من در کمال ازادی،چهره زندانی بودن را به خود گرفتم و روحم را فریب دادم تا هرجا که توانستم باخود میگفتم همه این ها تقصیر زندگیست،چه خودم هم جزوی از این زندگی بودم و هیچ،توجه نمیکردم،
اسید غفلت در رگ هایم به جریانی خیز برداشته بود که تا به حال مانندش را در هیچ دنیایی ندیده بودم مگر در روح خودم و حال اتفاقی خواهد افتاد که گردهم آیند تمام بهانه های دروغین من.
اسید غفلت در رگ هایم به جریانی خیز برداشته بود که تا به حال مانندش را در هیچ دنیایی ندیده بودم مگر در روح خودم و حال اتفاقی خواهد افتاد که گردهم آیند تمام بهانه های دروغین من.