، نه در شعار، که در عمل کمی تا قسمتی گوش فرا می دادند، تا کار به اینجا نمی رسید!
حالا هم دیر نشده ، می گویند:
" ماهی را هر وقت از آب بگیری ،تازه است"!
چه ،با درایت و دور اندیشی و مردم داری، که در بسیاری از مدیران و مسئولان به ویژه در راس هرم حاکمیّت ونیز شخصِ دکتر روحانی به عنوانِ مسئول اوّل اجرایی کشور از دیدگاه قانون اساسی سراغ داریم، می توان امیّدوار بود ،که از دلِ این تهدید ها فرصت بیا فرینیم، وچرا که نه؟

فرصتی که در خلالِ آن به درمانِ اصولی دردهای آزار دهنده درد مندان پرداخته و زخم های شان را تا حدّی التیام بخشیم!

دردهای مُزمنی که از فقر، فساد، تبعیض ، نابرابری و بی عدالتی مایه گرفته و سال هاست آرام ، آرام ساختارِ سیاسی، اجتماعی ، فرهنگی و اقتصادی جامعه را در اندازه های گوناگون چنانچه‌می بینیم و می بینید، نشانه رفته و در قالبِ:
اختلاس ،ارتشاء، پارتی بازی ،تجمّل گرایی ، فاصله زباد طبقاتی، تنگ نظری پاره ای از مسئولان ، انسدادِ سیاسی، گرانی لجام گسیخته ،تقسیم بندی شهروندان به درجه یک و دو ، انقلابی و ضدّ انقلاب، عنصر مطلوب و نا مطلوب،خودی و غیر خودی، آسیب های اجتماعی، فساد اداری، و... ظهور و بروز پیدا کرده ، و می رود تا چونان موریانه از ریشه درخت تنومندِ انقلاب را تهدید کند!

از خود می پرسیم ،
مردم چه میخواهند؟
مگر نه این است ، همگان اذعان داشته وداریم ،این "ولی نعمتان انقلاب "


، هرگز خواسته ای غیر منطقی نداشته و ندارند؟

و مگر نه این است که در خوش بینانه ترین حالت خواسته هاشان در توّجه دادن مقاماتِ مسئول به مطالبات بحقّ و بر زمین مانده و به رسمیّت شناختن حقوق قانونی شان خلاصه شده و می شود؟!
حقوقی که برای رسیدن به آن از ۴ دهه پیش ودر دفاع از کیانِ نظام تاکنون از تقدیم جان و مال و همه داشته های شان دریغ نورزیده و نمی ورزند.
حقوقی که تبلور وجودی اش را در اصل، اصل و بند بندِ قانون اساسی با خون شان ترسیم کرده اند؟

مردم می خواهند، از آسایش و آرامش و رفاه حدّ اقلی در قالبِ یک زندگی آبرومند بر خوردار گردیده و در فضایی سرشارِ ازمعنویّت، همدلی و وحدت ، از حاشیه به متن آمده و بدور از نا امنی و خشونت، توان ،استعداد،لیاقت و کار آیی خود را در توسعه و پیشرفت کشور نشان دهند!

کجای کار عیب پیدا می کند، اگر پس از ۴ دهه، به مردمی که هرچه داشته ،داریم و خواهیم داشت ،از وجود آنهاست،اجازه تمرین دمکراسی و آزادی در چارچوب همان قانونی را بدهیم ،که بنامِ "میثاق ملت با حاکمیّت" از آن یاد می شود؟

ما هم بیگانه ستیزیم و هم بیگانه گریز و ماهیّت بیگانه و از خود بیگانگی را خوب می شناسیم. و نیک میدانیم ومی دانید ،تا بوده و نبوده چشم دیدن ایران آباد ،آزاد و مستقل را نداشته و ندارند.

گَزَک بدست شان ندهیم ، اگر هوای "فرزندان خوب و شایسته خانواده" را داشته باشیم ،از هیچ رعد و برق و باد و طو فانی هراسمان نیست .

قانون اساسی و عقلای قوم بر حقِ مسلّم مردم برای اعتراض به روشِ مسالمت آمیز و بر گزاری تجمّع های قانونی صحّه گذاشته و چنانچه باید ،نقد ونظر و اعتراض را حقّ همگانی قلمداد کرده اندو حقّ نیز همین است.

با کُند کردن سرعت اینترنت و فیلترینگ تلگرام و اینستاگرام و... رَه بجایی نخواهیم برد.
شاید، در کوتاه مدّت اثری گذرا را و موّقتی را شاهد باشیم، امّا در جمع بندی نهایی برای کشور در ابعادِ گوناگون ضرراش بسی بیش از منفعت موردِ نظر است!

و چاره درد نبوده و نیست!
چه، محدود کردن دسترسی آزادِ شهروندان به اطّلاعات، آن هم در دلِ این :دهکده شیشه ای جهانی" شبکه های گوش به زنگ و بد خواه را چنانچه می بینیم و می شنویم ،در سایه رشد داده ،با نشرِ اخبار ساختگی و پراکندن آن در سطح کشور وتکرار داستان همیشگی" یک کلاغ و چهل کلاغ" ،با بکار گیری آخرین تکنو لوژی روز در اختیار، در میانِ این همه هَمهَمه ، سَرَه از ناسَرَه باز شناخته نشده ، سردرگمی و بی اعتمادی را صد چندان کرده، افکار عمومی را سخت به خود مشغول و گِره کار را پیچیده تر ، واز همه مهم تر با مبانی حقوق شهروندی که این روزها سنگ اش را به سینه می زنیم، مغایرت بنیادی دارد!

بر خوردِ اصولی با خواسته های شهروندان و شنیدن صدایِ آنان بدون فوت وقت وبکار گیری روش های مسالمت آمیز در حال حاضر، علاجِ واقعه است.

ضمن تقبیح هرگونه خشونت وتخریب و تهدید وارعاب از جانب هر کس درهرجامه و جایگاه،

حساب "جماعتی" معدود احساسی ، بعضاًخشن و ناآگاه را با حساب و


Forward from: Dr
خواهد بود بر پیکر اش، که به آسانی ترمیم نخواهد شد.

در چنین فضایی چه بخواهیم و چه نخواهیم ،به دست خویش آب به آسیابِ کسانی ریخته و می ریزیم، که چشمِ دیدن وکیل و اعتبار و منزلتِ کانون وکلا را نداشته و ندارند !
با یک حسابِ سرانگشتی، ای بسا پدید آوردن فضایی اینچنینی، آمال و خواسته کسانی است ،که با ترفند ۱۸۷ طَرفی نبستند و با پیاده کردن خزنده این روشِ به ظاهر مدنی و بکارگیری آن تخم نفاق، تفرقه ، تشتت و اختلاف و دودستگی و چند دستگی می پراکنند! تا جائیکه به هتکِ حرمت و رویارویی فرزندان شایسته ی خانواده منجر گردیده، آنگونه که‌این روزها کم و بیش شاهد بوده ایم.
در چنین حال و هوایی بزرگان‌ آرام ،آرام مایوس و دلسرد شده و به ترک خانه رضایت میدهند، و..‌‌.؟!!

که هرگز چنین مباد!

از خود می پرسیم ، مگر نه این است، که همه بایک شعار:
ارتقاء جایگاهِ کانون‌و‌منزلت وکیل و حرفه ی وکالت،
و با یک هدف:
ساختنِ فردایی بهتر ،حرکت می کنیم، پس این‌همه‌اختلاف، دودستگی و چند دستگی و چنگ ودندان نشان دادن و هتک حرمت چه‌معنایی دارد و برای رسیدن به کدام هدف طرّاحی گردیده؟!

بیائیم ، برنامه و هدفِ "گروه" را با "سیاست" گِره نزنیم!
آینده در باره مان خوب قضاوت نخواهد کرد!

یاحقّ.


Forward from: Dr
علی مندنی پور

به نامِ آتکه جان را فکرت آموخت

*- دستور کارِ جلسه ی بیست و نهمین همایشِ کانون های وکلای دادگستری کشور، به میزبانی کانونِ خوزستان در شهرِ ریز گَردها! اهواز ،با انجامِ انتخاباتِ دو سالانه اسکودا ( اتّحادیه سراسری کانون های وکلای دادگستری ایران)،
دیروز چهارشنبه پس از بر گزاری تشریفات مراسمِ رسمی افتتاحیه، با انتخاب رئیس ، دو نائب رئیس و دو بازرس کار اش را آغاز کرد.

شاد باش به اعضاء هیات های مدیره کانون ها، خسته نباشید ، به داوطلبان این دوره ، هم آنانی که عزم جزم کرده تا از سرِ احساسِ مسئولیّت در این میدان رقابتِ سالمِ خانوادگی اسب شان را بتازانند!
تبریکی ویژه به عزیزانی که با رای بالای همکارانِ آینده نگر ، افتخارِ امانت داری این دوره نصیب شان گردید،سپاسی به امانت داران اسکودا و دست مریزادی به میزبانان خونگرمِ جنوبی مان.

اقبال در انتخابِ بجا و ارز شمندِ همکارانِ پر انگیزه و تازه نَفَس را به فال نیک گرفته،
برایشان در انجام وظائف محوّله پیروزی و برای کانون و کانونیان استقلالِ واقعی ، آرامش ، اعتبار و فردایی بهتر آرزو دارم.

اگر پریشب، از همان بدو ورود به "لابی" هتلِ محّلِ اقامت تا ساعت ۱۵ دیروز و تا لحظه رای گیری، شاهدِ" لابیگری" هر یک از همکاران به سبک وسیاقِ معمول بوده وهر کدام به نوعی سعی در معرّفی بر جستگی هایِ کاندیدای موردِ پسند خویش داشته و از جنسِ مرغوبِ متاعِ خود سخن می گفتند؛

دیشب از شور و مشورت و پیغام و پسغام وگرم کردن تنور انتخابات خبری در " لابی" و اثری از" لابیگری " دیده نمی شد.
بجای رقابت از رفاقت می گفتند وبازار تبریک و تهنیت به همدیگر داغ بود وهمه اش صحبت از این بود، که سرِ حال و بشّاش، چونان گذشته و صد البتّه با اراده ای راسخ تر در قد وقامتی بر افراشته و استوار ، درقالبِ اتّحاد و همدلی و در راستای دفاع از کیانِ کانون (خانه مشترک) و شان و منزلت وکیل و حرفه ی شریف وکالت آنگونه که شایسته و بایسته است ، افقِ آینده را نشانه گرفته، گامی به جلو برداریم.

آری ، دیشب و امروز و روز های دِگَر ،سخن از چگونگی رویارویی با موانع و مشکلاتِ پیش رو بود و خواهد بود،موانع و مشکلاتی که گویی تمامی نداشته و نخواهند داشت، و جز در‌سایه ی همدلی ، اتّحاد و اتّفاق صنفی بر آنها چیره نخواهیم گشت!
انگیزه ای بالا می خواهد و برنامه ای اصولی ،شجاعتی در خور و پشتکاری قوّی، که هماره در خمیر مایه ی فرزندان خوبِ "خانه" وجود داشته و دارد.

اجازه می خواهد در جایگاه عضوِ کوچکی از "خانواده" بزرگ، ریشه دار ، آبرومند و دیر پایِ این نهادِ مدنی -مردمی با بهره گیری از تجربه و از سرِ احساسِ درد و مسئولیّت و شاید هم برای تسکین چند باره دلِ خود و ثبتِ در تاریخ بگویم:

آنگونه که همگان دانیم و دانید وقصّه پر غصّه اش را سال ها خوانده ، و شنیده ایم،و چونان تماشاگری نظاره گر اش بوده و هستیم!
چرخه ی اوّل و آخر معیوبِ ماشین ترمز بریده ی ماده ۱۸۷ در جهتِ تضعیف ،که چه بگویم، زمین گیر کردن و تخریبِ چرخ های قدرتمندِکانون وکلای دادگستری طرّاحی و بکار گرفته شد، و اگر چه‌آسیب ها از قِبَل آن فراوان رسیده و هزینه هایش بسیار؛
امّا چنانچه شاهدیم،همّت و حمایت جانانه فرزندانِ سخت کوش و وظیفه شناسِ "خانواده "، برنامه ریزی هدفمندِ برنامه ریزان را تا این زمان با کُندی مواجه و تا حدّی با ناکامی روبرو کرده است!

گر چه به ظاهر این "تب" فرو کِش کرده ، امّا موجِ مهیبی با "ادغام" در راه است، که امّید می رود با تدبیر و همیاری بزرگان و دلسوزانِ" خانواده" در هر جامه وجایگاه به آرامی فرو نشسته و" کشتی طوفان زده" با حمایت همه همکاران و شهروندان اندیشه ورز ، درد مند و آینده نگر و سُکاّنداری بزرگ زنان و بزرگ مردانِ عرصه وکالت به ساحلِ نجات رهنمون گردد.

چه، خواهی ، نخواهی آثار وتَبَعاتِ ناخواسته ی این "ادغام "در گذر گاه هایِ پیش رو ، به ویژه در قالبِ مدیریّت کارهای "خانه" گریبانمان را خواهد گرفت!

نکته دوّم به "درون خانه" و فرهنگِ پنداری ، گفتاری و کرداری "فرزندانِ خانواده "
بر می گردد.

و آن هم ، تبِ تند و آزار دهنده گروه گرایی است، که چندی است به جانِ پیکر بی رمقِ " خانه" و"اهلِ خانه" افتاده! و خواسته و یا نا خواسته تخم لَق اش را در دهان مان شُکُنده اند!
به دفعات نوشته و گفته ایم و همچنان نیاز بسیار می رود که بگوئیم و بنویسیم و اگر لازم‌باشد فریاد بزنیم.

نفسِ تشکیل گروه در قالبِ های:
علمی، فرهنگی ، اجتماعی و اخلاقی و انسانی به شرطِ رعایت تاّم و تمامِ مصالح عالیه و منافع "خانه و خانواده"نه در شعار که در عمل کاری است ،بس پسندیده و ضرورتی است، اجتناب نا پذیر.
امّا قبول کنیم، آنگاه که به قصد ونیّت "قبضه قدرت" ورود پیدا کند، " شایستگان‌"از گردونه خارج و انحصار حاکم‌خواهد شد، و بکار گیری چنین روشی با روحِ نهادی مدنی چون کانون همخوانی نداشته و ندارد، وضربه ای کاری


Forward from: Dr
آغاز زندگی چه بسیار با پایان آن تفاوت دارد! یکی مملو از آرزوهای دروغین و سرشار از لذت جسمانی، و دیگری، میوه‌ی فرسایش و فساد کالبد و بوی مرگ.
زندگی، تا آنجا که به خوشبختی و لذت مربوط می‌شود راهی است دو بخشی :
اول خوشی ها، رویاهای کودکی و سرور جوانی.
دوم، ناخوشی ها، زحمات میانسالی، رنج و ضعف مداوم کهنسالی، و در آخر سکرات موت و پنجه در افکندن با مرگ.
آیا همه‌ی اینها احساسی جز آن به دست می‌دهند که زندگی جز یک اشتباه، دیگر هیچ نیست؟

نتیجه ی خبطی که اندک اندک هویدا می‌گردد؟
عاقلانه ترین کار این است که زندگی را چون پنداری بیهوده، چون یک فریب بنگریم، افسانه ای که بس واقعی می نماید.




آرتور شوپنهاور...


Forward from: Dr
علی مندنی پور

به نامِ دادارِ دادگستر


با همه تکانه ها ،موانع ودست اندازهای سرِ راه !

سرانجام، "قانون "چنانچه انتظار می رفت ، اگر چه دیرهنگام و پر هزینه، جایگاه واقعی اش را باز یافت ویک فوریّتِ طرحِ اصلاحِ بندِ چ ماده ۸۸ قانون برنامه ششم توسعه، پس از سال ها "کشمکش " دیروز، یکشنبه سوّم دیماه با اکثریّت قاطع به تصویبِ نمایندگان خانه ملّت رسید .

خوانی دشوار، از هفت خوانِ این "هماوَردِ نفس گیرو قانونی " در سایه ی وحدت و همدلیِ همکاران و در گذرِ از مسیرِ خطیر و پر خطر پیش رو با موفقیّت پشتِ سر نهاده شد و
میوه ی شیرین همبستگی و هم گامی، در قابِ زیبایِ تلاش و ایستادگی ،با پیامی رسا ،مانا و در خور، از همّت و حمایتِ همه جانبه و کم نظیر همکاران، به ویژه مسئولانِ اسکودا و اعضاء هیات مدیره های دوره های مختلف، از تاریخ تصویبِ ماده ۱۸۷ برنامه ی سوّم توسعه تا کنون ، در جغرافیایی به وسعتِ ایران زمین به بار نشست و کامِ همه ی آنانی را که، دل در گروِ آبادی و آزادی مام وطن داشته و دارند ، شیرین کرد.

خبرِ مسرّت آور و امیّد بخشی که‌تا اینجا ، دست کم خستگیِ ۱۷ ساله را ، از تنِ همکارانِ دل نگران ، خاصّه آنانی که ،با قلم،قدم و زبانِ خویش در این راه پیشگام بوده اند ، به در آورد!





بر داشتنِ این گام بلند و ارزشمند، همانا دسترنج تلاش و کوشش همگان ، نمادِ وحدت و نمودِ تحسین بر انگیزی از خردِ جمعی همکاران است. امری که سال هاست در سرلوحه خواست های بحقّ کانون های وکلای دادگستری قرار داشته و دغدغه همیشگی یاورانِ عدالت بوده است.


در جایگاهِ عضو کوچکی از خانواده بزرگ ،ریشه دار و آبرو مندِ کانون وکلای دادگستر کشور،
این دستاوردِ بزرگ و سازنده را به ملّت نجیب ایران ، همکاران سختکوش ومسئولیّت پذیر و همچنین نمایندگانِ درد آشنا
و مسئولانِ وظیفه شناس، هم آنانی که ، پس سال ها صدای حقانیّت مان را شنیدند، تهنیّت می گویم.

پایمردی همکاران را ستوده ، صبر وتدبیر شان را پاس داشته و ارج میگذارم.

هم دل و هم نوا، ازهمدیگر میخواهیم، به یاریِ حضرتِ حقّ، پر انگیزه تر از همیشه، با اراده ای محکم و عزمی راسخ، چونان گذشته ،در چارچوب قانون گام برداشته،دست در دست ، ادامه ی راهِ پر پیچ و خمِ پیشِ رو را با تکیه برمردم ، همکاری و همیاری قانون گزارانِ شجاع ومسئولانِ دلسوز و آینده نگر ، در راستایِ رسیدنِ به استقلالِ واقعی کانونِ وکلای دادگستری این نهادِ خدمت گزارِ دیر پا، دفاع از شان ومنزلت وکیل و کیانِ حرفه ی شریف وکالت به سلامت بپیمائم.

به امیّد آن روز .


ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند ، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می کنند.ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند ، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می سازند.ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی زنند، ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می روند.ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می زنند...ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می کنند . ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می کنند.

براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ...

ژان پل سارتر...

https://t.me/deedgaah


درست آن‌گونه که فرزندان خانواده از والدین چنین خواسته بحقّ و بجایی داشته و دارند.
و در همین راستاست، انتظارِ بحقّ و خواسته قانونی کانونِ وکلای دادگستری و همکارانِ وکیل در پهنه ایران زمین، از مقاماتِ و مسئولانِ کشور به ویژه قوّه قضائیه و در راس آن ریاست محترمِ قوّه.

خواسته قانونی که در جهتِ مصالح و منافع عالیه کشور، به ویژه دستگاهِ قضاء ارزیابی شده و می‌شود.
مگر نه این است، همگان در هر جامه و جایگاه خواهانِ رشد، توسعه و تعالیِ این سرزمین در ابعادِ گوناگون و در چارچوب وظیفه، مدافعِ عزّت و آبروی آنیم؟

پس چرا با چنین رفتارهایی ناصواب «گَزَک» به دست «دیگران» داده و ناراضی‌تراشی پیشه می‌کنیم؟
مگر نه این است که ترکشِ برخوردِ تحقیرآمیز با وکیل، به کیانِ جامعه و بنیانِ «عدالت، آزادی و نظم» لطمه وارد خواهد کرد؟
این برخوردهای ریز و درشت و سلیقه‌ای و مقطعی برای چیست، و چه دردی را دواست،چرا همچنان این بال شکسته بر زمین کشیده می‌شود و حاضر به درمانش نیستیم؟

مگر نمی شود، یک‌بار برای همیشه، در یک چارچوب اصولی و قانونمند، نسخه‌ای شفابخش تجویز و به همه نارضایتی‌ها و دغدغه‌های بحقّ و قانونی جامعه وکالت با حدود 100هزار نفر وکیل و مشاورِ قوه قضّائیه خاتمه داد؟
باور کنیم، با به‌کارگیری ابزارِ سازنده تعامل در عمل و نه در شعار، می‌توان به این تقابل خزنده، نازیبنده و مسئله‌ساز در قالبی آبرومند پایان داد.
بی تردید تعاملِ «دو طرفه» در فضایی احترام‌آمیز، با حفظِ اصول و ارزش‌ها، التیام‌‌بخش همیشگی این دردِ کهنه خواهد بود.

چه، تنها خواسته همکاران وکیل استقلال واقعی، حفظ شان و منزلت وکیل و جایگاه حرفه وکالت به‌عنوانِ نهادِ دیرپایِ مدنی، در قالبِ قانون در حقِ «معاضدانی» است، که در جامه یارانِ عدالت در خدمت دستگاه قضاء و بِالتبع مردمِ خوبمان هَماره بوده، هستند و خواهند بود.

https://t.me/deedgaah


تعامل یا تقابل؟!

" علی مندنی پور "

بیست و پنج سالی است، افتخارِ معاضدِ دستگاه قضاء در جامه شرف و شریفِ حرفه وکالت نصیب‌ام شده است.

با پوزش، رُک بگویم:سال به سال،دریغ از پارسال!
ما را چه شده است، عیب از کجاست؟
از خود می‌پُرسم، چرا برخلاف منطق و انتظار، به جای بهبود روابطِ نزدیک، به هم پیوسته و گِره خورده دو حرفه آبرومند وکالت و قضاوت، آنگونه که در دنیا مرسوم است، نه تنها این خواسته بحقّ تاکنون برآورده نشده، که علائم و نشانه‌ها حکایت از آن دارند، آرام،آرام و در گذرِ زمان به سمت و سوی دلسردی و بی‌تفاوتی نسبت به همدیگر نیز کشیده شده و می‌شوند‌!

با طرح این پرسش با خود کلنجار می‌روم، چرا در محفل‌ها و مجلس‌های خودمانی و گَه‌گاه چنانچه «اُفتد و دانی»، در مجامعِ نیمه رسمی و حتّی رسمی و در مناسبت‌ها، نوشته‌ها و گفته‌های‌مان از دو شغلِ شریف قضاوت و وکالت به‌عنوان دو بالِ فرشته عدالت با آب و تاب یاد می‌کنیم، امّا در میدانِ عمل، جایگاه واقعی بالِ وکالت خالی است، و فرشته دل شکسته قصّه پر غصّه‌مان، همچنان دل‌نگران است‌! تا جایی‌که احساس می‌شود، نقشِ این «بال» نادیده گرفته شده‌!
فرشته‌ای با یک بال!
پرنده‌ای ناتوان از پرواز‌! پدیده‌ای که با منطق هم‌خوانی ندارد‌!
با هم تا دَمِ درِ «عدلیه» می‌رویم، بالِ منتسب به قضاوت آنگونه که شایسته و بایسته است و باید هم این‌چنین باشد، با عزّت و احترام ازِ درب اصلی وارد می‌شود.

در حالی‌که بال منتسبِ به وکالت «طفلَکی» چاره‌ای جز کج کردن راه و قرار گرفتن در صفِ بلندِ اربابِ رجوع و تحویل دادنِ تلفن همراه و نشان دادنِ جیب‌ها و محتویاتِ کیف دستی و گذرِ از هفت‌خوانِ بازرسی‌های مربوطه برابر برنامه از پیش تنظیم شده، چنانچه دیده‌ایم و دیده‌اید، ندارد‌!
هر دو به ظاهر دو بالِ یک فرشته‌اند‌! و هر دو وسیله پرواز‌!
اما این کجا و آن کجا؟

آن یکی نشسته در پشت میزِ قضاوت با صلابت و اقتدار‌! وین یکی رها شده در راهروها به دنبالِ پیدا کردن جایی برای نوشتن یادداشتی کوتاه و صدّ البّته بِه‌دَر کردنِ «خستگی» روزانه از تَن‌!
با خود نجوا می‌کنم؛ مگر هردو در یک رشته و از یک دانشکده فارغ‌التحصیل نشده‌ایم، مگر یک دوره چهاساله آموزش درس‌های یکسان را نگذرانده و عنوان حقوقدان که چه عرض کنم، «حقوق‌خوان» را کسب نکرده و با هدفِ کمک به تحقّقِ نظم، عدالت و آزادی پای بدین وادیِ خطیر و پر خطر نگذاشته‌ایم؟
مگر همه با قاعده «حقّ و تکلیف» آشنا نبوده و آن را باور نداریم؟

ما را چه شده است، به بالِ وکالت نگاهی انداخته می‌شود، که نباید و رفتاری را شاهدیم، که نشاید‌!
راستی کدام‌یک از همکارانِ وکیل را سراغ داریم، که دغدغه و نگرانی این نوعِ نگاه‌ها و رفتار‌ها را بر خود هموار ندیده و در قدم گذاشتن به حریم «خانه دوّم خویش» از نخستین گام، تا خروج از فضای آن، این احساسِ ناخوشایند به وی دست نداده و از منظرِ روانی در رویارویی همیشگی با چنین فضایی دلگیر با خویشتنِ خویش کَلَنجار نرفته باشد؟!

خوب می‌دانیم «احساسِ ناامنی» بسی بیش از «خودِناامنی» آزاردهنده و ملال‌آور است، چیزی که این روز‌ها با شغل وکالت همزاد شده و به باورِ اهلِ انصاف آن را در زمره مشاغلِ سخت و زیان‌آور قرار داده است‌!
تجربه تلخی که تمامی همکاران وکیل به گونه‌ای کم وبیش در مسیرِ انجامِ وظیفه حرفه‌ای، پیه آن به تن‌شان مالیده شده، با آن خُو کرده، از سرِ اجبار پذیرفته و به آن تن در داده‌اند‌!
حال، قصور و کوتاهی از کیست. علّت چیست؟ و چرا به اینجا رسیده‌ایم؟

نظرها و دیدگاه‌ها متفاوت است.
هر یک ازجمع قضاتِ شریف، روسای کلّ، مدیران و مسئولان بزرگوار روش، بینش و منشِ خّاص خود را در «برخورد» با این مهّم به‌کار بسته، و متناسب با نیاز اِعمال کرده و می‌کنند!
یک طرفه به قاضی نرویم، نه بدبین، نه خوش‌بین؛ که واقع بین باشیم.
جماعتی از این بزرگواران با نگرشِ مثبت و از سرِ احساسِ درد و خیرخواهی سعی در کمک به التیامِ این بالِ مصدوم دارند، بنا به وظیفه قدردان‌شان بوده و سپاسگزاریم.

جماعتی کجدار و مَریز و به اقتضایِ شرایط و اوضاع احوال روز و نیم نگاهی به «سیاستِ کلان» اربابِ قدرت در این مقوله، به این مهّم نظر کرده و به اصطلاح با آن کنار می‌آیند‌!
و در نهایت « شماری اندک» نیز به عادتِ معهود تیغ از نیام برکشیده، نه تنها حقوقِ این هم دانشکده‌ای‌های پیشین و پسین و شهروندانِ نام ‌آشنایشان را نادیده گرفته که گویی قصد حساب‌کَشی از آنان را دارند‌!

در این میان داوری را به افکارِ عمومی به ویژه صاحبان اندیشه و درک و درد وا می‌گذاریم!
فقط این را می‌دانیم، حرمتِ امامزاده با متّولی است، و تا بوده انتظار از وی، جز این نبوده و نیست‌!


Forward from: ولی ا... شجاع پوریان


Forward from: Dr
تو خیال می کنی عدلیه علفچره، یا ملک بابای من و توست؟

این اونان که عدلیه را علم کردن و با عدلیه مثل کارد و دسته ش.
اون وقت تو خیال می کنی کارد دسته خودشو میبره؟ اگه همچین خیال می کنی خیلی ابلهی. اگرم خیال میکنی اونا میزارن تو دهن واکنی و حرف مفت بهشون بزنی بازم ابلهی.

چون حرف تو تف سربالاست. تف سر بالام تو یخه خود آدم می افته، باقیش دیگه با خودتونه. .


محمود دولت آبادی


علی مندنی پور

درود؛

کاری به فلسفه وجودی این شبِ قشنگ و دوست داشتنی یعنی"یلدا " ندارم.
چه، نمادی است، زیبا و معنا دار بر گرفته از دلِ فرهنگی پُربار ، ساخته وپرداخته نیازِ جامعه در گذرِ تاریخ چند هزار ساله این کهن سرزمین.
در باره ی این سنّتِ دیر پا و پیامِ مانا و فراگیراش در پهنه جغرافیای حوزه بزرگ فرهنگِ
فارسی زبانان ، بسیار گفته و نوشته ومی گویند و می نویسند.
شادمانه ای با پیام مهر ، دوستی و همدلی ،با هم و دور هم.
و چه بهانه ای بهتر و شکیل تر از دورهم نشینی آن هم در این دنیای تنهایی و بی خبری و گوشه گیری و وانفسایِ فردگرایی؟!
گرچه از اون سادگی و صفا ی چِله و چالَه گرم کُنُون روزگاران دور به سمت و سوی نوعی رقابت، چشم و هم چشمی و تشریفات زائد کشیده شده!
من از زاویه ی نگاه دیگری به پیام این شب می نگرم، دراز ترین شب سال!
توّلدِ مینو الهه زن و میتراالهه ی خورشید به باورِ ایرانیان باستان !
شبی که نه یک ساعت و نه چند دقیقه،که با کمتر از یک دقیقه فاصله با همزادِ خویش ( شبِ قبل) این عنوان را بخود اختصاص داده!

خوب فکر کرده ایم، برای همین چند ثانیه ی کوتاه چه تمهیداتی را بکار می گیریم ،از روزها پیش تدارک برگزاری این شب نمادین را در قالب یک دورهم نشینی با شکوه می بینیم؛میلیارد ها دقیقه از وقت مان به بهانه ی بهره گیری از این چندثانیه اضافی صرف می کنیم!
نکته ی کلیدی پیدا کردنِ فرصتِ بیشتر برای استفاده از وقت است!
امّا ، ای کاش همیشه از وقت اینگونه بهره می بردیم،به ویژه آنکه این وقت ها در قالب مهر و مهربانی، نشاط و شادمانی با خانواده، دوستان
آشنایان ، هم ولایتی ها ،هم میهنان و همه انسان های این کره ی خاکی در فضایی از صداقت و سادگی و بدونِ "آتشِ رَزق و ریا "صرف می شد!

برای همه آنانی که دل شان به شوقِ بنی آدم می تپد ، آرزوی تندرستی، بهروزی ، صلح و صفا و دلِ خوش دارم.
یادمان باشد، هیچ زمستانی همیشگی نیست، گرچه همه روز هایش یلدا باشد!

زندگی تان پُراز بهانه های "یلدایی" و عمر مفیدتان "یلدایی" باد.

یا حقّ.


Forward from: Dr
صادرات اِی جنسای اَعلوی مرغوب!
چه صادرات پر نفعی! چه پشتوانه پُر و پیمونی ، ها وآلّا!

کاکوی خوبُم.
میدونی ، خودِت
سرِکاری و خبر نداری؟
شکّ نکن اَلَکی می گِی ، گاسَم شوخیت گرفته، والّو بِلّو همه مون به اِی بلا گرفتاریم، درد بی درمونی که دل و روده همه مونو به هم ریخته ،اَگه کُلاتِه قاضی کنی، قبول می کنی ، از کَلّه ی صُب تا آخرشَو ، حتّی تو خَو برا همدیگه نقشه می کشیم، و دَسِمُون محترمانه توجیبِ همدیگه س! چه نقشویی، چه دَسویی ، چه جیبویی! چه تاروفای شابدولَظیمی!

خوبه بودونی که ، نونِ همه این کارا رِ به نامِ ماده و تبصره ومقرّرات وبه کامِ خواسَه آ ی شخصی، گروهی ، خطّی و باندی به تنور می چسبونیم!
شُنُفتی که میگَن قانون مالِ فقیر بیچاراس و" تورِقانون "
"ماهی ریزا "رو می گیره؟!


ظاهر قصّه اِینه که، همه چیز تو زَروَرَقِ قانون و سر جَوی خودِشِه و به قولِ حقوق خوند ه ها:

"طابقِ نعلِ به نعل"، ولی چِش چارِت، روزِ بد نبینه، اگه یه کم به خودت زحمت بِدی و بِری تو اِی "بَحرِطویل" اُو وَخت دُرُسی حالیت میشه، اَی دلِ غافل، فقط پوسه و رویه رو ، یه نظر دیدی و از لایا ومغز یعنی همو اصلِ کاری به راحتی گذشتی و جِیکِتَم در نیومد و نمیاد!
اَگه حسّ بویائیتو ، خوب به کار مینداختی، بو گَندِ شو دورا دور میشنُفتی، همه مونو آزرده، تا اونجو که سرِمون زِر تَو می رِه و حالومون بهم می خوره !

حالو قبول می کنی، که این صف و اُون صف، هَمَش سرِ کاریه، یا خودمون همی جوری ،دلبِخَوی دُرُ سِش کِردیم ، یا خداخیر دادا برامون زحمتشو کشیدن ! چه زحمتی!
که الهی یکی تو اِی دنیا، هزار تا، تو آخِرَت اَجرشون بِده !
چه دلسوزایی ، چه اِنسونای شریفی!
اینا همو آدمایَن که سعدیِ علیه رحمِه در وصفشون طاقچه بالا گذوشته و از شون‌ تعریف و تمجید کِرده.

الهی که بد نبینَن و تخم و تَرَکه شون تو اِی زمین زیاد بشه!
مام، با کلّی ذوق و شوق و یه دنیا قدردونی در حقِّ اِی خدا خوب کِردا ، مِث بچّه ی آدم، منّظم، آروم وبی سر وصدا سرِ صف وایسادیم، سرمُو و گرمُو ، غُرولُند ، فحش و فَضیّت ، خَسِگی وکوفتگی ، گشنگی و تشنگی ونیش زبونِ هر چه بد زبون رِ به جون خریدیم و دندون رو جیگر گذاشتیم، به خیالِ اِیکه ،علی آبادَم شهر یه !
غافل از اُونی که، اُون همه آگهی و مصاحبه‌ و "مصافحه" ، پَیغوم و پَسغوم، امروز برو فردا بیو ،هَمَش یه برنامه حساب شده وقضیّه این کیش کیش ،جاجا ها هَمَشون سرِ لحافِ ملّا بوده،
تا آخرِ سر ، نامِ عزیزدُردونه ها از تو آسینِ

مصا حبه کننده ها و جماعتِ "هم سو" و "هم سود" در بیاد! و همه اونایی که زحمت تهیه پرونده و مُصاحبا ی خَسّه کننده را بخودشون دادن، با نومیدی و لب و لُوچه آویزون بر گَر دَن، پیش بُوا و ننه شون و "روز از نو روزی از نو" تو یکی از میلیونا شرکتِ سهامی عامِ "روز خوابا و شب بیدارا" ،اسمِ مبارکشون را بینویسَن و با "آرامش" و آرزوی فَردَوی بَیتر! سر به بالِش نازِ ننه ی آرزو تو دل مونده بذارن و دعاگوی همه مسئولا و کار گزارایِ آنتیک اِی آب و خاک باشن!


قصّه ی پرغصّه ای ،که تا دِلِت بِخواد، تو این" سرزمین اَهورایی" به روایت های زیادی خونده ، نوشته و دیده شده وادامه داره واِنگو اِی در قِرارِه همی طَو رو همی پاشنَو بچرخه!

جونُم براتون بِگه، تا بوده و نبوده، هَمیطَو بوده ،گوش هیچ آدمیزادی بدهکارِ اِی حرفا نبوده و نیس!

روایتِ جیگرسوزی از:
تبعیضِ آشکار، نابرابری و بی عدالتی ، که نه فقط قانون نخونده ها ،که قانون خونده ها و مدّعیانِ به ظاهر پرو پا قرص و مدافعان سینه چاکِ دفاعِ از حقوقِ مردم ،بالاخص چِی بِهِش میگن، آها یادُم اُومد ، "نهادهای مدنی" رو نه تو شعاراشون که تو دَس پختشون، خیلی هوا خواه ودلبسته خودِش کِرده!

جَلّ الخالِق!

اِینجاس که جاداره هَوار بکشیم :

"اَیُهّا النّاس"
همه مُون سرِکاریم و بیکار!تو همین هَوَوی "آلوده" و پُردود ودَم و نفس گیرَم که نفسِمون در نمیاد! کارمون شده مردم آزاری، یا آدمای زبون بَسَه رو سرِ کار می ذاریم، ویا بِخَوی نَخوی، سرِ کارمون می ذارن!
خدا بخیر کنه، چه دَور و زمونه ای!
ختمِ کَلُوم ، اَی پا بِده ،که داره می دِه و داده، همه تو مایه "سرِ کاری" مُنتا با عیارِ متفاوتیم !
میگی نه ، دَور و وَرتو خوب نِیگا کن، کاکو!

برو به اَمونِ خدا.

یا حقّ.


Forward from: Dr
علی مندنی پور

سرِ کاریا !

دردِ دلی خودومونی، به نامِ " سرِ کاریا"با گویشِ قشنگِ شیرازی و از زِبونِ یه شهروند دردمندِ شهرِ راز (شیراز).

شرمندَم، بَرا عیب و ایرادوی احتمالی اِی دِل نوشته .



شاید به اِی دو کَلمَو خُرده بیگیری،که این حرفا چیه، مَی می شه ،«سرِ کاری» ؟
من میگم، می شه، خوبَم می شه !

من و تو یِه ریز حرف می زنیم ، میخُو یم بیگیم ،سرِکاری نیسیم ، اِی وَصلا به تَنو مون نمی چسبه و این حرفَوی مُفت، تو کَت و کُولمُون نمی رِه که نمی رِه!
ناسلامتی اهلِ درک و فهمیم.

درِ گوشی بِگَم،خودِ خودشیم، از همو قماش، مُنتا عیارمون با هم یه کم فرق داره !

دُرُس تو زنجیره ی گِرن خورده ی جماعتِ "سرِکاریا " قرار گرفتیم و تو فَوجِ اِی بندگونِ خدا عَلَم وکتل را انداخته و زیر بیرقشون سینه میزنیم ،
اُونَم ،چه، سینه ای!

اِنگاخودومونَم حواسمون پَرتِه !
گاسَم باشیم وبه رسمِ زَمونه یِی جورِ دیگه نوشون میدیم! دُونِسه و از سرِ احساسِ نیاز خودمونو
به کوچَ ی علی چپ میزنیم !
اِیطو نِی؟

گوشاتو وا کن، اَی ،تا حالو به اصلِ حرفام نرسیدی، میرسی .صَب کن شازده! یه کم‌ حوصله داشته باش !

خودتو بیزا جَوی یِه شهروندِ نیازمندِ مشکل دار!
یه بخت برگشته ، که بَرا گِره گُشُوی از کار قانونیش!
که تا دِلِت بخواد، از اِی آدما تو اِی کشور گل وبلبل فراوونَنو وسرگردون؛
به یه کارمندی، مسئولی، مدیری، مدیر کّلی، رئیس کّلی پناه ببره! و اگه بخت باهاش باشه، و بند نافِش با ”واسطه“ به یِه وکیلی ، یا وزیری ویا ... وصل بشه!

در بَیترین حالت، بو یی وعده ی" سرِ خرمنی"، ”حساب شده" والبّته "مدّت دار“ با گشاده رویی، تا دَم در بدرقه می شه !
شکم بی صاب شُدَه شِه صابون میزنه ،اِنگو همه چیزا بر وفقِ مرادشو و دنیا بکامِشِه و کارِش خوب پیش میرِه، چه آدمای خوب و نازی، چه فرشته هَوی نجات بخشِ طنّازی !
با خودش وَر می رِه، آرزو می کنه اَی کاشکی، از اینا بیشتر بِشَن، تا این مملکت سر و سامون بگیره، افسوس می خوره، چِرو تا حالو این مائده های آسمونی، تو اِی زمینِ تشنه و تَرَک خورده پَیدَو نشده بودن، چِرو اِی همه دیر، چیطو گا گمون‌تر نَیمَدن ،این کفتروی معصومِ و اِی آدمای
مهربون و وظیفه بَلَد !

عرقِ تنش خشک نشده،بایه عالم امیّد کارشو شروع می کنه، تماس پشتِ تماس !
از ”رابطه ها“ کمک می گیره پا در میونی میخواد، مجبور میشه ازضابطه ها بگه ! خودشو به آب و آتیش می زَنه، خَسِه و کوفته، آخِرِش به درِ بَسِه می رِسه ، سرِ مبارکِش به سنگ میخوره و دَس از پا دِرازتر به اِیستگُوی اوّلی برمیگَردِه !

اِینجاس که دوزاریش میُفته ، اَی دلِ غافل، چه کَشکی چه پشمی ! همه از یه قماشَن، همه سر و ته یک کرباسَن !

از اُو شور وشر و تب و تاب دیگه خبری نِی، یواش یواش دیده ها و شُنُفته ها را مرور می کنه، از اِی همه ”فرق جوری“ و اِی همه بخور،بخور ! و رابطه بازی وحقّ کُشی کَلَ ش تیر میکِشه، دکتر اعصاب و روان میره ،اِفاقه نمی کنه، از اِی همه وقت کُشی و دوویدن بی فایده با لب و لوچه آویزون ، کَلّه پِرَک می گیره ، تمُوم وجودشو بدبینی دوره میکنه، میزنه به سیمِ آخِر!
میشه یه پا، پادوی بی مُزّو و مواجبِ جماعتِ ناراضی ولشکر بیکارا و عضوِ افتخاری کارخونه ناراضی تِراشی ، و یی هُو می رِه تو جَمشون ! و ای بسا، سر از هم آوائی و هم دردی با ”اووَرِ اَووییا “ در می آره و دَسِ آخِرَم بار وبندیلو می بنده و غزلِ خداحافظی را میخونه و می رِه که می رِه!

حالو بیو دُرُ سش کن!

به خودت می یَوی، مَی یادت رفته ، خودتَ م خیلی وَخته به اِی درد واگیر آمُوخته شدی ، و هر جو فرصتی بِهِت دست داده، الحَقّ که کم نذوشتی ، تا تونوسی بندِگونِ خدا را سرِ کارگذاشتی، حالو هم تو همی جاده یه طرفه یَی کلّه داری میری !

به بچّه ت برا قبولی تو امتحان وعده دوچرخه، به ننه بَچات قولِ یه سفر سیاحتی- زیارتی دِبش کربلا، به همساده وعده ی کارِ آبرومند، برا آغوزاده شون تو یکی از شرکتایِ بی نوم و نشون، ثبت شده، بدونِ دفتر و دستَک تو اِی در اَندشت!
به هم دوره بیکارِ دانشگُویی، به آشنا ،خویش و قوم، راننده تاکسی، سرویسِ سرِگذر، به آشغالی و....،
از صبح تا شب وعدای صد من یِه غاز تحویل دادی و هنو هم‌ول کن نیسی ، هَمَش با حرفِ مفت و وعده ی سرِ خرمن ! تا کَی؟
حرف درمونی و حرف درمونی و حرف درمونی !!
می شه ، یه جَوی تمومِش کنی؟

راسی خُودمونیم، اینا سرِ کار گذاشتنِ خلق الّه نِی؟
اسمِ اِی کارا چیه، مَی نه سرِ کاریه ؟!

ها ، گُمپ گُلم، شدی یه پا اُسُوی تمام وقتِ حرف درمونی، از اون اُسُوا که تا دلِت بخواد ،تو سیاست و اقتصاد و اجتماع و فرهنگ مون اِلا ماشاء الّه چرخه ی تولیدش رَو کِردِه و اگه شُنُفتِه باشین، گوش شیطون کَر، با چَن تا از اِی شرکتایِ فَتّ و فراوونِ وارداتِ سنگِ قبرِ چینی قراردادِ نون و آب داری دارَن می بندَن، برا


«دانستن حقّ همه است»

همکاران ارجمند ؛
درود .

در راستای پیاده کردن اصلِ شفّاف سازی در قالب نیاز ذاتی جامعه ی مدنی وازپایه ای ترین وعده های انتخاباتی همه دوره ها تاکنون !

کانال ویژه ای به نام دید بان با کارکرد، آگاهی‌بخشی شامل:

اخبار و اطلّاعات روز، بررسی مسائل و مشکلات مبتلا به و نیز آسیب شناسی دیروز ،امروز و فردای کانون وکلای دادگستری منطقه فارس( فارس کهگیلویه و بویر احمد) ،از امروز یکشنبه بامسئولیّت و مدیریّت اینجانب و به نشانی زیر در خدمت همکاران وکیل قرار می‌گیرد.

باشد، تا در چارچوب قانون و با حفظ اصول و ارزش ها، در جهت ارتقاء جایگاه کانون وکلای دادگستری و شأن و منزلت وکیل مورد اقبال و استفاده اصولی همکاران قرار گیرد.
سعی ام بر این خواهد بود ، در فضایی سالم و سازنده ،با همدلی و وحدت به بررسی و تجزیه و تحلیل مسائل و مشکلات خانواده بزرگ کانون وکلای دادگستری و با نگرشی ویژه به کانونِ دیر پای فارس بپردازیم.



با سپاس - علی مندنی پور

https://t.me/deedbann


علی مندنی پور

داوریِ ما!

اسب، سوارکار، میدانِ سوار کاری و یا همه با هم؟!!

پرسشی که به دفعات درگذرِ زندگی از خود داشته و داریم !
از خود می‌پرسیم؛
چرا خّطِ پایان را با پیروزی پشت سر ننهاده ایم ؟!

جواب هم ساده است و هم پیچیده و در عینِ حال مُبهَم !

چه، برای رسیدن به خّطِ پایان ،آن هم با "دست پُر“عواملِ گوناگونی دست اندرکارند !
گاهی اسب کم می آوَرَد، زمانی سوارکار ناکارآمد و از شرایط لازم و آمادگی جسمی و روحی موردِ نیاز برخوردار نیست !
گه گاه ،ایراد از زین و برگ است، پاره ای اوقات میدانِ ناهموار و مسیر پر چاله و چوله و گاهی نیز همه عواملِ تاثیرگذار ،کم وبیش دست به دست هم داده، تا پایانی دلنشین رقم نخورد !!

ای بسا چنین پایانی ناخوش برِ شیرینی بدنبال داشته باشد ، مگر نه این است که به قولِ حکیم عمر خیّام نیشابوری : «....نه تو دانی و نه من» !

به هوش باشیم، همگی مامور به انجام وظیفه ایم و نه متّعهد به گرفتنِ نتیجه!
مهّم، تشخیص لزوم شرکت در این ماراتن نفس گیر است!
در داوری های مان جامع نگر باشیم و همه پیش فرض ها ی ممکن را در نظر گرفته و به کار بندیم.
اسب، سوارکار، زین و یراق، مسیر و .....!
مگر نه این است ،که «ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند...».
راحتی وجدان و آرامشِ خیال، در گِروِ داوری منصفانه نسبت به پندار و گفتار و کردارِ خود و دیگران است.

داوری نهایی را به «داورِ همه چیز دان و همه چیز خوان» ،هم او، که بر همه چیز دانا و تواناست واگذاریم و بس.

باقی بقای تان.
یاحقّ

https://t.me/deedgaah


Forward from: Dr
علی مندنی پور

"به نام‌آنکه جان را فکرت آموخت"

 

با شادباش هفته ی وحدت و تهنیّتِ خجسته زادروز پیام‌آورِ برابری، برادری، بخشش و مهربانی، حضرتِ محمّد(ص) و همچنین زاد روز پیشوایِ بزرگ مکتب تشیّع ، امام جعفر صادق(ع)، به همه‌ی مسلمانان ودوستداران شان در پهنه ی گیتی .

امسال نیز چون سال‌های پیشین، «هفته‌ی وحدت» را در حالی بر گزار کردیم، که اهلِ سنّت کم وبیش گله مند و آزرده‌خاطر اند! دغدغه ها ‌ و آزردگی شان‌ از اساس، نه بر پایه‌‌ی زیاده‌خواهی و سوء نیّت ،بَل از سرِ بی مهری است، که از دیدِ این بزرگواران بر آنها روا گردیده و می گردد . بی‌پرده وبدون تعارف بگوئیم و بپذیریم ،که در خلالِ همه‌ی سال‌های پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی و به رغم تاکید قاطعی که قانون‌گزاران ما و به گونه ای ویژه ، درقالب اصل ۱۲ قانون اساسی، بعنوان میثاق مردم و حاکمیّت بر آن تاکید شده است، همچنان ایرانیان اهلِ سنّت، منتظر استیفای حقوق قانونی خویش اند و بر همین مبنا نیز ذهنِ مسئولان ” نیازمند اصلاحِ نگرش در این وادی‌ .

بی‌تردید تعیین هفته‌ای به‌نام هفته‌ی وحدتِ سنّی و شیعه، صرفاً نه از جهتِ پر کردن صفحه ای ازصفحاتِ تقویم سال، که برآمده از خواست و نیاز عمومی است ، تا آرام، آرام مسیر حقوقی و اجتماعی به سمت و سویی برود، که همه‌ساله هفته‌ی وحدت را نه برای یادآوری ضرورت وحدت طیِ یک هفته، که برای جشن گرفتن سال و سال های وحدت‌ِطی شده ،داشته باشیم.

از سویی نیز، این نام‌گذاری‌و چنین فراخوان‌هایی به مقوله‌ی «وحدت»، مادامی که طرفین فراخوانده شده از سطح مورد نیاز، مشخّص و برابر حقوق اجتماعی و سیاسی برخوردار نباشند، در حدّ یک شعارِ سیاسی باقی خواهد ماند!

بر این اساس ، نگارنده معتقد است، برای رسیدنِ به این هدف بنیادی، می بایستی فهم عمیق این مهّم ،در آحادِ مسئولان آگاه و دلسوزِ این سرزمین نهادینه شود.
چه ، مهّم‌تر ازجنبه ی نظریِ وحدت، مسئله‌ی برخورداری‌ تّام و تمام عملی، از حقوقی است ،که اهل سنّت می‌تواند وباید از آن بهره مند گردد؛ نه به مثابه وسیله‌ای برای نمایش و جلب نظر ناظران، که به عنوان یک ضرورت تاریخی و هدفِ آرمانی، اعتقادی، اخلاقی و انسانی .

اصلِ ۱۲ قانونِ اساسی صراحت دارد :

“…مذاهب‏ دیگر اسلامی‏ اعمِ‏ از حنفی‏، شافعی‏، مالکی‏، حنبلی‏ و زیدی‏ دارای‏ احترام‏ کامل‏ می‏ باشند و پیروان‏ این‏ مذاهب‏ در انجام‏ مراسم‏ِ مذهبی‏، طبق‏ فقه‏ خودشان‏ آزادند و در تعلیم‏ و تربیت‏ دینی‏ و احوال‏ شخصیّه‏ ( ازدواج‏، طلاق‏، ارث‏ و وصیّت‏ ) و دعاوی‏ مربوط به‏ آن‏ در دادگاه‏ ها رسمیّت‏ دارند ودر هر منطقه ای که پیروان هر یک از این مذاهب اکثریّت داشته باشند ،مقرّرات محلّی در حدود اختیارات شوراها بر طبق آن مذهب خواهد بود، با حفظ حقوق پیروان سایر مذاهب. »

اینان نیز چیزی فراتر از قانون اساسی نمی‌گویند و نمی‌خواهند. و همه‌ی شهروندان اهل سنّت این سرزمین نخست به مثابه ی مشمولین فصلِ سوّم قانون اساسی به عنوان ایرانی و به طور اخّص وفقِ چنین اصولی از قانون اساسی، می بایستی به عنوان شهروند درجه‌ی یک واجد تمام حقوقی باشند، که یک ایرانی شیعه مذهب از آن برخوردار است و بی‌گمان هیچ وحدتی بالاتر از این نبوده و نیست ،که تمام شهروندانِ این کهن سرزمین از حقوق اجتماعی و اساسی برابر برخوردار و در کنار یکدیگر، پیکرِ واحدی به نام ایران را نمایندگی کرده و در بر گیرند.

جا دارد، قبل از آنکه بدانیم، همکار مان در فلان اداره، مسئول و مدیر سازمان و وزیر و وکیل این مملکت بر کدام مذهب است، به گونه‌ای اساسی تمامی هم‌میهنان اعم از شیعه و سنّی بر اساسِ توان، استعداد، شایستگی‌ و صلاحیّت‌، امکان قرار گرفتن در هرجامه و جایگاه را داشته باشند و هیچ تردید و سوءظنّی برمبنای عقیده‌ و مذهب متّوجه حقوق حقّه ی آن‌ها نباشد . به جِدّ معتقدیم این‌همه، نه خواست و نگاه شخصی ، که برآمده از ظرفیّت‌هایی است ،که قانون اساسی موجود، برای همه ی همه ی ایرانیان در پهنه ی جغرافیای کشور با هر رنگ و نژاد و مذهب و… به رسمیّت شناخته است.

به امیّد وحدت و همدلی همه ایرانیان وبا آرزویِ ایرانی آباد و آزاد .

یا حقّ


‎ در یک مقیاس کوچکتر، چندی است، با پیدایشِ و اِشاعه ی «گروه گرایی» در کانون‌های وکلای دادگستری به ویژه در خِلال بازه ی زمانی تبلیغات انتخابات دوسالانه هیئت مدیره ها ، ما هم خواسته یا ناخواسته بحقّ و یا به ناحقّ به این وادی کشیده شده ایم، و اندک اندک به گونه‌ای خزنده شاهد خدشه بر وحدت و همدلی همکاران و به تَبَع آ ن کُندی چرخشِ چرخ های این نهاد دیرپای مدنی ،ایجاد فضای کِدِر و دامن زدن به نارضایتی و دلسردی در میان فرزندان خانواده خّاصه وکلای جوان این آینده سازان «خانه»و در یک کلام کم رنگ شدن اعتماد متقابل فرزندان و اداره کنندگان خانواده ایم!
اعتمادی که همه سرمایه ماست.
آسیبی «کاری» که عوامل بیرون از خانه چنانچه می بینیم و می بینید و می شنویم و میشنوید در به وجود آمدن آن بی تاثیر نبوده و با به‌کارگیری ابزارهای گوناگون و متناسب به آن دامن زده و می زنند!

قسمتی از ماده مورد بحث، چنانچه بدان اشارت رفت، می‌رود تا در فضای مه‌آلودی که «گروه گرایی» در پاره ای از کانون ها خلق کرده ،خود به مثابه چراغ سبزی باشد، در خدمت بهره برداران،و در نتیجه "قبضه کردن قدرت“!

به بیانِ دیگر، هموار کردن مسیر راه با بهره گیری از "ابزارِ قانون“ در راستای فرصت سازی برای جماعتِ همسو، با هدف دستیابی به "قلهء قدرت“ و جا انداختن پایه های نفوذ و استمرار آن!

تا آنجا که در برخی از موارد، با توّجه به آثار عملی به جای مانده از چنین دوره های مدیریّتی، می‌توان از آنها به «دوره تیول شخصی و گروهی» یاد کرد!

انصاف بدهیم، وقتی "اهرم‌های قدرت“ به نام و در "زرورق قانون“ در اختیار یک جمع همگِن قرار گیرد، چه انتظاری جز «انحصار»از خروجی آن خواهیم داشت؟

مگر نه این است، در چنین حالتی؛
ملاحظه‌کاری و مصلحت گرایی واَی بسا "پنهان کاری“ جایگزین قانون‌مداری گردیده، تقسیم جایگاه ها نه بر مبنای ضوابط، که بر اساس روابط صورت گرفته، شایستگان را در درگاه راهی و جایی نبوده، وجودشان نادیده گرفته شده و «خانه» از وجود ارزشمند و اثرگذارشان بی‌بهره می‌ماند؟!

مگر نه این است، در چنین فضایی، وقت و انرژی بسیاری صرفِ بگو مگوهای معمولی،عیب جویی از همدیگر و تقابل زبانی و قلمی می‌گردد و تعدّد تصمیم‌گیران! در رأس هرم تصمیم‌گیری آثار سوء "تصمیمات شان“ را در قالب بهم ریختگی و نابسامانی و سردرگمی در داخل و خارج «خانه» نشان داده و از شفافیّت خبری نیست؟!

مگر نه این است که، رقابت سالم و سازنده، نقد و نقّادی اصولی، بستر سازی در جهتِ ظهور و بروز استعدادها و خلاقیّت ها، در چنین حال و هوایی بسیار کم رنگ و اندک اندک به وادی فراموشی سپرده می‌شوند، سکوت و سکون،نارضایتی و بی اعتمادی ، بی انگیزگی ، و ناامیّدی، جایگزینِ تحرّک، پاسخگویی، رضایتِ خاطر ، اعتمادِ متقابل ، انگیزه ی بالا و امیّد به آینده گردیده،
ارائه بیلانِ کار و عملکرد در برنامه کاری چنین روشِ مدیریّتی بندرت دیده شده و بیش و پیش از رعایت مصالح و منافع عمومی،مصالح و منافع«گروه» لحاظ می‌گردد؟

تجربه ی تلخ و ناخوشایندی که دردو سطح خُرد و کلان جز «آسیب» دستاوردی برایمان به ارمغان نیاورده و نخواهد آورد!
به خود آییم، فردا دیر است!

یا حقّ
١٤ آذرماه ١٣٩٦

https://t.me/deedgaah

20 last posts shown.

383

subscribers
Channel statistics