مورد خطابم قرار داد، که:
این خیزشِ بزرگ و رستاخیزِ مردمی را قبل از پیدایش "رستاخیزِ آریامهری" در عالم خواب و بیداری به چشم خود دیده ،پیش بینی کرده و از همان موقع با چهره نورانی این سیّدِ جلیل القدر(آیّت الله خمینی) و سلاله ی پاک پیامبر(ص) آشنا بوده و همه را به پیروی از حضرتِ ایشان دعوت می کرده!
و از همه مهّم تر در جریانِ تظاهرات پاییز ۵۷ همین چهره آشنا را به دفعات در قرصِ ما مشاهده فرموده !
طُرفه آنکه، برای صدقِ گفتارش، ازآدم هایی به عنوانِ شاهدِ "فعالیّت های انقلابی اش " در پیروزی انقلاب نام میبرد ،که ماه ها پیش از اوج گیری مبارزات مردم ، دار فانی را وداع گفته بودند!!
و همچنان به رسمِ زمانه، شانه به شانه "قدرت "، در خطّ انقلاب، البته در راهرو شعار، حرکت می کرد،تا....!
گذشت و گذشت ،
بعد از رحلتِ رهبرِ کبیر انقلاب و نزدیکی های دوره بازنشستگی اش، باز هم شانس مصاحبتِ با این مرّبی "خوش مشرب" در چند مناسبت دست داد و این بار و هر بار سازِ خود را کوک و نوار تکراری اش را از سر گرفته ، مسُئولان وقت را تحسین، زبان به ستایش شان گشوده و نعمت وجودشان را شکر گزار!
و مثل همیشه از :
"سر و جان را نتوان گفت که مقداری هست" مایه می گرفت و چونان نوازنده ای چیره دست، با مهارتی مثال زدنی به نواختنِ این "ساز کهنه و شکسته"، بانُت های جدید ادامه می داد، تا آنگاه که جان به جان آفرین تسلیم کرد!
فارغ از چگونگی، ماهیّت، و هدفِ از انجام چنین حرکت هایی در قالبِ: "تظاهر وریا " که به قولِ حافظ پشمینه پوش :
" آتش رَزق و ریا خرمنِ دین خواهد سوخت"!
نشان دادنِ لایههای زشتِ ریاکاریِ نهادینه شده، در فرهنگِ پنداری ،گفتاری و کرداری مان در گذرِ زمان است و وازگو کردن نقشِ "واعظانی" که باز هم به تعبیرِ حافظ شیرین سخن :
" چون به خلوت می رَوند، آن کار دیگر می کنند"
آنانی که نان را به نرخ روز خورده و به فرهنگِ یک رنگی و صداقت پشت پا زده ،اخلاق را لگد مال کرده و نام و نان شان را در رَزق وریا ،ظاهر سازی و چند رنگی جستجو کرده و می جویند!
هم آنانی که اگر قدّ بدهد، راحت اصول و ارزش ها را نادیده می گیرند!
زمان سنج هایی ،که جز به مصالح و منافعِ خود و اَعوان و انصار شان به هیچ چیزی نظر نکرده و نمی کنند و عقربه شان را بر روی خواست و نیاز شخصی تنظیم ، تا آنجا که :
باد به هر سمت بِوزَد ، همان مسیر را پیش می گیرند!
جماعتی فخر فروش، طلبکار ، بی مبالات و بی خیال و بدونِ احساس مسئولیّت ،با یک دنیا ادّعا و در عین حال سخت بی وفا و قدر ناشناس !
هم آنانی که که بیشترین لطمه را در گذرِ تاریخ بر پیکره فرهنگ کهنِ این سرزمین نواخته و می نوازند !
جماعتی "حقّ بجانب"
که تا دلتانبخواهد، در خانه ، کوچه ،محلّه ، اداره ،خیابان و ... پر شمار و در تردّداند!
"آقا جان نثار" درد مُزمنِ تاریخ همه اجتماعات بشری ، و
قصّه ی پر غصّه سرزمینِ هزار و یک شبِ زمانه ی من و توست!
قصّه ای تکراری ،خسته کننده و ملال آور، که تا بوده و نبوده خواب از سرِمان در ربوده !
یا حقّ
https://t.me/deedgaah