پشت میز نشستن و در حال بازی کردن وی چی هستن.جفتشون به شدت روز تختهِ بازی متمرکزن.پسر مو فرفری که ظاهر ساده و خیلی مرتبی داره سرشو بالا میاره.
+این دست رو من میبرم.
_تا امروز شیش بار باختی!
+اگه ببرم باید یکی از خواسته هامو برآورده کنی.
-نمیبری!
تعداد مهره های سفید بر خلاف روز های دیگه بیشتر و بیشتر میشه.
+دیدی بردم!
-چی میخوای.
+لطفا بزار بیشتر پیشت بمونم.
با دقت چهره پسر رو آنالیز میکنه.گونه های بامزه ای داره.
-میخوای تا همیشه اینجا بمونی؟
چشمای پسر برق میزنه.
+آره..
یقه پسرو میگیره و به سمت خودش میکشتش.یکی از دستاش رو مشت میکنه رو قفسه سینه پسر و اون یکی دستشو دور کمرش حلقه میکنه.
مشتشو تو قفسه سینه پسر فرو میبره و قلبشو در میاره.
پسر رو رها میکنه و به سمت قفسه پشت سرش میره.قلب رو توی شیشه ای با در مشکی میندازه.
دست هاشو با دستمال سفیدی پاک میکنه.
-میتونی همیشه اینجا بمونی.
@Depressed_DevilMan